اسب خورشید
با نفسهای تندش میآید
تا به نزدیکی ساحل شب
سم فرو کوبد و گرد سرخی برانگیزد از جای
یال شنگرفیاش از عرق گشته نمناک
از دهانش کفی سرخ بیرون فشاند.
شب میآید، شب تیره، آرام
دست خود را میان دو گوشش
میگذارد
پنجهاش را به همرم نفسهای او مینوازد
میگشاید از او بند و افسار
اسب سرکش
با قدمهای آهسته و حالتی رام
میرود از پی شب
تا در اصطبل تاریکی آرام گیرد.
موهان سینگ
شاعرهندی (-1950)