پرسش‌هایی از احمد اکبرپور برای نویسندگان جوان و علاقه‌مندان به نوشتن

۱. آیا در کودکی و نوجوانی‌تان فکر می‌کردید که نویسنده شوید؟

به هیچ وجه... حتی بعد از دیپلم هم علاقه خاصی به ادبیات نداشتم و عاشق این بودم که به یک چهره سیاسی تبدیل شوم، مثلاً فرماندار یا نماینده مجلس.... عشق سیاست مرا خفه کرده بود، چیزی که حالا از آن متنفرم. البته از نوع سیاستی که با دیکتاتوری همراه و هم‌دست است، نه هر نوع سیاستی. سیاست اگر منجر به کشوری شاد و پویا شود بسیار هم عالی است.

۲. در دوره کودکی و نوجوانی‌تان کدام کتاب یا کتاب‌ها روی شما تاثیر گذاشته‌اند؟ چه‌چیزی در این داستان‌ها بود که شما را تحت‌تاثیر قرار می‌داد؟

دوران کودکی در روستایی بودم که دسترسی چندانی به کتاب نداشتیم ولی پول روی هم می‌گذاشتیم و معلم‌مان از شهر، کیهان بچه‌ها را برای‌مان می‌آورد. بیشتر از همه تحت تاثیر پینوکیو بودم که در هر شماره قسمتی از آن چاپ می‌شد و چون همه شماره‌ها به طور مرتب به دست‌مان نمی‌رسید، تخیل ما در مورد سرنوشت پینوکیو گل می‌کرد و هر کدام‌مان نظری می‌دادیم. لذتی که انتظار رسیدن مجله می‌کشیدیم و بعد از آن، خواندن چندباره قصه را هیچ‌وقت نمی‌توانم فراموش کنم. گاهی باران شدید می‌شد و ما از دیدن و خواندن مجله محروم می‌شدیم و باز هم صحبت در مورد پینوکیو، گربه نره و فرشته مهربان را رها نمی‌کردیم. این اولین تمرین تخیل من بود.

یک‌بار هم برادرم جواد، داستان‌های خلاصه شده «هزار و یک شب» را از شهر برایم هدیه آورد که هنوز خیلی از تصاویر جادویی آن را در خاطرم دارم. جادوی «هزار و یک شب» و قصه‌های تو در تو، دنیای دیگری را غیر از زندگی هر روزه پیش چشمانم گشود. حالا هم هر وقت به سراغ این اثر تخیلی عظیم می‌روم، از کشف چیزی تازه ذوق‌زده می‌شوم.

۳. چه شد که تصمیم گرفتید بنویسید و نویسنده شوید؟

بعد از قبولی در دانشگاه شهید بهشتی تهران، با چند نفر هم‌اتاق شدم که خوره رمان و شعر بودند. کم‌کم مرا هم عادت دادند. البته عامل نهایی که باعث شد سمت نوشتن برای کودک بروم، تحقیقی بود با عنوان «شعر گفتن کودکان ما و تفاوت‌اش با کودکان خارجی» در دانشگاه که باعث شد پایم به شورای کتاب کودک باز شود. آن‌جا چنان ارتباط خوبی برقرار شد و چنان همکاری خارج از انتظاری با من داشتند که به نوشتن برای کودک علاقه‌مند شدم. توران خانم و خانم دکتر انصاری و مسعود ناصری و زنده یاد خانم راعی بیشترین مشوق‌هایم برای نوشتن در این حوزه شدند. هنوز ارتباطم با شورا برقرار است و از نظرات دوستان شورایی قبل از چاپ کتاب استفاده می‌کنم.

۴. ایده‌های داستان‌هایتان چطور و از کجا به ذهن‌تان می‌رسد؟

ایده‌ها گاهی از همین زندگی روزمره گرفته می‌شود و خاطرات خودم و دوستان. نمونه‌اش «قطار آن شب» که زهرا شیرازی یکی از دوستان عضو شورای کتاب برایم تعریف کرد؛ ماجرای دخترش بنفشه در قطار بود... گاهی هم یک شعر خاص یا داستان خاص باعث می‌شوند من هم به گونه‌ای دیگر دست به قلم ببرم. نمونه‌اش «امپراطور کلمات» که تحت تاثیر یک شعر کوچولو این رمان را نوشتم. «کار من کشیدن نقشه جهان است... تمام دیشب را نقاشی کردم اما هنوز نیمی از آن مانده است... اگر کشور تو نبود... اگر کشور من نبود... و تمام جهان کشوری بزرگ بود.... چه آسان می‌شد نقشه جهان را کشید.»

گاهی هم خاطرات کودکی و نوجوانی باعث می‌شوند تغییراتی درآن بدهم وداستانی بنویسم مثل «من نوکر بابا نیستم» و «هفت خوان و خرده‌ای» و گاهی هم در فضای تخیل غرق می‌شوم و سوژه‌ای به ذهنم می‌رسد مثل : «غولماز».

۵. هنگامی که در نوشتن به مشکلی برمی‌خورید و نمی‌توانید بنویسید و ایده‌ای پیدا نمی‌کنید و کارتان به گره می‌خورد، چه می‌کنید؟

در این‌جور مواقع تا مدتی آن سوژه را رها می‌کنم. خوشبختانه این‌قدر فرهنگ سنتی ما قوی هست که هیچ‌گاه بی‌سوژه نمانم. معمولاً در این‌جور مواقع به سراغ افسانه‌ها می‌روم و علاوه بر لذت خواندن، دست به بازنویسی و گاهی بازآفرینی می‌زنم. نمونه‌هایش «ازدواج با خورشید»، «عینکی برای مادام سوسکه» و «روباه و کلاغ»

۶. برنامه کاری روزانه‌تان چطور است؟ چقدر کتاب می‌خوانید و چقدر درگیر نوشتن هستید؟ چه ساعت‌هایی می‌نویسید و روزتان را معمولا چگونه می‌گذرانید؟

چون کارمند هستم یک سری از وقتم بالاجبار متعلق به آن‌جاست، هر چند تخیلم بی‌کار نمی‌نشیند. بعد از آن کلاً یا می‌خوانم یا می‌نویسم یا وقتم را به اداره کردن جلسات کودک و نوجوان می‌گذرانم. طبیعی است که میهمانی هم می‌روم و میهمان هم برایم می‌آید هر چند در غالب میهمانی‌ها، صحبت از ادبیات است و کارهای جدیدمان.

۷. آیا در دوره‌ای از نوشتن‌تان، تحت‌تاثیر نویسنده خاصی بوده‌اید؟ چه کتاب‌ها و نویسنده‌هایی شما را در دوران نوشتن‌تان شگفت‌زده کرده‌‌اند و روی شخصیت و دیدگاه ادبی‌تان تاثیر گذاشته‌اند؟

من بیشتر تحت تاثیر نویسندگان بزرگسال بودم خصوصاً فرانتس کافکا و کتاب‌های عالی‌اش مانند «قصر»، «مسخ» و «محاکمه». بعداً به سمت نویسندگان نوجوان کشیده شدم و اولین نفر «میشائیل انده» مرا ذوق‌زده کرد و بعد از آن «شل سیلور استاین» و «آسترید لیندگرن» و «فیلیپ پولمن». هم‌ردیف این آثار، «هزار و یک شب» و افسانه‌های ایرانی و خارجی همچنان ذوق‌زده‌ام می‌کنند.

۸.کدام داستان یا کتاب‌تان را از بقیه بیشتر دوست دارید و به آن دلبستگی بیشتری دارید؟ متوجه‌ام که هر نویسنده‌ای همه داستان‌هایش را مثل بچه‌هایش دوست دارد، ولی اگر بخواهید یکی از داستان‌هایتان را انتخاب کنید، کدام است و چرا؟

واقعا سخت است... اگر ناچار باشم، شاید «غول و دوچرخه» را انتخاب کنم. این کتاب را بیشتر مدیون دخترم درسا هستم که توی سن سه چهار سالگی‌اش، هر شب از خودم داستان‌هایی در می‌آوردم و برایش تعریف می‌کردم. اگر این اثر یک فرم خاص و ویژه پیدا کرده است به خاطر این تعامل بوده است چون درسا مرتب توی قصه دخالت می‌کرد و روال ماجرا را به سمت‌های ناشناخته‌ای می‌برد. البته در مواردی هم شاید «قطار آن شب» و «امپراطور کلمات» را انتخاب کنم. حالا هم کمی عذاب وجدان دارم که ناچار شدم بین بچه‌هایم چندتایی را بیشترتر دوست داشته باشم.

۹. چرا تصمیم گرفتید نویسنده کودک و ‌نوجوان شوید؟ چه چیزی شما را به انتخاب این مخاطب برای داستان‌هایتان علاقه‌مند کرد؟ نوشتن برای کودکان و نوجوان چه جذابیت‌ها و چه سختی‌هایی دارد؟

راستش من هم برای بزرگسال می‌نوشتم و هم برای کودک و نوجوان اما کتاب‌هایم در عرصه کودک و نوجوان مخاطب بیشتری پیدا کرد و جوایز متعددی هم برایم دست و پا کرد. متوجه شدم که انگار دنیای ذهنی من با این گروه سنی نزدیک‌تر است و یک‌جورهایی کودک درون من هنوز فعال و کنجکاو و تا حدودی فضول است.

جذابیت نوشتن برای کودک و نوجوان این است که شما علی‌رغم اختلاف سنی، می‌توانید با سی چهل سال بعد از خودتان، دیالوگ برقرارکنید و آنها را کنار خودتان روی یک سفره بنشانید و سختی‌اش هم درست همین جاست که نتوانید خودتان را به روز کنید و از قافله نسل‌های بعدی عقب بمانید.

۱۰. نوشتن برای کودکان و نوجوانان چه تفاوتی با نویسندگی برای بزرگسالان دارد؟

به هر حال دنیای واژگانی در سنین کودکی محدودیت‌هایی ایجاد می‌کند که با خلاقیت می‌توان آن را به فرصت تبدیل کرد و در دنیای نوجوانی رویاهایی وجود دارد که در دنیای بزرگسالی از بین رفته است و یا کم‌رنگ شده است. اما به طور کلی مشترکات زیادی دارد که هر نویسنده باید قواعد کلی نوشتن و جادوی تاثیرگذاری آن را درک کند.

۱۱. به چه موضوعاتی علاقه‌مندید و چه موضوعاتی ذهن شما را درگیر می‌کند و وسوسه‌تان می‌کند که درباره‌اش بنویسید؟

استقلال شخصیتی از موضوعاتی است که همیشه به آن مشغولم. یعنی در حالی که خانواده و دوستان‌مان را بسیار دوست می‌داریم، بتوانیم استقلال ذهنی و شخصیتی خودمان را داشته باشیم. طنز هیچ‌گاه از ذهنم بیرون نمی‌آورد چرا که می‌دانم در طنز، اقتدار نویسنده از بین می‌رود و بدون نصیحت و حرف‌های قلمبه، می‌تواند با مخاطبش ارتباط برقرار کند. در واقع طنز در ذات خودش مخالف اقتدار و دیکتاتوری است.

۱۲. دیدگاه‌تان به ادبیات چگونه است؟ در نوشتن به دنبال چه چیزی می‌گردید و اگر بخواهید جهان‌بینی‌تان را در کل مجموعه آثارتان بازگو کنید، چه خواهید گفت؟

من ادبیات را جایی برای هم‌زیستی و دیالوگ می‌دانم نه جهانی یک‌طرفه. فکر می‌کنم مخاطب حتماً در روند نوشتن حضور دارد و می‌تواند آن را به سطح بالاتری بکشاند. در مورد جهان‌بینی‌ام، واقعا اشراف دقیقی ندارم و بگذاریم منتقدین هم پول‌شان حلال شود و این چیزها را در بیاورند.

۱۳. هر نویسنده از برخورد با مخاطبانش خاطره‌هایی دارد. کدام سوال یا گفتگو یا برخورد با مخاطب کودک و نوجوان برای شما شگفت‌انگیز بوده است و شما را به فکر فرو برده و ذهن‌تان را مشغول کرده است؟

هربار که با آنها در مدارس یا جایی مواجه می‌شوم، باعث می‌شود انگیزه برای نوشتن اثر تازه‌ای را پیدا کنم. شاید دقتی که آن‌ها در جزییات داستان به من گوشزد کرده‌اند و احیاناً اشتباهاتی که داشته‌ام، باعث شده است که خیلی دقیق‌تر کار کنم. مثلاً من در «من نوکر بابا نیستم»، تعداد قدم‌های شخصیت را در برای کوچک و بزرگ بودن آنها نوشته بودم و به من یادآوری کردند که آنها را جابه‌جا و عکس هم دیگر نوشته‌ام و من در تجدید چاپ کتاب آن را درست کردم. متوجه شدم که ذکر جزییات چقدر در داستان اهمیت دارد و عدم دقت می‌تواند مخاطب را پس بزند.

۱۴. از میان نویسندگان ایرانی ادبیات کودک به آثار کدام نویسنده یا نویسندگان علاقه‌مند هستید و چه کتاب‌های ایرانی را دوست دارید و خواندنش را به دیگران توصیه می‌کنید؟

از هر نویسنده‌ای یکی دوتا کار را بیشتر دوست دارم و طبیعی است که به همه هم پیشنهاد می‌دهم مثل «لالایی برای دختر مرده » از حمیدرضا شاه آبادی، «شبی که جرواسک نخواند» از جمشید خانیان، «قصه‌های کوتی کوتی» از فرهاد حسن‌زاده، «کنسرو غول» از مهدی رجبی، «جزیره بی‌تربیت‌ها» از شهرام شفیعی، «شما که غریبه نیستید» از مرادی کرمانی، «ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده» از منصور علیمرادی، «امپراطور سیب‌زمینی چهارم» از محمد هادی محمدی و «وقتی مینا از خواب بیدار شد» از زنده یاد مدیا کاشیگر.

بقیه هم الان حضور ذهن ندارم ولی هر کدام کارهایی از آن‌ها خوانده‌ام و ذوق‌زده شده‌ام مثل محمدرضا شمس، محمدرضا یوسفی، عباس جهانگیریان، جعفر توزنده جانی، نوید سیدعلی‌اکبر، عبدالصالح پاک، یوسف قوجق، مجید شفیعی، عبدالمجید نجفی، شهریار الوندی، مصطفی خرامان، عزتی پاک، شهریار مندنی پور، الهام مزارعی، سوسن طاقدیس، طاهره ایبد، محمدرضا مزروعی، مهرداد صدقی، احمدرضا احمدی، فریبا کلهر، لاله جعفری، شهربانو بهجت و ندا کاووسی‌فر.

۱۵. کدام شخصیت داستانی را در داستان‌های کودکان بیشتر از همه دوست دارید و چرا؟

شخصت مجید در آثار مرادی کرمانی. به این دلیل که شخصیت شاخته شده پر از جنب‌وجوش و کنجکاوی است و همیشه تمایل به سمت ناشناخته‌ها دارد. طنز، یکی دیگر از جنبه‌هایی است که این شخصیت را جاودانه کرده است.

۱۶. آخرین کتاب کودک و نوجوانی که خوانده‌اید و خیلی دوستش داشتید، چه بود و چرا از این کتاب خوشتان آمد؟

رمان «مومو» از میشائیل انده. شاید شخصیت ممتاز قهرمان داستان باعث شد که این اثر را دوست داشته باشم. مومو کسی است که توانایی فوق‌العاده‌اش خوب گوش دادن است، چیزی که در فرهنگ ما به ندرت یافت می‌شود.

۱۷.  برای نوجوانان و نویسنده‌های جوانی که به نوشتن علاقه دارند، چه پیشنهادها و راهنمایی‌هایی دارید؟

پیشنهاد می‌کنم حتما خاطره‌نویسی را تجربه کنند. چون در خاطره‌نویسی زمان و مکان مشخص وجود دارد و جزییاتی باید نوشته شود که به حافظه آموزش‌دیده نیاز دارد. در ضمن اگر داستان‌نویسی بعد از خاطره‌نویسی شکل بگیرد، ما همیشه موضوعاتی پیدا می‌کنیم که فضای بومی دارد و به گونه‌ای با تجربیات و دنیای ذهنی ما مرتبط است.

درباره احمد اکبرپور بیشتر بخوانید.

نویسنده
سید نوید سید علی اکبر
Submitted by editor on