فعالیت پیشنهادی برای کتاب مطلقا تقریبا

«مطلقاً تقریباً» داستان آلبی است. آلبی هیچ‌وقت باهوش‌ترین یا بلندقدترین یا بااستعدادترین نبوده؛ همه چیزِ او همیشه «تقریباً» بوده است. او نمی‌داند چطور و در چه کار می‌تواند بهترین باشد و کم‌کم دارد باور می‌کند که بچه‌های مدرسه حق دارند که «گاگول» صدایش بزنند. اما «کالیستا» پرستار جدیدش از راه می‌رسد و دنیای آلبی عوض می‌شود.

1- پرسش‌هایی برای گفت‌وگو

  • این کتاب را دوست داشتید؟ چرا؟
  • کدام شخصیت کتاب برای‌تان جذاب‌تر بود؟ چرا؟
  • به نظرتان آلبی از این که یک فرد معمولی بود چه احساسی داشت؟
  • فکر می‌کنید چرا آلبی و مادرش ترجیح می‌دانند او اختلال داشته باشد؟
  • به نظر شما کدام رفتارهای کالیستا او را از دیگر پرستارهای آلبی متمایز می‌کرد؟
  • آلبی فکر می‌کرد حضور در یک مستند تلویزیونی باحال است. اما ارلان این کار را دوست نداشت؟ شما با کدام‌شان موافقید؟ چرا؟
  • آلبی برای بتسی یادداشت‌هایی می‌گذاشت تا او را به دختری باحال تبدیل کند. شما با این کار او موافق بودید؟
  • به نظر شما چه چیزی باعث می‌شود فردی «با حال» باشد؟
  • آلبی با این که دوست نداشت معاون کلاس شود، برای این سمت نامزد شد. چون فقط می‌خواست در چیزی برنده باشد. تا به حال برای‌تان پیش آمده بدون این‌که کاری را عمیقاً دوست داشته باشید، به خاطر برنده شدن یا بهترین بودن انجام دهید؟
  •  به نظر شما چرا بعضی دوست دارند همیشه بهترین باشند؟
  • آلبی می‌توانست ارلان را از دو قُل دیگرش تشخیص دهد، اما نمی‌توانست فرق خواهران سه قلوی ارلان را بفهمد. فکر می‌کنید دلیل این اتفاق چه بود؟
  • مادر بزرگ آقای کلیفتن می‌گفت: «اگه آدم اون‌جایی که هست نباشه، به جایی که می‌خواد نمی‌رسه». به نظر شما این حرف چه معنایی دارد؟ شما با این حرف موافقید؟
  • آقای کلیفتن کارنامه‌ی دوران دبستان‌اش را به دیوار زده بود و آلبی تصمیم گرفت نامه‌ی اخراجش را به دیوار بزند. شما چه چیزی به دیوار می‌چسبانید تا مشخص کند کجا هستید؟

2- روز غصه خوردن

کالیستا، روزی که آلبی خیلی غمگین بود او را به باغ وحش برد و آن‌ها با هم یک روز غصه خوردن خوب را سپری کردند. از نوجوان‌ها بپرسید تا به حال چنین روزی داشته‌اند؟ سپس از آن‌ها بخواهید روز غصه‌خوردنِ مطلوب‌شان را تصور کنند و در داستان یا داستانکی آن را توصیف کنند.

3- وقتی در نیویورک باران می‌بارد

یادآوری کنید که در فصلی از کتاب آلبی یک روز بارانی در نیویورک، شهری که در آن زندگی می‌کرد، را توصیف کرده بود. سپس از نوجوان‌ها بخواهید شهر یا محله‌ی خود را هنگام بارش باران توصیف کنند.

4- چیزهایی که می‌دانم

در پایان داستان آلبی فهرستی از چیزهایی که می‌دانست و کارهایی که می‌توانست انجام دهد نوشت. از نوجوانان بخواهید مانند آلبی فهرستی از چیزهایی که می‌دانند تهیه کنند.

نویسنده:
پدیدآورندگان:
Submitted by skyfa on