تک ستاره ثریای آسمان عشق

تک ستاره ثریای آسمان عشق،
در فقدانت بغض بدجوری گلوی قلمم را می فشارد...

گفتنی‌ها بسیار و رنج‌ها بی‌شمار‌تر...
باشد که تنها نوشتن برهاند.
این عکس را دوست دارم...برق چشمانت را می‌پرستم...شاد بودی ،بیش از جایزه، از دیده شدن! بیش از دیده شدنِ خود، از دیده شدنِ تلاش‌هایت!مثل کودکی که با رویای تحقق آرزوهایش، دلش ضعف می‌رود...دوران سختی بود.در دوری علی‌مان، بارها پرسیدی: مگر کوه‌ها هم پرواز می‌کنند؟! آری پرواز کرد، اما تو کوه استوارتری برای من شدی...هم علی یکتا ،هم ثریایش...
ثریایی که دغدغه‌اش مادری همه بچه‌های این دیار بود...حال، من از تو می‌پرسم، زین پس از کدامین سوی آسمان بر من چشمک می‌زنی تا شب تارم را روشن کنی؟
می‌دانم چه نازنین خواهران و برادرانی دارم که به یاد تو، بجای نفرین تاریکی،شمعی می‌افروزند... 
برایت فرقی نداشت ،کرد، لر ،بلوچ،آذری ،فارس یا عرب ...
باچه دین و مذهب و عقیده‌ای! «بزرگ‌ترین دینت،همواره انسانیت بود و پایش در عمل جانانه ایستادی».در قبال ظلم نه سکوت کردی نه سر خم نمودی، اما هرگز از بی‌مهری‌های زمانه در حق خودت آنگونه گله‌مند نبودی که از نقص حقوق کودکان و نوجوانان ایران زمین نالان! و با شرافت برایشان جنگیدی...
در بستر بیماری هم دل نگران‌تر یکی از دخترانت بودی و تشنه شنیدن آخرین قطعه موسیقی ارسالی پسر کُردَت!
مادرم، مهربانترینم...
باور ندارم نداشتنت را...
تو بدان، کوه‌ها شاید پرواز کنند، 
اما ستاره‌ها هرگز خاموش نمی‌شوند...

یکتایت...
در اولین روز بی تو...
۱۵فروردین ۱۳۹9

کلیدواژه:
Submitted by editor on