به مجموع اسطوره، قصهی عاميانه، قصهی پريان، مَتَل و حتي چيستانها، فولكلور گفته ميشود كه بهمعناي «دانش عامه» است.
در كتابهای لغت، افسانه را قصه، داستان، متل و حتي دروغ، معنی كردهاند، اما اكنون، قصههای افسانهای را «داستانهای واقعی» مينامند. چون در افسانهها نشانههایی از واقعیت وجود دارد.
«ميرچا الياده» (1907 – 1986 م.) میگوید: افسانه به معنی «آنچه نمیتواند وجود داشته باشد» آمده است.
قصههای بسياری تا بهحال گفته و شنيده شده است، اما قصههايی مورد قبولِ عمومِ مردم قرار گرفته و پايدار مانده است كه برایشان مزايای بسياری در زندگی داشته و از رهنمود این قصهها، اخلاق و اندیشهشان تعالی یافته است.
در سایت کتابک بخوانید: داستان های اساطیری ایران باستان برای نوجوانان
اسطوره در كليت و جامعيت خود، همبستگی انسانها را استحكام میبخشد. چون افسانهای مربوط به پيدايی عالم وجود است و میگوید که انسان میتواند آفريننده شود. افسانهها بهعنوان سرمشق مقدس، مقدم بر انسان هستند و انسان را به آفريدن تهيج میکنند. افسانهها پيوسته چشماندازهای جديد را بهروی انسان میگشایند.»[1]
افسانه اين اطمينان را به انسان میدهد كه آنچه در كار انجام دادن آن است، از پيش انجام يافته؛ بهعبارت ديگر، افسانه به انسان ياری میدهد بر ترديدهايش چيره شود، زيرا قهرمان افسانهای قبلاً اين سفر را در زمان افسانهای انجام داده، پس فقط، پيروی از راه و سرمشق او کافی است.[2]
در جامعههایی که هنوز افسانه زنده است، مردم در جهان «رمز» و «راز» زندگي میکنند. اين جهان با انسان «سخن میگوید» و انسان برای فهم زبان اين جهان كافی است افسانهها را بداند و نمادها را از حالت رمز درآورد.[3]
افسانه «نیک» یا «بد» نیست. بلکه كاركرد آن روايت سرمشقها و معنی بخشيدن به جهان و حيات انسان است. از اين رو در شکل دادن به اندیشه و تخیل انسان نقش مهمی دارد. افسانه جهان را برای ما، مفهوم و قابل درک میسازد و روایت میکند كه چیزها چگونه ساخته شدهاند و انسان ملزم به رعايت مفاد اين روایتهاست، چون آنها تاريخ مقدس را روایت میکنند.[4]
خرید کتاب افسانههای اینور آب و افسانههای آنور آب
افسانهها يادآور حوادث عالی هستند كه از پيش در روی زمين اتفاق افتادهاند و اين «گذشتهی باشكوه» تا اندازهای قابل دستيابی است، تقليد از سرمشق نيز جنبهی مثبتی دارد: آيين، انسان را در تغيير محدوديتها و مبارزه برای زندگی بهتر ياری میدهد. او را به همتا شدن با قهرمانان افسانهای فرامیخواند و از اين رو او را در اجرای اَعمال قهرمان توانا میسازد، مستقيم و غير مستقيم، افسانه انسان را «تعالی» ميبخشد.[5]
با خواندن افسانهها حوادث، تجربه میشوند، مستقيم و غير مستقيم خواننده را راهنمايی میکنند و تعليم نيكی میدهند و انسانها را در راه نيكی و سربلندی رهنمون میسازند.
پس از آفرينش جهان و انسان، حوادث ديگری رخ داد كه صورت و زندگی كنوني انسان نتيجهی مستقيم آن حوادث افسانهای است و انسان بر اثر آن حوادث شكل يافته است. افسانهها بيان میدارند كه فاني بودن انسان بهسبب چيزی است كه در زمان ازل اتفاق افتاده كه اگر آن چيز رخ نمیداد، انسان فانی نمیشد، و همچون تختهسنگها جاودانه به حيات خود ادامه میداد يا همچون مارها به گونهای دورهای پوست میانداخت و به تجديد حيات خويش قادر میبود و جاودانه زندگي میکرد. افسانه از بنيان مرگ يا بيان آنچه در زمان ازل رخ داده، سخن میگوید و فاني بودن انسان را شرح میدهد.[6]
هيچچيز جز خداوند تبارک و تعالی و حقيقت، ماندگار ازلی نيستند، همهی موجودات حتی تختهسنگها، جاودانه نیستند و بهتدريج و در درازمدت، بر اثر سرما و برف و باران نابود میشوند. شايع است اگر مارها بر اثر حادثهای تلف نگردند، سرانجام روزی بر اثر كهولت و پیری از بين خواهند رفت، اگر چنين نبود، جمعيت مارها در روی كرهی زمين از جمعيت ساير موجودات بيشتر بود. در کتاب «تاريخ جامع اديان» آمده است: هر كس به «راز حيات» پي بَرَد، اگر از قضا با كرگدنی مهيب يا ببری هولناک روبهرو شود يا در دست دشمنان خونخوار اسير گردد، به سلاح و حربهای براي دفاع نفس خود حاجت ندارد. كرگدن شاخ خود را بر پيكر او و ببر درنده پنجه خود را بر اندام او و دشمن كشنده، شمشير خود را بر بدن او فرو نمیتواند كرد، زيرا در كالبد او نقطهای وجود نخواهد داشت كه مرگ بتواند در او راه يابد.[7]
علم به سرعت پیشرفت میکند، دير يا زود بشر به راز حيات پی خواهد برد و چون موجودات افسانهای رويينتن خواهد گشت.
با اين كه افسانهها در طول زمان تحريف شدهاند، مطالبی به آنها افزوده یا کم شده است، اما با اين حال، افسانههای نخستين بازهم حالت ابتدایی خود را حفظ کرده و تمام رفتار و فعاليتهای انسان «بومی» را نشان میدهند.
افسانه يک واقعيت بینهایت پيچيدهی فرهنگي است و از جنبههای متفاوتی میتوان دربارهی آن بحث و گفتوگو کرد.
افسانه تاريخ مقدسی را روايت میکند و به حادثهای كه در زمان نخستين اتفاق افتاده و به زمان «آغاز» اشاره دارد. به عبارت ديگر، افسانه نشان میدهد كه چگونه موجودات مافوق طبيعی با اَعمال خود، واقعيت جهان را بهوجود میآورند. اين واقعيت یا كل جهان است يا میتواند يک جزيره يا نمونهای از گياه و نوع ويژهی رفتار انسان و يک نهاد باشد.[8]
از روانشاد منوچهر سلیمی، درسایت کتابک بخوانید:
رازها و رمزها در قصههای عامیانه