دکتر ادیب‌سلطانی، معمار ساختار الف‌بای فارسی در روزگار نو

دکتر میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی ( ۲۱ اردیبهشت ۱۳۱۰- ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ )‌ پس از یک زندگی بلند فرزانه‌وار و سرشار از فرزانگی قلم بر زمین نهاد و روزگار را که هیچ‌گاه به کام او و فرهیختگان هم‌چون او نبود به ما واگذار کرد.  
برای پاس‌داشت نام او و شناخت جایگاه‌اش در سپهر فرهنگ ایران‌زمین و زبان فارسی تنها می‌توان گفت که چهره‌ای تابناک و کم‌مانند با ذهنی درخشان بود که در سایه می‌زیست اما تابش این ذهن درخشان را از فرهنگ و مردم‌اش دریغ نمی‌کرد. شناخته‌شده‌ترین توصیف درباره او همان است که فرهنگ‌دوستان خوانده یا شنیده‌اند: میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، فیلسوف، پزشک، زبان‌شناس، ریاضی‌دان، نویسنده و مترجم که نزدیک به ده زبان غربی مانند یونانی باستان و لاتین و چند زبان سامی می‌دانست و به زبان‌های کهن ایرانی آشنا و بر آن‌ها چیره بود. 
بسیاری از روز پنج‌شنبه ۲۰ مهر که او درگذشت، درباره این ادیب و فیلسوف بااخلاق و توانا این‌جا و آن‌جا نوشته و یادش را گرامی داشته‌اند. اما کم‌تر کسی می‌داند او یکی از انگشت‌شمار معماران و خداوندگاران الف‌بای فارسی هست و بود و از این جنبه کم‌تر شناخته شد. شاید به سبب این که جامعه ما هیچ‌گاه آن طور که باید و شاید برای قلم و نوشتن ارزش نگذاشته است. که اگر ارزش می‌گذاشت، با معماران الف‌بای فارسی خود چنین نمی‌کرد که در این روزگار بر آن‌ها رفت. شاید برای کسانی که تاریخ الف‌بای فارسی و دگرگونی‌ها و نظریه‌های در چارچوب آن را نمی‌دانند جالب است بدانند معماران و خداوندگاران دیگر الف‌بای فارسی چه کسانی هستند؟ 
از نگاه تاریخی الف‌بای فارسی پنج معمار یا خداوندگار دارد که پنج‌امین آن‌‌ها ادیب سلطانی بود و هست. میرزا حسن رشدیه، جبار باغچه‌‌بان، محمدباقر هوشیار (با گروه شاگردان‌اش شامل لیلی ایمن، ثمینه باغچه‌بان، ایرج جهانشاهی، عباس سیاحی) و سلیم نیساری. این‌ها هر کدام در بخشی از روند تکاملی الف‌بای فارسی در دوره پس از مشروطه یا روزگار نو در ایران صاحب نظریه هستند. میرزاحسن رشدیه، جبار باغچه‌بان و محمدباقر هوشیار و گروه شاگردان در حوزه آموزش الف‌با و سوادآموزی پایه و سلیم نیساری در حوزه آموزش و ساختار الف‌با و ادیب‌سلطانی در حوزه ساختار الف‌با و خط فارسی صاحب نظریه هستند. در میان این پنج چهره البته کسانی دیگر مانند احمد بهمنیار کرمانی، پرویز ناتل خانلری و ایرج کابلی هم هستند که می‌توانند شایسته چنین جایگاهی باشند اما چون صاحب نظریه منسجم در حوزه آموزش یا ساختار الف‌بای فارسی نیستند، از آن‌ها درمی‌گذریم. 

معماران ساختار الفبای فارسی

دکتر شمس‌الدین ادیب‌سلطانی از آن فرهیختگان روزگار بود که فراتر از زمانه خود می‌زیست و قامت‌اش نیز فراتر از زمانه‌اش بود. زمانه به ویژه بخش دوم زندگی‌اش که دوره اوج بهره‌وری و بهره‌دهی‌اش بود چنان چرخید و چنان شد که بسیاری هم‌چون او مانند دکتر محمدرضا باطنی زبان‌شناس و بسیاری دیگر نتوانستند آن چه در سرداشتند و می‌اندیشیدند تمام و کمال به جامعه برسانند. این‌ها از جمله دکتر ادیب‌سلطانی دست‌کم در چهار دهه پایانی زندگی در احوال خویش به اندیشه نشستند تا زندگی از آن‌ها نیز برگذرد. 
افسوس و بسیار افسوس که در این جامعه و به ویژه در بخش آموزش و پرورش اگر صدهزار آموزگار سوادپایه در کلاس اول و دوم داشته باشیم به اندازه انگشتان دست هم شاید حتا نام او را نشنیده باشند. در حالی که دانش او در حوزه ساختار الف‌بای فارسی چنان ژرف است که آدمی به شگفت می‌آید. بنابراین اگر ما شاهد گسست ژرف میان فرهنگ زبان شفاهی و زبان نوشتاری شده‌ایم و اکنون نه در میان کم‌سوادان که در میان استادان دانشگاه هم بیشترینه نمی‌توانند یک مقاله را به شیوه درست به فارسی بنویسند علت را باید در نادیده انگاشتن آموزه‌ها و دانش ژرف خداوندگاران و معماران الف‌بای فارسی در روزگار نو دانست. 

در سایت کتابک بخوانید: ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش نخست


اگر بخواهیم یکی دو نمونه از نظریه دکتر ادیب‌سلطانی را در حوزه ساختار الف‌بای فارسی به میان کشیم، بهترین آن بازنگری در موضوع بسیار بنیادین «حرف» یا «واک» در این حوزه است. بی‌گمان استاد ادیب‌سلطانی جزء نخستین کسانی در این حوزه است که روی تفاوت ساختار الف‌بای زبان سامی-عربی و الف‌بای هندو-اروپایی که زبان فارسی نیز زیرشاخه‌ای از آن است انگشت گذاشت و در درستی کاربرد «حرف» برای واک‌های زبان فارسی شک انداخت. او در این باره می‌گوید:‌  
۱-۵-۱ «حرف مفهوم‌های گوناگون دارد. در بحث زبان دو مفهوم آن یادکردنی است یکی «حرف» در برابر «اسم»، «فعل»، و غیره و دیگر کوچک‌ترین واحد گفتار: معمولاً نشانه کتبی آن. حــرف به این مفهوم اخیر اصطلاحی است متعلق به دستگاه آوایی-خطی سامی فنیقی - آرامی - عبری - عربی به این ترتیب که در زبان عربی الفبا تشكيل شده است از حروف که به دو دسته تقسیم می‌شوند: حروف صحه که مطلقاً صامت‌اند، و حروف عله که هم صامت‌اند و هم مصوت یا «نیمه مصوت»اند و برای مصوت‌های معروف به بلند بکار می‌روند. اما «حرکت»های «حرف»ها یا مصوت‌های کوتاه در داخل دستگاه الفبایی جایی ندارند و فقط در صورت لزوم با نشانه‌های اضافی نمایانده می‌شوند. البته ما اصطلاح‌های «حرف» و «حرکت حرف» را بکار خواهیم برد ولی تأکید می‌کنیم که «حرف» در دستگاه آوایی خطی زبان‌های هند و اروپایی معادل است با حرف الفبا اعم از صامت يا مصوت؛ و اساساً این مفهوم‌ها در دستگاه آوایی هند-اروپایی به گونه ای دیگر متصور می‌گردند به شرح زیر: 
۱-۵-۲ فون یا آوا یا صدا اصطلاحی است کلی، دال بر کوچکترين واحد فيزيولوژيک گفتار که می‌تواند مفهوم زیر را نیز در برگیرد: 
 ۱-۵-۳ فونم يا واد يا واکه یا واج عبارت است از کوچکترین واحد صوتی مشخص کننده معنا در گفتار در این کتاب در مواقعی که منظور ما بحث دقیق زبانیک [زبانشناسی] نبوده، عملاً واژه های «آوا» و «صدا» را به مفهوم «فونم» نیز بکار برده‌ایم. فونم‌ها یا فون‌ها يا صداها و آواها می‌توانند به انواع مختلف تقسیم‌بندی شوند. ما در اینجا تقسیم‌بندی سنتی آواها را به «مصوت» و «صامت» برای منظور خود بسنده می‌دانیم بنابراین: 
 ۱-۵-۴ مصوت یا حرکت یا آواز یا خودآوا  
 ۱-۵-۵ صامت یا مصمت یا آوازپذیر یا هم‌آوا یا حرف [به مفهوم سامی] جمعاً صداهای زبان را تشکیل می‌دهند.[۱]» 
در همین چند بند کوتاه بخشی از نظریه ژرف استاد ادیب‌سلطانی درباره ساختار الف‌بای فارسی روشن می‌شود. 

در سایت کتابک بخوانید: نقطه پایانی بر رسمیت کاربرد خط تحریری در کتاب فارسی اول دبستان

الف‌بای فارسی تا دوره پیش‌مدرن زیر سلطه الف‌بای عربی نمی‌توانست ساختار وجودی خود را نشان دهد. دستگاه آوایی- نویسه‌ای آن را به الف‌بای عربی بسته بودند. تنها از دهه ۱۳۲۰ ابتدا با کوشش‌های استاد احمد بهمنیار و سپس دکتر پرویز ناتل خانلری که جسته‌گریخته در این باره نظر دادند و سرانجام با نظریه قطعی دکتر ادیب سلطانی کاربرد درست هر کدام از این نامواژه‌ها و درک درست‌تر از الف‌بای فارسی آشکار شد. اگرچه اکنون در پهنه‌ای به فراخنای ایران و فراتر از این سرزمین اگر به آموزگاران، آموزشگران و اهل فن درباره اهمیت کاربرد «واک» و «نویسه» به جای حرف بگوییم شاید بپندارند که دعوا بر سر کاربرد واژگان عربی و واژگان فارسی پیراسته است. درحالی‌که شاید بسیاری ندانند کاربرد «واک» و «نویسه» به جای حرف که می‌خواهد هردوی این‌ها را پوشش بدهد در روند آموزش زبان فارسی به کودکان به شدت آشفتگی ایجاد می‌کند. از آن مهم‌تر کاربرد «خودآوا» به جای مصوت و «هم‌آوا» به جای صامت بود. 

در سایت کتابک بخوانید: تاریخ به کارگیری کژنگاری یا خط شکسته در فارسی اول دبستان

آن‌گونه که دکتر ادیب‌سلطانی می‌گوید ابتدای این راه استاد بهمنیار بود که مصوت را «آواز» نامید و سپس ایشان با وام گرفتن از دستگاه الف‌بایی آلمانی که دستگاهی هم‌خانواده با الف‌بای فارسی است پیش‌نهاد «خودآوا» و «هم‌آوا» را برای مصوت و صامت داد. دو نام‌واژه‌ای که با کاربرد درست آن می‌توان روند دوگانه آموزش بیداری واجی و بیداری نوشتاری را از هم جدا کرد. بدون درک و کاربرد درست این دو نام‌واژه امکان ندارد بتوان ساختار الف‌بای فارسی را در برنامه‌ریزی برای سوادآموزی پایه در جای خود نشاند.

 پدیده‌ای که با بحران بی‌سوادی و کم‌سوادی بسیاری از دانش‌آموزان ایرانی در ارتباط تنگاتنگ است و ریشه آن را باید نخست در فقر نظری برنامه‌ریزان آموزش زبان در دوره پیش‌دبستان برپایه رویکرد «‌سواد شکوفایی» دانست. و اگر گفته شود که سبب عقب‌ماندگی چند دهه‌ای ایران از برنامه‌های زبان‌آموزی پیش‌دبستانی برآمده از نبود نگاه جامع و نشناختن گنجینه‌های نظری مانند میراث فرهنگی معماران الف‌بای فارسی هم‌چون ادیب‌سلطانی است، بی‌راه نگفته‌ایم. و صد البته آشفتگی در طراحی بسامان کتاب‌های فارسی اول تا چهارم دبستان که دوره شکل‌گیری سواد پایه است در راستای همین فقر نظری و عملی قابل بررسی است.


خرید کتاب سواد شکوفایی – از پژوهش تا عمل – چه‌گونه کودکان با سواد می‌شوند؟



بد نیست در این میان اشاره شود که دکتر ادیب‌سلطانی مانند دکتر محمدرضا باطنی و دکتر پرویز ناتل خانلری از جمله کسانی بودند که در فضای نوپای زبان‌شناسی آن روزگار از کاربرد دو برابرنهاد «واکه» و «همخوان» پرهیز می‌کردند زیرا آن را برابرنهادهایی درست برای دستگاه الف‌بای فارسی نمی‌دانستند. دکتر ادیب‌سلطانی که در این میان دارای شناخت ژرفی از دستگاه الف‌بای فارسی بود با این که وسواس بیش‌از‌اندازه در فارسی‌سازی در حوزه فلسفه و ترجمه متن‌های دیگر داشت، در این بخش و به سبب گونه‌ای اعتراض به گزینش این دو نام‌واژه به «واکه» و «همخوان» از کاربرد آن می‌پرهیزید و تا همیشه تنها دو نام‌واژه سنتی مصوت و صامت را به کار می‌برد. از این جهت که شاید سبب دودستگی بیش‌تر در این حوزه نشوند، همان کاری که ناتل خانلری و محمدرضا باطنی نیز تا به آخر انجام دادند. 

در سایت کتابک بخوانید: ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش دوم


هرمز میلانیان که خود شاگرد دکتر محمد مقدم پدر زبان‌شناسی در ایران است، و به احتمال فراوان واضع دو نامواژه « واکه » و « همخوان »‌ است در این مورد در جستاری به باطنی اعتراض می‌کند که چرا « از واکه یا همخوان خبری نیست و همه جا به ترتیب مصوت و صامت آمده.[۲]»‌ در حالی‌که شاید خود آن هنگام نمی‌دانست با به کارگرفتن این دونامواژه سبب چنان آشفتگی‌ای در ساختار الف‌بای فارسی خواهد شد که اکنون پس از نزدیک شصت سال از وضع کردن آن، این دو نامواژه هیچ‌گاه نتوانست نظر اجماعی همگان را جلب کند و به ویژه در حوزه سوادآموزی پایه این دو نامواژه به شدت ناکارآمدند. زیرا نه «واکه» برای «مصوت» درست است و نه «همخوان» برای صامت. البته که همخوان به طور کامل برابرنهادی نادرست برای صامت است. «همخوان» همان است که گروهی از پژوهشگران مانند ایرج کابلی همواره گفته‌اند «باهم خواندن» که معنای هم‌خوانی یا در گروه خواندن می‌دهد، چه‌طور می‌تواند معنای صامت بدهد؟ یا چه‌گونه می‌توان به کودک نوآموز در دوره نخست سوادآموزی سرشت و کارکرد صامت را که برگرفته از دستگاه الف‌بای سامی-عربی است با نامواژه « همخوان » روشن کرد؟

 
نگاه دکتر ادیب‌سلطانی به خط فارسی که جزیی جداناپذیر از الف‌بای فارسی است، نیز برای کسانی که در پی آشوب انداختن در این خط بوده و هستند نشان می‌دهد که چه میزان سنجیده و اندیشه‌مندانه است. نزدیک ۵۰ سال پیش او تکلیف‌اش را با خط فارسی کنونی روشن کرد و استوار در برابر دگرگشت این خط ایستادگی کرد و آن را کاری بیهوده و صددرصد کنشی غیرفرهنگی می‌دانست. شناخت ژرف استاد در این زمینه از راه احساس نبود که با بررسی و سنجش دانش اورتوگرافی و تبیین آن در آثارش به این نتیجه قطعی رسید که خط کنونی فارسی از جنبه سوادآموزی و آموزش از خط‌های دیگر نابسامانی‌های کم‌تری دارد. او در این باره می گوید: «در آغاز جستار خود یادآور می‌شویم که شرط اساسی همسان‌نگری پویا و زنده در پرسش‌های خط فارسی آن است که کوشش خردمندانه در جستجوی حقیقت و یافتن شکل‌های درست، با انعطاف‌پذیری و حوصله عملی همراه باشد. روشن است که در حال کنونی در خط فارسی يک سلسله تشتت‌ها و آشفتگی‌ها وجوددارد. ولی نباید در دامنه اثر و نتیجه آشفتگی‌های کنونی خط فارسی در سوی منفی مبالغه کرد. اگر فعلا از پرداختن به کاستی‌ها و رسایی‌های خط فارسی در گذریم، املای فارسی در برابر املای پاره‌ای زبان‌های باختری که تا سده‌های هجدهم و نوزدهم نیز دستخوش تشتت بودند از نظر کلیات نکته‌های حل نشده‌ای ندارد. بنابراین اینکه در میهن ما اختلاف‌هایی در جزئیات شیوه خط موجود است نباید موجب نگرانی شود. کاملاً بعکس این جدانگری‌ها و جداپسندی‌ها از نظر تحرکی که در اندیشه‌های پژوهشی ایجاد می‌کنند، بسیار جالب‌اند و در گوهر خویش می‌توانند به گونه‌‌ای وحدت معنادار بدل گردند. از سوی دیگر باید توجه داشت که آشفتگی در شیوه‌های نوشتن یا در نوشتار، تا حدی در ذات زبان و خط است، زیرا انتقال اطلاعات زبانی یا گفتاری از راه خط در همه زبان‌ها و در همه سرزمین‌ها و دوران‌ها بناچار درگیر عامل‌های طبیعی ضد نظم است. [۳]»  
 


 

کتاب درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارسی

ادیب‌سلطانی اکنون دیگر در میان ما نیست. چندین دهه بود که دیگر در میان ما نبود. مانند بسیاری از بزرگان این سرزمین که نه ارج دیدند و نه اندیشه‌ها و ایده‌های‌شان به رسمیت شناخته شد. از نگاه من اما اندیشه‌ها و ایده‌های او در حوزه الف‌با و خط فارسی که در کتاب بسیار ارزش‌مند «درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارسی»‌ آمده است برای همیشه در سپهر زبان فارسی ماندگار خواهد بود و می‌تواند برای کسانی که در حوزه سوادآموزی پایه به زبان فارسی پژوهش می کنند برترین و کارآمدترین آموزه‌ها را در زمینه ساختار الف‌با و خط فارسی به دست دهد. یادش گرامی باد.

پانویس


[1]. میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۴، ص ۲

[2]. هرمز میلانیان: کتاب امروز بهار 1352 شماره 5

[3]. میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۴، ص ۱‍

Submitted by editor74 on