شعرهای کودکانه

در این بخش شعرهای کودکانه از بهترین شاعران کودک ایران آورده شده است. محمود کیانوش، پروین دولت آبادی، عباس یمینی شریف، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی، شکوه قاسم نیا، ناصر کشاورز، افسانه شعبان نژاد، مهدی مرادی و... . شعر زبان شادیها، غمها، آرزوها، آمال و نفرتهاست. شعر وسیلهی تفریح و سرگرمی و به شادی گذراندن اوقات فراغت است. زبان همدردی، هم زبانی و هم آهنگی است. همهی کودکان به طور فطری شعر را دوست دارند و از آن لذت میبرند.
دویدم و دویدم
به سبزهها رسیدم
رو فرش سبز سبزه
گل قشنگی دیدیم
کنار گل نشستم
نفس زنان و خسته
دیدم که روی آن گل
شاپرکی نشسته
سفید و سرخ و آبی
دو بال رنگارنگ داشت
لطیفتر از پر گل
دو شاخک قشنگ داشت
شنبه, ۱۳ دی
گنجشکه جیک جیک میکنه
جیک جیک جیک
ساعت داره تیک میکنه
تیک تیک تیک
کلاغه قارقار میکنه
قار قار قار
بابا داره کار میکنه
کار کار کار
گربه میگه میومیو
میو میو میو
هاپو به او واق میکنه
عو عو عو
گاوه میگه علف میخوام
مع مع مع
بزی میگه من تشنهام
بع بع بع
الاغه فریاد میزنه
عر عر عر
چهارشنبه, ۱۰ دی
حاجی لکلک آرام آرام
با آن دوتا بال زیبا
از آن بالا پایین آمد
مانند یک هواپیما
پرهای او مانند برف
خیلی سفید و ناز بود
پاهی باریک و سرخش
خیلی خیلی دراز بود
حاجی لکلک پایین آمد
روی یک پایش ایستاد
با این کار خندهدارش
عجب چیزی یادم میداد
من مثل حاجی لکلک
یک پایم را بالا بردم
اما دیدم خیلی سخت است
یک دفعه بر زمین خوردم
دوشنبه, ۸ دی
من میکشم یه نقاشی
برای بابا
نقاشی را رنگ میزنم
رنگهای زیبا
قناری و گل میکشم
میان باغچه
یه گلدان خوب میکشم
به روی طاقچه
قناری رو رنگ میزنم
پهلوی گلها
با آوازش به من میگه
زردم و زیبا
قناری رو من میگیرم
از توی باغچه
میذارمش به روی چی؟
گلدان طاقچه
نقاشیم را میدهم
به دست بابا
بابا تماشا میکنه
نقاشیم را
به من میگه صدآفرین
عزیز بابا
بیا به دیوار بزنیم
نقاشت را
سه شنبه, ۲۵ آذر
چند مداد رنگی
میان یک جعبه بود
جعبه خودش کجا بود؟
داخل کیف محمود
محمود آقا تو خواب بود
تو کیفش انقلاب بود
از این سو و از آن سو
مدادها دویدند.
نقاشی قشنگی،
برای خود کشیدند،
روی چه؟ روی دفتر
چگونه؟ با یکدیگر
«سیاهه» روی کاغذ،
کوه بلندی کشید
«سفید برفی» آمد
کشید ابر سفید
«قرمز» بالا پرید.
پاشنهها رو ور کشید.
«قرمز» بالای کوه
کشید عکس خورشید
«زرده» به او کمک کرد
خورشید زیبا خندید
خنده زد از سر کوه
منظره شد با شکوه
«مداد آبی» دوید
یکشنبه, ۲۳ آذر
خورشید خانم گیسو طلا
بیا پایین از اون بالا
کجا میری کجا میری
چرا به دور دورا میری
بیا بیا بازی کنیم
تو کوچهها بازی کنیم
آفتاب کنیم آفتاب کنیم
برف و یخها رو آب کنیم.
شنبه, ۲۲ آذر
حیوونا خیلی هستند
وحشی و اهلی هستند
گاو، بچهاش گوساله
بز، بچهاش بزغاله
گوسفند و میش و بره
میچرند توی دره
اسب و شتر تو صحرا
بار میبرند به هر جا
گنجشک و سار و بلبل
میرن رو شاخه گل
قناری و کبوتر
تو باغا میکشن پر
گوزن و فیل و آهو
شغال و گرگ و راسو
لاکپشت و مار و خرگوش
میمون و سنجاب و موش
روباه و شیر و پلنگ
حیوونای رنگارنگ
تو دشت و کوه و بیشه
پیدا میشن همیشه
سه شنبه, ۱۸ آذر
بزغالهای دارم که او
مانند آهو میدود
همراه من در سبزهها
این سو و آن سو میدود
با مهربانی میکشم
دست نوازش بر سرش
از پیش من او میرود
گاهی به سوی مادرش
بزغاله زیبای من
از شیر مادر میخورد
گاهی کنار مادرش
در باغ شبدر میخورد
با شادمانی صبحها
من میشوم مهمان او
زیرا که من هم میخورم
از شیر مارجان او
یکشنبه, ۱۶ آذر
گاو قوی صحرام
عضو مفید روستام
شخم میزنم زمین را
جلگه و دشت و صحرا
دهقان که خسته میشه
راه میره توی بیشه
منم میرم تو صحرا
تو سبزهها، علفها
گاو ماده شیر میده
ماست میده پنیر میده
شیر اونو میدوشند
داغ میکنند مینوشند.
شنبه, ۱۵ آذر
شیر تا بخوای مفیده
مانند برف سفیده
کاملتر از این غذا
کس ندیده تا حالا
شیر بخوریم سیر میشیم
قوی مثل شیر میشیم
هر روز اگر بنوشیم
هیچوقت مریض نمیشیم
سه شنبه, ۱۱ آذر
هر حیوونی توی دنیا
غذا داره مانند ما
بعضی فقط دون میخورند
بدون دندون میخورند
مثل خروس پرطلا
جوجهها و کبوترها
بعضی دیگه میرن شکار
دندون دارند قطار قطار
دندونای تیزی دارند
گوشت میخورند، چون گوشتخوارند
مثل پلنگ و شیر و گرگ
بعضی کوچک بعضی بزرگ
بعضی دیگه دندون دارند
اما علفخوارند
مثل گاو و اسب و الاغ
توی جنگل و دشت و باغ
اما آدمها مثل ما
برای خوردن غذا
خوراکی خوب میپزند
نان میپزند، سوپ میپزند
پخته و خام و سرد و گرم
خوراکیهای چرب و نرم
یکشنبه, ۹ آذر
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک گربه بود و یک طُرقه بود و یک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو یک کلبه چوبی سه تایی با هم زندگی میکردند.
جمعه, ۴ بهمن
بهبه،
چه برفی نیشس رو زمین.
هنوزَم میباره،
بچهها پاشین.
خونه
خیابون
مونده زیر برف.
شنبه, ۲۵ آبان
از روزهای گمشده بازی
در کوچه «بهار» نمیگوید
همبازی قدیمی من فرهاد
در کیسه زباله چه میجوید؟
یکشنبه, ۳۰ تیر
ترانهی موسیقی بهار، شعری است بازیافته از موسیقی طبیعت و شیفتگی شاعرانهی آدمی در برابر آن.
سه شنبه, ۳ اردیبهشت
آن خانه باغ سبز فرو ریخت
خاموش شد ترانهی روشن
شنبه, ۲۴ فروردین
هوای نو بهاری
نم نم بارون
چهچه ی قناری
بر لب ِایون
دوشنبه, ۲۰ اسفند
سفرهی هفت سین ما
پر شده از هفت تا سین
تو هم بیا مثل من
کنار هفت سین بشین
شنبه, ۱۸ اسفند
شعر کودکانه آقای راننده از مجموعه شعرهای آشنایی با مشاغل
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
توی یک شهر بزرگ
یک آقا راننده بود
سه شنبه, ۶ آذر
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
تو رختخواب مخمل آبی خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اونُ خریده
قشنگتر از عروسکم هیچکس ندیده
دوشنبه, ۱۳ آذر
ترک ترک ترک خورد
یه تخم مرغ کوچک
یهو به دنیا اومد
یه جوجه ی وروجک
چهارشنبه, ۱ آذر