آرون لال است. مادر در آستانه دوازده سالگی برای اولین بار او را در خانه تنها می گذارد و برای تهیه آذوقه و هدیه ای برای او به شهرمی رود. او پدر خود را در کودکی از دست داده است و با مادرش تنها زندگی می کند. او طی این سال ها خواندن و نوشتن را از مادر آموخته است.
روز بعد بوران و کولاک شروع می شود و همه جا را هم برف پوشانده است. آرون برای مادرش نگران است. پس مقداری آذوقه و لباس برمی دارد و بدنبال مادر می رود. در جستجوی مادر، بطور تصادفی به یک مسافرخانه می رسد. مسافرخانه ماه نصفه جایی که مهمانخانه دار آن، خانم کراگل او را به دام می اندازد و با برداشتن لباس و پوتین های او نه تنها مانع رفتن او می شود، بلکه او را هم وادار به انجام کارهای سخت مانند درست کردن آتش و پختن غذا می کند چون بخاری های مسافرخانه تنها بدست انسانی پاک و شریف روشن می شود. آرون متوجه می شود که خانم کراگل جیب بر ماهریست و از همه مهمان هایش دزدی می کند. سرانجام آرون چه می شود؟ آیا او مادر خود را پیدا می کند؟
تلاش، مقاومت و پایداری و مسئولیت پذیری پیام ارزشمند داستان برای مخاطبانش است و به نوجوانان یادآوری می کند که نقص عضو نمی تواند مانع از انجام کارها شود.