ماجرای مانکن‌های کودک دست و پا شکسته و موزه کودکی ایرانک

اگر بخواهم خودم را خیلی ساده معرفی کنم می‌توانم بگویم که زمانی مهد کودک کودکان ارمنی را اداره می‌کردم، در ضمن کار مجموعه‌داری و گردآوردن اشیاء تاریخی و با ارزش را هم همیشه دوست داشته‌ام. در کنار موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان هم بخش تاریخ فرهنگ کودکی ارمنیان ایران را دستیاری کرده‌ام.

بنابراین حضور من در جمع دوستان موسسه و کمک به گردآوری آثار موزه‌ای تصادفی یا تفننی نیست. اما داستانی که می‌خواهم در ارتباط با موزه کودکی ایرانک بگویم، شاید برای شما هم جالب باشد.

 سه ماه پیش سه مانکن‌ کودک دست و پا شکسته و رها شده را در کنار خیابان سنایی دیدم. بدون تردید ایستادم و این مانکن‌های دست و پای شکسته را زیر نگاه‌های متعجب عابران، در صندلی و صندوق ماشین انداختم و به خانه آوردم. هیچ فکر نمی‌کردم که آن‌ها به زودی شسته و نونوار می‌شوند، به خانه دوست نقاش، برای آرایش صورت و موها بروند و با لباس پیشاهنگی ۵۰ سال پیش دوستان قدیمی برای روز افتتاح موزه کودکی آماده شوند.

به سرنوشت این مانکن‌ها، قصه دوستان قدیمی هاسمیک و آلنوش هم پیوند خورد. اولی در آبادان و دومی در تهران وقتی که کودکانی ده ساله بودند عضو سازمان پیشاهنگی شدند و مادران‌شان برایشان لباس‌ها و نشان‌های پیشاهنگی را در جاهای مشخص شده دوختند و طی سال‌ها این کودکان با این لباس‌ها در فعالیت‌ها، مراسم سوگند و اردوهای متعدد پیشاهنگی شرکت می‌کردند. سپس این لباس‌ها از آبادان به تهران، از این کمد به آن کمد، از این خانه به آن خانه و سرانجام سر از انبار موزه کودکی در آورده و در روز افتتاحیه بر تن مانکن‌های کودک پیدا شده از خیابان سنایی در موزه کودکی ظاهر شدند.

در موزه کودکی ایرانک، بخشی از داستان‌ها بدین‌‌سان شروع می‌شود. تمام اشیا با داستان‌های متنوع در زمان‌های مختلف اکنون کنار هم جمع شده‌اند و موزه کودکی این سرزمین را ساخته‌اند. اسباب‌بازی‌ها، عروسک‌ها، لباس‌ها، پستانک‌ها و شیشه‌شیرها و ننوها به راستی هر کدام از کجا آمدند، متعلق به چه کسانی بودند، چه زندگی‌هایی را در گذشته گذراندند و.....

از بیست سال پیش با شروع مطالعات تاریخ ادبیات و تاریخ کودکی ایران، خود را مواجه با واقعیت‌های زندگی کودکان در گذشته می‌دیدیم. وقتی به دنبال تحقیق و تفحص بودیم نشریات، کتاب‌ها، عکس‌ها و اشیا به میدان تحقیق ما می‌آمدند و هر کدام بخشی از زندگی کودکان این سرزمین را به ما نشان می‌دادند. این وسایل از ما می‌خواستند که بی‌تفاوت از کنارشان رد نشویم. می‌خواستند به شان توجه کنیم، بررسی کنیم.

و بدین صورت این اشیا و عکس‌ها به میز کارهای دفتر موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان آمدند و ماندگار شدند.

دیگر امکان رهایی وجود نداشت. کم‌کم آنقدر زیاد و مهم شدند که تصمیم گرفتیم از آن‌ها عکاسی کنیم، پرونده‌سازی، شماره‌گذاری و رده‌بندی، بسته‌بندی‌شان کنیم، آن قدر اهمیت پیدا کردند که مجبور شدیم برای نگه داری‌شان ابتدا انباری کوچک و سپس انباری بزرگ پیدا کنیم و... آنقدر زیاد و با محتوا شدند که به فکر موزه کودکی بیافتیم.

و آنقدر زندگی همه ما را فرا گرفتند که موزه کودکی در کنار چاپ کتاب‌های تاریخ ادبیات کودکان به آرزوی تک تک ما مبدل شدند. اکنون موزه کودکی ایرانک در مرداد ماه ۱۳۹۸ برای یک دوره یک ساله افتتاح شده است شد تا شاید آرزوی بزرگ ما برای همیشگی شدن آن به زودی به واقعیت درآید.

نویسنده
آرسینه ماردیروسیان
Submitted by admin on