کتاب های آموزگاران و معلمان
در یک شب مهتابی دفترچه ای خالی روی میز قرار گرفته و دخترکی نه ساله با موهای مشکی خیال دارد خاطرات خود را در آن بنویسد. او دفترچه اش را باز می کند و نخستین جمله اش را می نویسد: "اسم من مینا است و من عاشق شبم."
یکشنبه, ۲۷ اسفند
نخست یک بار کتاب «همین و همان» را با دقت ورق بزنید و به آن نگاه کنید. حتما شگفتزده خواهید شد و برایتان جالب خواهد بود و از خود خواهید پرسید بالاخره همین یا همان؟ همین ایجاد پرسش و کنجکاوی کودک شما را به خواندن این کتاب تشویق خواهد کرد. زیرا نخست اسبی را در حال خوردن آب می بیند، با ورق زدن نیمه بالا، تصویر گربه ای در حال انداختن ماهی داخل آب ظاهر خواهد شد! جالب نیست؟
دوشنبه, ۲۱ اسفند
کتاب «آرش (حکایت تیر انداختن مرد قصه گو)» بازنویسی خلاق از افسانه آرش کمانگیر اوستاست، که با نگاهی جدید، ارائه میشود.
قسمتی از سرزمین ایران در حمله تورانیان به دست دشمن افتاده است. آرش، سرباز ایرانی، مردی کشاورز و قصهگوست. او داوطلب میشود تا مرز ایران را با انداختن تیر از کمان تعیین کند.
آرش بر بلندای کوه میرود، تمام قصهها و جانش را در تیری قرار داده و پرتاب میکند، تا سرزمینی فراتر از قصههایش برای ایران رقم بزند. بدینسان به اسطورهها راه مییابد.
شنبه, ۵ اسفند
مار و مارمولک تصمیم می گیرند با هم دوست شوند. دوستی بین این دو موجود نمی تواند پیامدی نداشته باشد. آن دو هم جنس نیستند و هر یک ویژگی خاص خود را دارد و همین گاهی سبب سو تفاهم ها و در نتیجه کدورت هایی بین آن می شود.
شنبه, ۵ اسفند
«برسد به دست معلم عزیزم» داستان دختری به نام امیلی است که تصور میکند یک نهنگ آبی در حوض خانهشان زندگی میکند و برای معلماش درباره آن مینویسد. داستان در واقع مجموعهای از نامههای امیلی و معلم برای یکدیگر است.
شنبه, ۵ اسفند
کلویی دختر نوجوان خیال پردازی است. او دوست دارد از زندگی پیرمرد خانه به دوشی که در پارک زندگی می کند سر در بیاورد. این کنجکاوی داستان آقای بو گندو را پیش می برد؛ داستان شکل گرفتن دوستی بین مردی که بارزترین ویژگی اش بوی گند است و دختری که یک مادر وسواسی دارد. مادر کلویی نامزد نمایندگی مجلس شده و اگر بفهمد دخترش یک خانه به دوش را با خودش به خانه آورده و او را در انباری پنهان کرده است قشقرق به پا می کند!
شنبه, ۵ اسفند
الا دختری هشت ساله که پس از ازدواج دوباره مادر با جک و بارداری او اکنون با دو رقیب روبروست: ناپدری ونوزاد جدید. به همین خاطر پیوسته در حسرت و آرزوی روزهایی است که با مادرش تنها زندگی می کرد و مادر فقط برای او بود.
شنبه, ۵ اسفند
آبیلین دختر دوازده ساله ای است که پدرش، گیدئون تاکر، او را به شهر مانیفست در کانزاس نزد یک دوست قدیمی می فرستد، شهری که خود بخشی از دوران کودکی و جوانی اش را آنجا سپری کرده است.
شنبه, ۵ اسفند
«مین لی» دختری نوجوان است از خانواده ای فقیر و کشاورز که در دره ی «کوه بی ثمر» و در کنار مزرعه ی برنج زندگی می کند. شب ها پدرش با گفتن قصه های زیبا او را سرگرم و به دنیای خیال می برد.
مادر که از سرنوشت خود گله مند است از شنیدن قصه هایی که مین لی را خیالپرداز می کند ناراضی است. مین لی برای پرسیدن راز تغییر سرنوشت و خوشبخت شدن خانواده اش از «پیرمرد ماه» به سفری شگفت انگیز می رود و با اژدهایی که نمی تواند پرواز کند و او هم در جست و جوی این راز است همراه می شود. در پایان هر دو راز برملا و کشف می شود.
شنبه, ۵ اسفند
وودرو پسری دوازده ساله با چشمانی چپ است که یک شب مادرش ناگهانی خانه را ترک می کند و ناپدید می شود و او ناچار برای ادامه زندگی پیش پدربزرگ و مادربزرگ خود در یکی از شهرهای ویرجینیا می رود.
شنبه, ۵ اسفند
چه وقتی بهترین زمان انجام کارهاست؟ چه کسی مهم ترین است؟ کار درستی که باید انجام داد چیست؟ وقتی نیکلای جوان در جستجوی پاسخ این پرسش های مهم، به لئو، لاک پشت پیر خردمند، روی می آورد مطمئن است که او پاسخ آن ها را می داند. اما پاسخ خود نیکلای به فریاد کمک خواهی، او را مستقیماً به پاسخ هایی که در پی شان است می رساند.
یکشنبه, ۲۹ بهمن
فعل خواندن امر و نهی بر نمی تابد، حتی پشتیبان امر و نهی هم نیست و این خودداری را با افعال دیگری مانند دوست داشتن ... رویا دیدن ... تقسیم می کند. البته، می شود امتحان کرد: "دوستم بدار!"، "رویا ببین!"، "بخوان، امّا این ها را بخوان!"، "زودباش، من به تو امرمی کنم بخوانی!" نتیجه؟ صفر! روی کتاب به خواب رفته است! یا برای گریز از خواندن کتاب از میان چهارچوب پنجره به عالم خیال پروازکرده است.
شنبه, ۲۸ بهمن
چرا در کشور ما کتاب و کتاب خوانی از جایگاه خوبی برخوردارنیست و آمارها نشان دهنده گسترش فرهنگ پسندیده کتاب خوانی نیستند. به راستی چه باید کرد؟ تا از برزخ کم خوانی و مطالعه نکردن رهایی پیدا کنیم؟
شنبه, ۲۱ بهمن
خیلی چیزها درباره ی قوم وخویش های دیگران شنیده ام / مثلا عموی فلانی لطیفه هایی تعریف می کند که/ گربه از خنده ترکید و بخیه اش زدند/ .... / چقدر معرف شده اند قوم و خویش های دیگران/ ولی کسی چیزی از قوم و خویش های من نمی داند/
شنبه, ۷ بهمن
ایام ماه رمضان بود. چهره مرو با ورود او تغییر کرده و روزه خیلی چیزها در میان مردم شکسته بود. روزه سکوت، روزه چشم های بسته، و روزه حرف های نشنیده. خیلی ها زبان حرف زدن پیدا کردند و خیلی ها به دیدن چیزهایی چشم باز کردند که تا پیش از آن نمی دیدند.
سه شنبه, ۳ بهمن
هنگام نزدیک شدن غروب، نمایشی آغاز می شود که ماه در مرکز صحنه آن است. دستیار او پسر جوانی است. پسرک پیش از این که ماه در آید سر صحنه می آید و تدارکات لازم را فراهم می کند.
او به ستاره ها آب می دهد تا دربیایند، آسمان را از ابرها پاک می کند، گل ها را به شکل سایه روشن رنگ می کند، با گرگ ها برای زوزه کشیدن های شبانه تمرین می کند، برای جغد عینک جدیدی تهیه کرده تا در شب بهتر ببیند، باموش ها به بازی و شیطنت می پردازد و سرانجام از هیولاهای شب دلجویی می کند. و این نه کار یک شب بلکه کار هر شب اوست و سال هاست که این نمایش اجرا می شود نمایش در آمدن ماه.
سه شنبه, ۳ بهمن
نیوتن، پسر نوجوانی که تازه به شهر اینجل فالز آمده، در اولین روز گرم و آفتابی شاهد آمدن هزاران هزار پروانه رنگین کمان زمردی به این شهر است. او و همکلاسی اش ونسا پروانه ها را تعقیب می کنند تا بفهمند چرا پروانه ها هر سال به انجل فالز می آیند.
سه شنبه, ۳ بهمن
پسرک در اولین سالی که به مدرسه می رفت در راه مدرسه با آقای سومر آشنا شد. در آن زمان او می توانست از درخت بالا برود و حتی برای چند لحظه ی کوتاه پرواز کند. بعدها دوچرخه سواری یاد گرفت تا برای رفتن به خانه ی معلم پیانویش که دوشیزه ای بدخلق و ترسناک بود مجبور به پیاده رفتن نشود.
دوشنبه, ۲ بهمن
آقا خرسه از اینکه یک سال است که در باغ وحش کار می کند و سرپناهی برای خود ندارد و ناچار است در خانه دیگران به سر ببرد ناراحت است. او نزد رئیس باغ شکایت می کند او از این که مدت ها او درآنجا جان می کند وکسی قدر او را نمی داند دلخوراست.
دوشنبه, ۲ بهمن
اگر دو روز به پایان جهان باقی مانده باشد چه می کنید؟ چگونه زندگی را تجربه می کنید؟ "دو روز مانده به پایان جهان" تلاشی در چشیدن طعم "زندگی" است. طعمی که آن را در راه رفتن، دویدن، سفر کردن و پریدن می توان چشید.
طعمی که با رنج، درد و سوختن چشیدنی است. طعمی که با عشق، همان عشقی که قاف آخر آن است، چشیده می شود. این چنین است که او، همان که می خواهد طعم زندگی را بچشد یک روز زندگی می کند اما فرشته ها در تقویم خدا می نویسند "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود!" چشیدن طعم زندگی پر از ماجرا است. از آن همه، شانزده ماجرا را می توان در این اثر یافت.
دوشنبه, ۲ بهمن
آخرین روز تابستان است. پدربزرگ دست نوه اش را می گیرد و کناردیوار درازی که دوملت را از هم جدا کرده، می برد و داستان اختلاف قدیمی بین دو ملت یوک ها و زوک ها را برای او تعریف می کند.
دوشنبه, ۲ بهمن
آفتاب پرست به هر کجا می رود به همان رنگ در می آید. او دیگر از این وضع خسته شده، چون هیچ کس نمی تواند او را ببیند. امّا دیگر جانوران جنگل دوست دارند که مانند آفتاب پرست رنگارنگ باشند.
دوشنبه, ۲ بهمن
کتاب «١٠٠ دانشمند ایران و اسلام» یک مرجع زندگینامه است. در این کتاب دستاوردهای علمی ١٠٠ دانشمند بزرگ دورهی اسلامی معرفی شده است. دانشمندان معرفی شده در این کتابی یا ایرانی هستند یا در فرهنگ ایرانی پرورش یافتهاند.
معرفی دانشمندان براساس تاریخ زندگیشان تنظیم شده است و از سال ٨٠ قمری تا ١٠۴٨ یعنی نزدیک به ١٠٠٠ سال را در بر میگیرد. این امر خوانندگان را با مهمترین پیشرفتهای علمی از سده یکم تا یازدهم هجری آگاه میکند.
دوشنبه, ۲ بهمن
موش و گربه ای در همسایگی هم زندگی می کنند. روزی هر دو اسیر می شوند؛ گربه در دام صیادی گرفتار می شود و موش هم در لانه اش. زیرا یک راسو و جغد به لانه اش نزدیک شده اند.
اگر چه گربه دشمن موش هاست ولی اکنون هر دو گرفتار شده اند. بنابراین موش زیرک و هوشیار برای ترساندن دشمنان دیگرش با گربه طرح دوستی می ریزد و هم او و هم خود را نجات می دهد.
دوشنبه, ۲۵ دی