عنوان کتاب افتضاح آباد است و همه چیز آن به حق افتضاح البته افتضاح خنده دار، از شخصیت های کج و کوله اش گرفته با آن اداهای عجیب و غریب شان تا ماجراهای عجیب تر از آن که برای این شخصیت ها می افتد.
آیا شما پابلو پیکاسو نقاش اسپانیایی را می شناسید؟ چقدر؟ اگر می خواهید او را خوب بشناسید، با پسرک و سگش بالتازار همراه شوید و به خیابان گراند آگوستین پاریس، شماره ٧ بروید.
آن جا مجسمه ی "مرد با گوسفند" پیکاسو، مجسمه ها و تابلوهای نقاشی اش را به شما معرفی خواهد کرد و اطمینان خواهد داد که تمام چیزهایی که می گوید "راست است، بدون هیچ دروغی."
کتاب «بوته زارکیت» اثر نویسنده انگلیسی دیوید آلموند برنده جایزه هانس کریستین آندرسن شده ۲۰۱۰ است.
"... بر دو شانه ی حاکم جدید دو مار روییده بود که غذای روزانه شان از مغز جوانان بی گناه تهیه می شد. او سال ها با جور و ستم بر کشور فرمانروایی کرد. در ایام پادشاهی اش خرمی و شادی از ایران زمین رخت بربست.... تا این که جوانی به نام فریدون که از نوادگان جمشید بود، به کمک کاوه که آهنگری قوی هیکل و غیور بود...
پیشنهادهای یک کارشناس برای ایجاد عادت به مطالعه در دانش آموزان کلاس های چهارم و پنجم دبستان و دوره ی راهنمایی
در داستان پسر جوان و درخت در "درخت بخشنده"ی "شل سیلور استاین"، موضوع ارتباط مناسبی که انسان باید با طبیعت داشته باشد، مطرح شده است.
پرسش هایی برای گفت و گو درباره کتاب بخشنده، نوشته لویس لوری:
برای نوجوانان معمولاً زندگی نامه ها هیجان انگیزند. این کتاب ها، به نوجوانان در درکزندگی انسان ها و شیوه ها ی متفاوت زندگی در موقعیت های مختلف و كنار آمدن با دشواری ها یاری می رسانند.
پرسش های فلسفی برای گفت و گو درباره کتاب چشم بهشتی، نوشته دیوید آلموند
مایکل و خانواده اش تازه به این خانه آمده اند. خواهر تازه وارد مایکل، سخت بیمار است و این خانواده را در وضعیتی بحرانی قرار داده است. مادر، در بیمارستان و کنار خواهر کوچولوست و پدر مرخصی گرفته تا روزها سر و وضع خانه را سر و سامان بدهد. خانه ی بزرگ اما، قدیمی که صاحب قبلی آن، یک پیرمرد بیمار، مرده است.
هرچقدر کودکان بیشتر بخوانند، فرصت آنها برای برنده شدن کارت شانس خواندن بیشتر است! فعالیتی مناسب برای خوانندگان خردسال و مبتدی، خوانندگان نوجوان و پیشرفته
حامی پسری پانزده ساله است که با شروع جنگ و از دست دادن پدر، مادر، خواهر و برادرش با بی بی و دایی عباس به شهر قم مهاجرت می کنند. او احساس تنهایی می کند، همه به او به چشم غریبه ای جنگ زده نگاه می کنند، اما فقط او تنها نیست! حوری دختر نوجوان همسایه با وجود داشتن پدر و برادر باز هم تنهاست.
بین "هیلاری" و "سارا-کیت" دوستی عمیقی پیدا می شود که عامل آن وجود خانه و دهکده جن ها در حیاط پشتی خانه سارا-کیت است. سارا-کیت دختر عجیب و مرموزی است که هیچ دوستی در مدرسه ندارد. بد لباس و تند خوست.
آنان پنج نفر بودند. پنج نوجوان، پنج دوست. هر کدام دو نام داشتند. نام اصلی و نامی که به مناسبتی روی یکدیگر گذاشته بودند: تقی (زمان)؛ رجب ( پینوکیو)؛ قاسم (تیمور)؛ هاشم (بز) و موسی (باد). داستان در روستایی پیش از انقلاب شروع می شود.
"مرد بازرگان رفت و رفت از کوه و دشت گذشت تا به هندوستان رسید، هر چه داشت به سود فروخت و هر چه خواست به قیمت خرید. تحفه و سوغات فراوان در بار بست و وقت برگشت یاد خواهش و سفارش طوطی افتاد، بار و بنه وانهاد و رو به راه جنگل نهاد"
«مگی» ١٢ ساله قادر است با بلند خواندن کتاب، شخصیت های داستان را از دنیای درونی به دنیای بیرونی بکشاند. این نیروی جادویی که از پدرش آموخته سبب دردسرهایی برای او و خانواده اش می شود. اما سرانجام با کمک همین قدرت بر یک شخصیت منفی کتاب که جان گرفته و قصد نابودی پدر و مادرش را دارد، پیروز می شود.
"ماده ۱۰ قوانین استاندارد در مورد برابری فرصت ها برای معلولان چنین می گوید: "دولت ها باید فرصت ها و امکانات معلولان را برای بارور ساختن خلاقیت و توانمندی های هنری و ذهنی شان نه تنها به سود خود بلکه به سود جامعه چه در شهر و چه در روستا تضمین کنند. رقص، موسیقی، ادبیات، نمایش، هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکره سازی نمونه هایی از این فعالیت هستند".
این قانون و دیگر قوانین در رابطه با حقوق معلولان بازتاب دهنده ی توجه جامعه ی جهانی به حضور جمعیت بیش از ۶۵۰ میلیونی معلولان به عنوان نیروی انسانی بالقوه ای است که حق دارد و می تواند در هر عرصه ای نقش داشته باشد اگر و فقط اگر شرایط برای بروز توانایی هایشان مناسب باشد. مناسب سازی مواد خواندنی گامی عملی برای مناسب سازی شرایط و پذیرش معلولان در جامعه است.
سام پهلوان ایرانی آرزوی فرزند دارد. خداوند پس از سال ها پسری به او می دهد با موهایی سپید همچون پیرمردان. موی سپید برای نوزاد را مردم آن زمان بد و بی آبرویی می دانند. و سام هم مثل فریدون از خود می پرسد با کودکی این چنین چه کنم؟ او را نگهدارم یا بر قله ی کوه رها کنم؟
صوفی روی تخت خواب یتیم خانه دراز کشیده بود اما خوابش نمی برد. چون پرتو پر نور مهتاب دزدکی از لای پرده تو آمده بود و مستقیم روی بالش او افتاده بود.
او از تخت پایین آمد غافل از این که الان درست ساعت جادوگری است و هر چیز غیرعادی ممکن است اتفاق بیافتد.