معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال
در این صفحه کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال معرفی شدهاند.
در سالهای نخست دبستان که کودکان با خواندن و نوشتن آشنا شدهاند، میتوانند کتابهایی با متن ساده و کوتاه را خودشان بخوانند. بنابراین بهتر است علاوهبر بلندخوانی برای کودکان، گاهی هم اجازه دهیم خود کودکان کتاب به دست بگیرند و از خواندن کتاب لذت ببرند. این کار به آنها اعتمادبهنفس میدهد که مهارتهای خود را بهکار گیرند و در جهت تقویت این مهارتها تلاش کنند.
کتابهایی با موضوع مهارتهای زندگی، ارزشهای زندگی، محیط زیست و کتابهای تصویری برای این گروه سنی مناسب است. بهتر است کتابهایی که بهصورت غیرمستقیم به کودکان آموزش میدهند را در دسترسشان قرار دهیم.
کتاب «تربچه خانم» قصه تربچه خانم بامزه و مهربانی است که جلوی خانهاش یک باغچه نقلی دارد. در این باغچه تربچههای نقلی میکارد، از پنجره به آنها نگاه میکند و با خودش فکر میکند: بهتر است اول بروم تربچهها را بچینم یا یک کم همینجا پشت پنجره بشینم و باغچه را تماشا کنم؟
سه شنبه, ۲۰ فروردین
کتاب «پسری که دنبال باد رفت» دنیا را از نگاه یک کودک اوتیستیک نشان میدهد. سامی میداند با بقیه فرق دارد. او از توی گرد و غباری که نور آفتاب به آن تابیده، شکلهای مختلف پیدا میکند.
شنبه, ۲۵ اسفند
کتاب «یک دوست باحال یخی» داستان طنز پسری است که یک پنگوئن را به خانه میآورد تا از آن نگهداری کند.
چهارشنبه, ۲۲ اسفند
کتاب «کمبود آب» کتابی علمی اطلاعاتی است که اطلاعاتی را در مورد اهمیت آب و بحران آب در جهان در اختیار کودکان قرار میدهد.
دوشنبه, ۲۰ اسفند
با خواندن کتاب «ساز کالی» پیرامون خود را پر از صلح، دوستی و آرامش احساس میکنید. کتاب داستانی دلنشین از پیروزی موسیقی بر شکار و حق انتخاب مسیر زندگی روایت میکند.
چهارشنبه, ۱۵ اسفند
داستان کتاب «یک گرگ، یک اردک، یک موش» داستان اردک و موشی است که در شکم یک گرگ هم را میبینند، اما خیال خورده شدن ندارند و داستان اینکه چرا گرگها به سمت ماه زوزه میکشند!
سه شنبه, ۱۴ اسفند
خط خطیهای گوری در کتاب «خط خطیهای من» به چه درد میخورد؟ هیچکس گوری را دوست ندارد و در مدرسه با او بازی نمیکند. گوری متفاوت است، در نقاشی کشیدن، ارتباط برقرار کردن، سر کلاس علوم و حتی نگاه کردن!
یکشنبه, ۱۲ اسفند
تنها نشانی در کتاب «جزیره شادی» راندن به سمت افق است. آیا این کافی است برای دخترکی سوار بر بلم تا جزیرهی شادیاش را بیاید؟
سه شنبه, ۳۰ بهمن
کتاب «اژدهای آزمایشگاه» داستان همدلیست؛ مهربانی کردن، وقتی بقیه مهربان نیستند.
دوشنبه, ۲۹ بهمن
کتاب «پاندورا و پرنده» کتابی تصویری درباره دوستی، رشد و نو شدن است و داستانی دلگرم کننده و امیدبخش دارد.
سه شنبه, ۲۳ بهمن
در کتابِ «قولولی» مثل هر جای دیگری، آدمها آشغال میریزند و برکه و جنگل را کثیف میکنند و این تازه شروع دردسرهای حیوانات و حشرات و همه ساکنان برکه و جنگل است.
شنبه, ۱۳ بهمن
کتاب «اما و مامان و مامانی» داستانِ آفتابپرست کوچولوییست که حوصلهاش سر رفته و میخواهد با مادربزرگش قایمباشک بازی کند.
شنبه, ۶ بهمن
کتاب «راز درخت ها» کتابی تصویری است که داستان باغبانی را میگوید که شبها فعالیت میکند و درختان را به شکلهای جالب در میآورد.
دوشنبه, ۲۴ دی
کتاب «دوباره المر» ماجرای دیگری را از المر و دوستانش روایت میکند. روز جشن المر نزدیک است.
شنبه, ۲۲ دی
کتاب «اژدهای عینکی کله ارهای» داستان تصویری پسرکی است که حوصلهاش سررفته. اسباببازیهایش برایش تکراری شدهاند و میخواهد یک اژدها داشته باشد. پس کیسهاش را برمیدارد و توی خانه راه میافتد. از هر گوشه و اتاقی چیزی برمیدارد و دوباره به اتاقش برمیگردد.
دوشنبه, ۱۷ دی
کتابِ «وقتی خالخالی و راهراه زبانشان بههم گره خورد» با یک روز معمولی در برکه آغاز میشود. دو قورباغه، خالخالی و راه راه، از خواب بیدار شدهاند و همه چیز آرام بهنظر میرسد.
دوشنبه, ۱۰ دی
کتاب «این ردپای عجیب» داستانی تصویری و بدون متن است. تنها کلمههای داستان، عنوانش هستند که مقدمه و تعریفی برای ورود به کتاب هم هستند.
یکشنبه, ۲ دی
بعضی روزها آسمان
از همیشه بزرگتر است
درختها بلندند
و جهان جای زیبایی برای زندگی کردن است.
کتاب «گرسنه» با تصویری از یک جهانِ آرام و در صلح آغاز میشود. درختانی که سر به فلک کشیدهاند، نسیمی که میوزد و چند دوست که با خوشحالی قدم میزنند و این طور که از لبخندشان پیداست از همه چیز راضی و خوشنود هستند.
شنبه, ۱ دی
دندان سوزنی شخصیت اصلی کتاب «ازدواج با خورشید» شجاعترین موش روی زمین است. او تمام موشهای قوی و جنگجو را شکست میدهد و در مسابقهها همیشه پیروز است. دندان سوزنی به درخواست ازدواج خانم موشها جواب رد میدهد و میخواهد با قویترین موجود روی زمین ازدواج کند.
سه شنبه, ۲۷ آذر
«من با هر کسی نمیروم»، به نویسندگی و تصویرگری «داگمار گایسلر»، دربارهی دختر کوچکی به نام لو است. او تنها جلوی مهد کودک ایستاده و منتظر است تا دنبالش بیایند. اما کمی دیر شده و باران هم گرفته. در این فاصله لو آشنایان زیادی را میبیند که به او پیشنهاد میدهند تا او را به خانه برسانند، اما لو میداند که او فقط میتواند با افرادی که والدینش آنها را از قبل مشخص کردهاند، برود.
یکشنبه, ۲۵ آذر