قصه‌های کودکانه

خواندن قصه برای کودکان، افزون بر رشد خلاقیت و هوش‌اش، به ایجاد رابطه‌ای صمیمی میان کودک و والدین نیز کمک می‌کند.
در این بخش، مجموعه‌ای از قصه‌های ویژه‌ی کودکانه گردآوری شده است. این روایات ساده هستند و نثری شیرین و داستانی دارند. 
بیش‌تر این داستان‌ها برگرفته از پیک دانش‌آموز، افسانه‌های ازوپ  و داستان‌های فضل‌الله مهتدی هستند.
هم‌چنین در این بخش، داستان‌هایی برای آشنایی کودکان با زبانزدهای (ضرب‌المثل) زبان فارسی درنظر گرفته شده است تا کودکان به سبب این داستانک‌ها، با فرهنگ خود آشنا شوند.


خرید کتاب باکیفیت کودک


داستان یا قصه نثری است که روایتی تخیّلی در آن نقل می‌شود. قصّه معمولاً روایتی است از کارهای آدم‌ها که راست پنداشته می‌شود. 

در سایت کتابک بخوانید: سودمندی‌های خواندن داستان قبل از خواب برای کودکان

در هيچ عصری انسان بی‌نياز از داستان نخواهد شد، زيرا كه داستان‌ها در زندگی انسان‌ها دارای جنبه‌های پندآموز و عبرت انگيز هستند و درس زندگی و تجربه‌ی بهتر زيستن را به انسان می‌آموزند.

زیر دسته بندی ها
گیلبرت میو کرد: «امشب می‌خوام اون موش رو بگیرم و برا شام بخورمش. الان چند هفته است که به پنیرها ناخنک می‌زنه و با این کارش منو توی دردسر می‌ندازه. فقط صبر کن ببین چطوری می‌گیرمش و چه بلایی به سرش میارم!» سختی کار اینجا بود که گیلبرت اصلاً این موش ناقلا رو ندیده بود! اون می‌دونست که یک موشی این وسط هست، اما نتونسته بود اون رو در موقع انجام کار خطا بگیره. «همینجا روی دیوار میشینم و چشم‌انتظارش می‌مونم.» گرمای خورشید به تن می‌چسبید و گیلبرت خودش رو جمع کرده بود و شده بود مثل یک توپ: «کار دیگه‌ای که ندارم … همینجا دراز می‌کشم و یک چرتی می‌زنم.» بعد هم خمیازه‌ای کشید و خوابش برد.
یکشنبه, ۱ تیر
گوزنِ تشنه از چشمه‌ی زلالی آب می‌خورد که تصویرش را در آب چشمه دید. گوزن از دیدن قوس‌های بزرگ و زیبای شاخ‌هایش در آب، بسیار لذّت بُرد، اما با دیدن پاهای تازک و لاغرش شرمنده شد.
یکشنبه, ۱ تیر
جمی خرسه آفتاب رو خیلی دوست داشت. دوست داشت به ساحل بره و روی شن‌ها بازی کنه. گاهی قلعهٔ شنی می‌ساخت؛ گاهی گوش‌ماهی جمع می‌کرد؛ و گاهی هم توپ بزرگش رو به هوا می‌انداخت و سعی می‌کرد اون رو بگیره.
شنبه, ۳۱ خرداد
موش نوزاد در آغوش مادرش جابه‌جا شد و خودش رو محکم‌تر به اون چسبوند. مادر، گرم و مهربون بود و موش نوزاد، مادرش رو خیلی دوست داشت. بعد از این که نوزاد به خواب رفت، مادر دوید تا مقداری دونهٔ آفتابگردون جمع کنه. اون می‌دونست که فقط چند دقیقه بیشتر نباید فرزندش رو ترک کنه و خیالش از این که اون رو تنها می‌گذاشت راحت بود.
یکشنبه, ۲۵ خرداد
تا حالا شده خوابتون رو به کسی قرض بدین؟ تا حالا شده با خواب فرد دیگری به خواب فرو روید؟ پس حتما به قصه امروز ما گوش فرا دهید. 
شنبه, ۲۴ خرداد
کتاب «قورباغه و گنج» داستانی است درباره‌ی شجاعت، حل مساله، کنترل امور و عمل کردن به قول....
شنبه, ۲۴ خرداد
قراره از این به بعد نمایش‌های کوتاهی رو توی خونه در کنار بچه‌ها اجرا کنیم.میتوانیم داستان‌های محبوب بچه ها رو با ساده ترین ابزاری که در منزل داریم به نمایش تبدیل کنیم.  یادتون باشه بچه‌ها در حین اجرای نمایش می‌توانند جای شخصیت‌های محبوبشان حرف بزنند و به بهترین شکل خودشان ظاهر بشوند و به تخیلاتشان رنگ واقعیت بدهند.؟ پس این فرصت جذاب رو کنار هم از دست ندید.
شنبه, ۲۴ خرداد
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نيابد گزند بر اين نامه بر سال ها بگذرد بخواند همي هر که دارد خرد نميرم از اين پس که من زندهام که تخم سخن را پراکنده‌ام
شنبه, ۲۴ خرداد
۳ خردادماه ۱۳۹۹ برابر با ۲۳ می ۲۰۲۰ روز جهانی «اِلمر» است. اما امسال روز المر با سال‌های گذشته کمی تفاوت دارد. امسال به مناسبت این روز از درون خانه‌ها با این شخصیت دوست‌داشتنی کتاب‌های کودکان همراه می‌شویم.اگر چه امسال امکان جمع شدن دور یک‌دیگر را نداریم اما می‌توانیم حال و هوای خانه‌ها را رنگارنگ‌تر از همیشه سازیم و با انجام فعالیت‌های مشترک از راه دور در جشن جهانی المر سهیم باشیم. چه فرصتی بهتر از جشن المر تا با وجود فاصله‌ی فیزیکی با هم همراه شویم، دوستی‌ها را ارج بگذاریم، و نشان دهیم که نیروی زندگی، امید، همدلی و نوع‌دوستی از بیماری و تنهایی نیرومندتر است و می‌تواند فاصله‌ها را پشت سر بگذارد.
شنبه, ۲۴ خرداد
اندوه گاه سرزده به دیدارت می‌آید. اما اگر او را بپذیری، درمیابی که این مهمان ناخوانده آن‌چنان که به‌نظر می‌آید، بیگانه نیست...
شنبه, ۲۴ خرداد
بخش ابتدايی داستان رستم و اکوان ديو رو می‌بينیم و می‌شنويم. امیدواریم لذت ببرید. انیماتور: ابوالفضل قربانی (استودیو نگاه)  گوینده: زهرا ناظری
شنبه, ۲۴ خرداد
اگر شما به جشن تولد ده سالگی شاهزاده خانم دعوت می‌شدید و پولی برای خریدن هدیه نداشتید، چه‌کار می‌کردید؟ خب، جک باهوش تصمیم گرفت کیک تولد شاهزاده خانم را بپزد. اما…
شنبه, ۲۴ خرداد
تا حالا شده چیزی را که خیلی دوست داشته‌اید وقتی کهنه یا خراب شده است، تعمیر کنید و آن را برای زمان بیش تری نگه داری کنید؟
شنبه, ۲۴ خرداد
آبی کوچولو گم شده و پسری بنام ویل او را در جنگل پیدا می کند و....
شنبه, ۲۴ خرداد
روباه در این فکر و نقشه بود تا خودش را با لک‌لک بتواند سرگرم کند. روباه همیشه به ظاهر عجیب لک‌لک می‌خندید.
شنبه, ۲۴ خرداد
مرغ ماهی‌خوار آهسته و با وقار در ساحل دریا راه می‌رفت و چشمش به آب زلال بود. گردن دراز و منقار نوک تیزش آماده بود تا لقمه‌ا‌ی را برای صبحانه‌اش قاپ بزند. درونِ آب زلال پُر از ماهی بود، اما آن روز مرغ ماهی‌خوار مشکل‌پسند شده بود.
چهارشنبه, ۲۱ خرداد
گرگ در یک مهمانی که با ولع بسیار گوشت خورده بود، استخوانی در گلویش گیر کرده‌بود. او نه می‌توانست استخوان را قورت بدهد و نه آن را از دهانش بیرون بیاورد، و همچنین نمی‌توانست چیزی بخورد. این وضعیّت برای گرگ حریص بسیار وحشتناک بود.
یکشنبه, ۱۸ خرداد
روزی روباه خوشه‌های رسیده‌ی انگوری را پیدا کرد که گرداگرد درخت دیگری پیچیده بود. دانه‌های انگورها بسیار آبدار بود. روباه هم که زیاد به انگورها نگاه کرده‌ و گرسنه بود، دهانش آب افتاده بود.
سه شنبه, ۱۳ خرداد
روزی همه موش‌ها دور هم جمع شدند تا نقشه‌ای بکِشند و جان‌شان را از دست دشمن‌شان گربه، بتوانند آزاد کنند. موش‌ها آرزو داشتند دستِ‌کم راهی پیدا کنند تا هنگامی که گربه به آن‌ها نزدیک می‌شود، متوجه شوند و فرصت برای فرار داشته باشند. موش‌ها که همیشه از پنجه‌های گربه می‌ترسیدند و جرأت نمی‌کردند شب و روز از لانه‌شان بیرون بیایند، حتماً باید کاری می‌کردند.
شنبه, ۱۰ خرداد
امروز صبح برای قدم زدن به جنگل رفتم. یک سبد برداشتم و دستکش‌های گرمی پوشیدم. هدفم جمع کردن چند بلوط و برگ درخت، و دیدن چند زاغ کبود، فنچ، و کبوتر بود. باد ملایمی می‌وزید، که بسیار برام خوشایند بود؛ هوا تمیز بود و من، بازدم خودم رو می‌دیدم. در گذر از کوره‌راهی که از میون درخت‌ها می‌گذشت، در خیال فرو رفتم، و به تعطیلات آینده – عید دلخواهم، هالووین- اندیشیدم.   به یک دسته از درخت‌ها رسیدم که سر به آسمون می‌ساییدن. درخت گردو، نارون، بلوط، و کاج.
شنبه, ۱۰ خرداد