قصه‌های کودکانه

خواندن قصه برای کودکان، افزون بر رشد خلاقیت و هوش‌اش، به ایجاد رابطه‌ای صمیمی میان کودک و والدین نیز کمک می‌کند.
در این بخش، مجموعه‌ای از قصه‌های ویژه‌ی کودکانه گردآوری شده است. این روایات ساده هستند و نثری شیرین و داستانی دارند. 
بیش‌تر این داستان‌ها برگرفته از پیک دانش‌آموز، افسانه‌های ازوپ  و داستان‌های فضل‌الله مهتدی هستند.
هم‌چنین در این بخش، داستان‌هایی برای آشنایی کودکان با زبانزدهای (ضرب‌المثل) زبان فارسی درنظر گرفته شده است تا کودکان به سبب این داستانک‌ها، با فرهنگ خود آشنا شوند.


خرید کتاب باکیفیت کودک


داستان یا قصه نثری است که روایتی تخیّلی در آن نقل می‌شود. قصّه معمولاً روایتی است از کارهای آدم‌ها که راست پنداشته می‌شود. 

در سایت کتابک بخوانید: سودمندی‌های خواندن داستان قبل از خواب برای کودکان

در هيچ عصری انسان بی‌نياز از داستان نخواهد شد، زيرا كه داستان‌ها در زندگی انسان‌ها دارای جنبه‌های پندآموز و عبرت انگيز هستند و درس زندگی و تجربه‌ی بهتر زيستن را به انسان می‌آموزند.

زیر دسته بندی ها
کامی‌شی‌بای یا کارت قصه‌گویی گونه ای از قصه‌گویی دیداری است که در ژاپن رواج یافت. در ابتدا کارت های تصویری در یک جعبه یا صحنه کوچک چوبی قرار داده می شدند و قصه‌گو کارت های تصویری را به گونه ای که مخاطب آنها ببیند قرار می داد و شروع به بازگو کردن قصه می کرد. حالا می خواهیم با هم به قصه گنجشک که بال و پر داشت به روش کامی‌شی‌بای گوش فرا دهیم. 
شنبه, ۲۳ فروردین
بچه ها تا حالا نخود را با گردو اشتباه گرفتین؟    
جمعه, ۲۲ فروردین
همراه با شقایق‌ها و نرگس‌ها و با روزهای گرم و آفتابی، بهار با خودش نوزاد حیوانات رو هم می‌آورد. اولین بچهٔ بتی و بابی خرگوشه هم به دنیا اومده بود که اسمش بن بود. بن کوچولو دوست داشت هویج بخوره و جوجه‌ها و پرنده‌ها رو تماشا کنه.
چهارشنبه, ۲۰ فروردین
ساداکو و هزار درنای کاغذی یک کتاب غیرداستانی کودکان اثر نویسنده آمریکایی النور کوئر است که در ۱۹۷۷ چاپ شد.
سه شنبه, ۱۹ فروردین
داستان هفت رویای کلاغ داستان کلاغی است که نمی‌خواهد مانند همه کلاغ‌ها زندگی کند. او می‌خواهد به جهان به گونه‌ای دیگر نگاه کند. نگاه از دریچه رویاها. برای این کار او هر بار پوشاک یک جانور را می‌پوشد و به رنگ او درمی آید تا سرانجام به رنگ آبی آسمان می‌رسد. قصه‌گویی کتاب «هفت رویای کلاغ» نویسنده: محمدهادی محمدی تصویرگر: نفیسه ریاحی ناشر: موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
سه شنبه, ۱۹ فروردین
قصه‌گویی «آدم‌کوچک و خواب‌های بزرگ» نویسنده: محمدهادی محمدی تصویرگر: پرستو حقی ناشر: موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان روایت آدم کوچک و خواب‌های بزرگ به یکی از کلیدی‌ترین نگرش‌های کودکان خردسال درباره زود بزرگ شدن می‌پردازد.  
سه شنبه, ۱۹ فروردین
قصه‌گویی کتاب داستانک‌های نخودی شما هم نوزاد بودین پستانک داشتین ؟  بیاین به داستان "نخودی و پستانک" گوش دهیم ببینیم چه اتفاقی می افتد؟ نویسنده: محمدهادى محمدى  تصویرگر: کیوان اکبری  ناشر: کتاب‌های کودک و نوجوان تاک   
سه شنبه, ۱۹ فروردین
ادوارد و سگ کوچولوش به نام لیستون، هر روز با هم بازی می‌کردن. ادوارد، لیستون رو خیلی دوست داشت و خیلی خوب از اون مراقبت می‌کرد. اون موهای لیستون رو شونه می‌زد، ظرف غذای اون رو پر می‌کرد و آب تمیز براش می‌گذاشت، و اون رو برای پیاده‌روی با خودش به پارک می‌برد.
دوشنبه, ۱۸ فروردین
سیندی خرسه روی تختی از گل‌ها نشست. پروانه‌ها و زنبورها دور و برش پرواز می‌کردن و مشغول جمع‌کردن گردهٔ گل بودن.
یکشنبه, ۱۷ فروردین
امی و رمی دویدن لای علف‌های بلند. گربه‌ی سیاهی داشت اون‌ها رو دنبال می‌کرد. امی رو به دوستش فریاد زد: «بیا اینجا قایم بشیم!»
شنبه, ۱۶ فروردین
لیزی کیسهٔ پلاستیکی پر از تکه‌های نون رو قاپید و از در جلویی آپارتمانش دوید بیرون. لباس گرمی پوشیده بود: کت زمستونی، دستکش، کلاه و چکمه. باد آرومی می‌وزید، اما شدتش اونقدر نبود که سرماش، هوا رو پر کنه. لیزی به طرف آبگیر پشت ساختمون خونه‌شون رفت. چون نیمه‌های زمستون بود، قسمتی از آب آبگیر یخ زده بود: در کناره‌ها یخ کلفت بود و روز به روز، یخزدگی به سمت وسط آبگیر پیش می‌رفت.
شنبه, ۱۶ فروردین
روی تابلو نوشته بود: باغ‌وحش. کالی روی درختی که درست کنار در ورودی باغ‌وحش بود نشست. بعد، از روی تابلو پرواز کرد و جلوی فلامینگوها نشست روی زمین. بالش رو باز کرد و به رنگ آبی اون، و بعد به رنگ نارنجی‌صورتی‌رنگ پرهای فلامینگوها نگاه کرد. فلامینگوها قشنگ بودن، اما کالی رنگ آبی پرهای خودش رو بیشتر دوست داشت.
جمعه, ۱۵ فروردین
موقعی که فلیکر- کرم شبتاب- داشت نزدیک رودخونه پرواز می‌کرد، ماه کامل رو دید که در آسمون می‌درخشه و نور اون در آب، می‌تابید و می‌لرزید. ماه، بسیار قشنگ و درخشان بود. در حالی که فلیکر از میان درختان بلند پرواز می‌کرد، سروصدای ترسناکی شنید. دور و برش رو نگاه کرد، اما نتونست چیزی ببینه. حتماً تنهٔ درختی بوده که در آب رودخونه شناوره.
پنجشنبه, ۱۴ فروردین
روزگاری کرم صدپایی بود که سی‌تا پا داشت. اسمش سینتیا بود و خیلی بامزه بود. اما یک مشکلی داشت که دیگران هم در بارهٔ اون صحبت می‌کردن: وقتی می‌رفت پیاده‌روی، گالش‌های قرمز می‌پوشید.
چهارشنبه, ۱۳ فروردین
دونالد، ادوارد، و کارلا خرس‌های بزرگ و قهوه‌ای بودن. اون‌ها توی چمن‌های نرم و سبزرنگ نزدیک آبگیر نشسته بودن. ادوارد گفت: «من می‌خوام امروز بزرگ‌ترین ماهی رو بگیرم. آخه من بهترین ماهیگیر توی جنگل‌ام!» دونالد در جوابش گفت: «منم که می‌خوام بزرگ‌ترین ماهی رو بگیرم! ممکنه که تو ماهیگیر بزرگی باشی، اما من از تو بهترم!» اون یک کرم لاغر رو برداشت و به قلاب زد و بعد قلاب ماهیگیریش رو انداخت توی آب: «فقط بشین و نگاه کن! ماهی من از همه بزرگ‌تره!»
سه شنبه, ۱۲ فروردین
«ها! ها! ها! این باغ گل همه‌اش مال منه!» ادی از خنده ریسه رفت: «من که این دور و بر زنبور دیگه‌ای نمی‌بینم. حالا هر چقدر که دلم بخواد گردهٔ گل می‌خورم.» وزوزکنان به سراغ یک گل خشخاش قرمز روشن رفت و شروع کرد به جمع‌کردن گردهٔ گل.
دوشنبه, ۱۱ فروردین
دیزی پوسوم روی یک درخت چنار، که برگ‌هایی به اندازهٔ توپ فوتبال و شاخه‌های کلفت‌تر از تنهٔ فیل داره، زندگی می‌کنه. دیزی خیلی تنبله؛ تموم روز از دمش آویزون می‌شه و می‌خوابه، یا به عقب و جلو تاب می‌خوره؛ اونقدر که گاهی سرش گیج می‌ره. موهای تن دیزی قهوه‌ایه، به رنگ آبهای یک رودخونهٔ گل‌آلود.
یکشنبه, ۱۰ فروردین
دیزی اونقدر صبر کرد و منتظر موند تا بالاخره خورشید غروب کنه. بعد، از شاخهٔ درخت چنار پایین اومد. دیزی در شب خیلی خوب می‌بینه؛ به همین خاطر خیلی دوست داشت وقتی که ستاره‌ها توی آسمون می‌درخشن، به این طرف و اون طرف بدوه و زیر تخته‌سنگ‌ها رو نگاه کنه تا حشرات رو پیدا کنه و بخوره.
شنبه, ۹ فروردین
قصه‌گویی «کرم کوچولوی گرسنه» نویسنده: اریک کارل قصه‌گو: لیلا نامداری ساخت کرم: سارا نامداری      
شنبه, ۹ فروردین
این داستان فداکاری کارگران معدن است که برای زندگی بهتر همه انسان‌ها تلاش می‌کنند. در این داستان کودکان در روایتی عاطفی می‌آموزند که رنج و کار این کارگران فداکار را سپاس گویند. نویسنده: محمدهادی محمدی تصویرگر: ندا راستین مهر ناشر: موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
شنبه, ۹ فروردین