عادله خلیفی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با عادله خلیفی را مشاهده کنید.

«برو خوکی!» داستانی ساده و شیرین درباره‌ی خوکی است که زندگی روزانه و معمولی‌اش را دوست دارد. خوکی دل‌اش می‌خواهد صبح تا شب در گل غلت بزند و کار به کار کسی نداشته باشد. اما مرغ‌ها همیشه، دوروبر خوکی، در حال بگومگو هستند و خودشان را با یکدیگر مقایسه می‌کنند. آن‌ها بر سر اینکه چه‌کسی اول تخم گذاشته و چه‌کسی آخر از همه این کار را کرده، با یکدیگر رقابت می‌کنند؛ حتی خروس هم دوست دارد اولین کسی باشد که هر روز از خواب بیدار می‌شود تا قوقولی قوقوکنان به همه بگوید که بهترین است!
سه شنبه, ۲۵ مرداد
کتاب تصویری مجموعه‌ا‌ی به‌هم‌پیوسته و معنادار است. داستان، متن نوشتاری و تصویر در کنار یکدیگر روایت کتاب را پیش می‌برند. «یپه در راه» از بهترین و زیباترین کتاب‌های تصویری کودک است. آسترهای کتاب، در ابتدا و انتها، تصویری از مسیر حرکت یپه را نشان می‌دهد. این مسیر که با نشانه‌های متنی همراه شده، هیجان خواندن کتاب را دوچندان می‌کند. در هنگام خواندن داستان، با بازگشت به آستر و دیدن‌ آن، سفر پرچالش یپه را بهتر درک می‌کنیم.
سه شنبه, ۱۸ مرداد
«حواسم به غریبه‌ها هست» به کودکان یاد می‌دهد که چگونه موقعیت‌های خطرناک را بشناسند و به چه کسانی اعتماد کرده یا از چه کسانی دوری کنند. این کتاب درباره‌‌ی خانواده و ارتباط سالم با دیگران است و به کودکان یاد می‌دهد که چگونه بدون ترس، اما با احتیاط با دیگران ارتباط بگیرند و از خطر بچه‌دزدها در امان باشند.
یکشنبه, ۲ مرداد
«اتاق دوست‌داشتنی من» داستان دختری بدون نام است که در اتاق‌اش خیال‌پردازی‌های رنگین و شیرینی دارد؛ دختری که می‌تواند هر کودکی در هر جایی باشد.
شنبه, ۱ مرداد
«بیا با هم» مجموعه‌کتابی درباره‌ی مهارت‌های ساده‌ی زندگی است که هر کودک باید با همراهی والدین یا مربی و آموزگار آن‌ها را انجام دهد و تمرین کند. در این کتاب‌ها، کودک در کنار خانواده، آشپزی، باغبانی، بازیافت، تمیزکاری، ساختن چیزهای تازه، کاشتن سبزیجات و خرید کردن را می‌آموزد و از آموختن این مهارت‌ها لذت می‌برد. این کتاب‌ها، درس‌هایی ساده و کاربردی برای فرا گرفتن، تعامل اجتماعی، مسئولیت‌پذیری و گفت‌وگو و همکاری است. کودک با خواندن و دیدن این کتاب‌ها می‌آموزد که چگونه با دیگران بهتر و مؤثرتر ارتباط بگیرد و مهارت‌های آموخته را به‌خوبی در کنار یکدیگر انجام دهد. ماجرای هر کتاب به صورت شعر نوشته شده است.
یکشنبه, ۲۶ تیر
 «قصه‌های شیرین مغزدار» پنج داستان است که در پنج جلد جداگانه منتشر شده است. هر پنج داستان برگرفته از ادبیات کهن، افسانه‌ها و ادبیات عامیانه هستند. علی اصغر سیدآبادی با تغییر در بدنه‌ی روایت و رخ‌داد مرکزی قصه، سه پایان، یا حدس، برای هر قصه نوشته است و در پایان کتاب از خواننده خواسته تا حدس خودش را بنویسد و بگوید. نویسنده با شریک کردن خواننده در داستان، تلاش کرده که او را به فکر کردن و پیدا کردن راه‌حل و چاره‌جویی هدایت کند.
چهارشنبه, ۲۲ تیر
بازی باب گراهام با نور خورشید شگفت‌انگیز است. او در کتاب «خورشید چطور به خانه کوکو رسید» طلوع خورشید را بهانه‌ای برای نشان دادن برخی رخدادها در سراسر دنیا کرده است. این کتاب، می‌تواند ادامه‌ی کتاب «دکمه‌های نقره‌ای» باشد. در یکی از صفحه‌های کتاب، بر دیوار خانه‌ی کوکو، دختر داستان، نقاشی او را از جودی و جاناتان می‌بینیم.
چهارشنبه, ۲۱ اردیبهشت
کتاب «دکمه‌ها‌ی نقره‌ای» داستان دیدن چیزها و کسانی است که روزانه به آن‌ها توجه نمی‌کنیم؛ چیزها و کسانی که از ما دور هستند و نمی‌توانیم آن‌ها را ببینیم، اما شبیه همه‌ی رخدادهای این کتاب همواره پیرامون‌ ما در جریان‌اند.
دوشنبه, ۱۹ اردیبهشت
خرس دنبال برتی گذاشته در کتاب «برتی و خرس». بی‌مقدمه و بدون هیچ آغازی، کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «چون خرس دنبال برتی گذاشته بود.» چرا کتاب این جمله را می‌گوید؟ چون برتی را می‌بینیم که دارد می‌دود و پشت سرش به خرسی نگاه می‌کند که دهانش باز است و انگار می‌غرد و می‌خواهد برتی را بخورد. غرش خرس در تصویر با هیچ واژه و نام‌آوایی نشان داده نشده است؛ پس شاید خرس فقط دهانش را باز کرده و چیزی نمی‌گوید! برتی هم پسربچه‌ای با کلاه قرمز است که مانند همه‌ی شخصیت‌های تصویرهای پاملا آلن، تپل و بامزه است.
یکشنبه, ۱۸ اردیبهشت
کتاب «تا خانه در باران» نمایشی از رخدادهای یک شب بارانی است از فاصله‌های نزدیک و دور. مادری با فرزندش در راه خانه است، سوار بر ماشین. در این شب بارانی که جاده‌ها شلوغ و لغزنده است، کودک شاهد رخدادهایی عجیب و ساده‌ است. ما از نماهای دور و نزدیک مانند یک فیلم، نظاره‌گر این داستان نمایشی هستیم. از خرگوش‌ها و موش‌ها و ماهی‌ها و اردک‌ها تا حتی حلزون. از وسایل و جزئیات لباس و ماشین‌ها، تا خیابان و آسمان و بزرگراه. همه چیز در این کتاب دیدنی است و خواندنی.
شنبه, ۱۷ اردیبهشت
«چه کسی قایق را غرق کرد؟» با تصویری از نمایی دور آغاز می‎شود که دریا و خانه‌ای را نشان می‌دهد که از میان تپه‌هایش یک گاو و یک الاغ را می‌توانیم ببینیم. دیدن سه جانور دیگر پشت الاغ و گاو برای‌مان آسان نیست. این تصویر ابتدای کتاب، آغاز داستان است اما بدون هیچ واژه‌ای. ما تماشاچی و ببیننده‌ی این داستان هستیم و کتاب با اولین تصویرش ما را به واقعیت فانتزی کتاب فرامی‌خواند. واقعیت است، چون همانند یک رخداد واقعی روایت می‌شود و فانتزی است، چون داستان جانورانی است که روی دوپای‌شان می‌خواهند سوار قایق شوند.
یکشنبه, ۱۱ اردیبهشت
قبل از شروع مطالعه این مقاله داستان کودک از نگاه سولوتارف، بخش نخست را بخوانید.
چهارشنبه, ۳۱ فروردین
«به هر چیزی که فکر بکنیم به همان تبدیل می‌شویم.» (بودا) «وحشی[1]» داستان نوجوانی به نام «بلو بیکر» است که مرگ پدر، تروما، روان زخم، زندگی او می‌شود. این مرگ، سپر محافظ او را دربرابر اضطراب‌های درونش برمی‌دارد و سبب می‌شود تا چیزی درون بلو خالی ‌شود و ترس به او هجوم آورد. پیش از مرگ پدر، نوجوان دیگری به نام هاپر همیشه بلو را اذیت می‌کند و بلو، پدر را سپری دربرابر آزار هاپر می‌بیند. اما با مرگ پدر، بلو با همه ترس‌های دنیای بیرون و اضطراب‌های درونش روبه‌رو می‌شود: «یک‌دفعه بدون هیچ پیش زمینه‌ای همه چیز عوض شد. یک روز که خانوادگی دور هم جمع بودیم، پدرم قلب‌اش از کار ایستاد و از پیش‌مان رفت.»
چهارشنبه, ۲۴ فروردین
جایی میان کوه و جنگل انبوه نزدیک رود، دهی کوچک بود. توی این ده، مادرجان کلبه داشت یک دختر و یک گربه داشت.
چهارشنبه, ۲۷ بهمن
ظهور فناوری‌های نوین در عصر جدید، جنبه‌های مختلف زندگی انسان را تحت تاثیر قرار داده است. از دهه‌ی هشتاد قرن بیستم میلادی، با آغاز به کار رسانه‌های جمعی که اساس کارشان تصویر بود، این بیم در بین اهل اندیشه به مرور شکل گرفت که نکند این وسایل ارتباط جمعی که با سرعت در همه جا فراگیر شده‌اند، جای کتاب را در بین افراد جامعه بگیرند. با گذشت زمان، اثبات شد که ترسی که اندیشمندان در آن سال‌ها داشتند بی‌راه هم نبوده است. امروزه با گسترش فناوری‌های دیجیتال، اشتیاق به کتاب‌خوانی کاهش یافته است. ذائقه‌ی انسان‌های عصر جدید، دیگر خواندن رمان‌های طولانی مانند برادران کارامازوف یا جنگ و صلح را برنمی‌تابد. خوب یا بد، جهان در حال تغییر است و طبیعی است که هرکسی که با این قطار سریع فناوری همراه نشود، در جایی از تاریخ جا می‌ماند.
شنبه, ۲۳ بهمن
بخش نخست این مقاله را می‌توانید در لینک زیر بخوانید: بازنمایی اختلال بیرون هراسی (آگورافوبیا) در پویانمایی Frozen (یخ زده)، (بخش نخست) دلایل ابتلا به آگورافوبیا پژوهش‌گران این دلیل‌ها را برای ابتلا به اختلال آگورافوبیا بیان کرده‌اند:
شنبه, ۲۰ آذر
پویانمایی «Frozen» را شرکت پویانمایی دیزنی در سال 2013 تولید کرد. این پویانمایی در بازار فروش جهانی موفقیت‌های چشم‌گیری به دست آورد. این فیلم پویانمایی موزیکال که پر از رنگ، تصویر و آوازهای زیبا است، امروزه بخشی از خاطرات ماندگار خیلی از انسان‌ها است. همه‌ی ما تصویرهایی از شخصیت‌های این پویانمایی را روی کیف‌های مدرسه یا لوازم التحریرهای خود یا فرزندان‌مان داشته‌ایم و این نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی جهانی به این فیلم و جذابیت قهرمانان آن است. از این فیلم بعدها نسخه‌های دیگری هم تولید و حتی نمایش‌نامه‌هایی هم بر اساس این داستان نوشته و بارها بر صحنه‌ی تئاتر اجرا شد. فیلم پویانمایی Frozen، در همان سالِ تولید و انتشارش، برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین انیمیشن شد. از سویی سود حاصل از فروش آن در جهان به بیش از یک میلیارد دلار رسید. بخش مهمی از موفقیت این فیلم در شخصیت‌پردازی و روایتش از حالت‌های روانی قهرمانان آن است.
شنبه, ۱۳ آذر
بخش نخست این مقاله را می‌توانید از لینک زیر مطالعه کنید.  کتاب‌خانه‌ی دیجیتال چیست و چه مزایایی دارد؟ (بخش اول)​
دوشنبه, ۸ آذر
پیش از مطالعه، بخش نخست را بخوانید:بررسی کتاب «مهمان مامان» از دریچه سه فیلم، شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب (بخش نخست) «مهمان مامان» داستان یک مهمانی ساده اما پردردسر در یک خانه‌ی مستأجری است، خانه‌ای که در هر کدام از اتاق‌های دورتادور حیاط‌اش آدم‌هایی زندگی می‌کنند که سهم‌شان از خانه تنها یک اتاق است. یکی دستفروش است، یکی کارگر کارخانه و دیگری دانشجو. «مهمان مامان» داستان مادری است که پسرخواهر تازه‌داماد شده‌اش قرار است همراه عروس‌اش به خانه‌ی او بیاید و این خاله نه چیزی دارد تا برای‌شان شام درست کند و نه میوه و شیرینی‌ای تا کام‌شان را شیرین کنند. از مهمانی آن روز، تنها یک هندوانه و پیاله‌ای تخمه قرار است اسباب پذیرایی باشد. داستان با صدای درِ خانه آغاز می‌شود. مادر مضطرب است که مهمان‌ها پیش از آمدن شوهرش بیایند و مرتب کردن اتاق هم تمام نشده باشد، خانه‌ای که حیاط آن مشترک است و راضی کردن همسایه‌ها به این‌که حیاط را تمیز نگه دارند سخت است. اگر یکی مرغ و خروس هم داشته باشد که کار را سخت‌تر می‌کند. داستان به ما می‌گوید که مادر از همسایه‌ها خواسته تا در اتاق‌های‌شان بمانند و مزاحمتی برای مهمان‌ها نداشته باشند. پس راضی کردن آن‌ها هم یکی از دردسرهای مامان است.
چهارشنبه, ۲۶ آبان
از دریچه سه فیلم «کیسه برنج[1]» داستان پیرزنی به نام معصومه خانم، است که می‌خواهد برنج کوپنی بگیرد تا بتواند با آن نذرش را ادا کند. فیلم‌‍‌نامه فیلم را محمدعلی طالبی، کارگردان فیلم، با همراهی «هوشنگ مرادی کرمانی» نوشته است. به آسانی می‌توانیم ردپای اندیشه و نگاه مرادی کرمانی را در فیلم ‌بینیم، نگاهی ساده، انسانی، شفاف و بدون قضاوت. برای من «کیسه‌ی برنج» داستان جیران است، دختربچه‌ای که همراه پیرزن می‌شود در این راه، و فیلم تلاش می‌کند دور و نزدیک به هر دو، گاهی از نگاه این و گاهی از نگاه آن یکی، رخ‌دادها را ببیند. جیران شیرین‌زبان و بانمک است و با همین شیرین زبانی است که پدر و مادر و معصومه خانم را با همه دردسرهایی که برای‌شان پیش می‌آورد، وادار می‌کند که به خواسته‌هایش گوش بدهند: «معصومه خانم بریم پارک. خوبه خودت هم کوچولو بودی معصومه خانم‌تون تو رو نمی‌برد پارک؟ معصومه خانم من تو رو خیلی دوست دارم دستت رو بوس می‌کنم. هر کی من رو نبره پارک، توی آتیش جهنم می‌سوزه. آگه بریم پارک خوش‌حال می‌شی. تو هم خوش‌حال میشی برنج گرفتی. پارک خیلی قشنگه. معصومه خانم دل‌ات برای من نمی سوزه این قدر قلب‌ات از سنگه...» و تکرار می‌کند و گریه می‌کند تا بالاخره خودش مقابل موتوری را می‌گیرد و راننده موتور که از قضا هم آموزگار است، می‌پذیرد کیسه برنج و جیران را بر موتور سوار ‌کند و به همراهی معصومه خانم به پارک بروند.
یکشنبه, ۱۶ آبان