درسهایی درباره نوشتن برای کودکان
به باورِ بسیاری، نویسندهها موجوداتی گوشهگیر، مرموز، ساکت و کمحرف هستند. اما آیا حقیقتاً اینگونه است یا این تصویر، با واقعیت نویسندگان در تضاد است و به افسانه میماند؟ خُب... حقیقت اینجاست که نویسندگان بسیاری از حرفهایشان را در نوشتهها، یادداشتها، نامهها و داستانهایشان میزنند.
بعضی از آنها هم در واقعیت و در جمع دوستانشان بسیار پُرحرف و شلوغاند. پس نمیتوان حُکمی کُلی دربارهشان صادر کرد. اما میتوانیم بگوییم که معمولاً نویسندهها، شنوندههای خوبی هستند. اما چرا؟ و این چه ربطی به درسهای داستاننویسی دارد؟
درس چهارم درباره شنیدن است. ما به عنوان نویسنده باید بتوانیم خوب بشنویم. چرا؟ چون آدمها و شخصیتهای داستانی و واقعی در گفتوگوهایشان آشکار میشوند. انسان وقتی که دهان باز میکند، خود را عریان میکند و کسی که حرف نمیزند، مرموز است. ما در واقعیت هم سختتر میتوانیم به آدمهای ساکت و کمحرف اعتماد کنیم و آنها را بشناسیم. چرا که آنها لبهایشان را کم باز میکنند و خودشان را به شکل کلمه بازگو نمیکنند. حکایتِ همان شعر معروف است:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
هر پیسه گمان مبر نهالی باشد که پلنگِ خُفته باشد
گلستان سعدی
آری نویسنده جوان! شرارتها و خوبیهای (درون) شخصیتهای داستانی از دیالوگها و گفتوگوهایشان آشکار خواهد شد. دیالوگ نویسی یکی از مهمترین بخشهای شخصیتپردازی در داستان است. هر شخصیت با لحنِ مخصوص به خودش صحبت میکند، دایره واژگان، تکیهکلامها و صدای مخصوص به خودش را دارد. نویسنده باید بتواند صدای شخصیتهای داستانیاش را کشف کرده و بسازد. هر شخصیت با صدایش متمایز میشود و ما با دیالوگ نویسی در داستان، به اقتدار یک صدا (صدای نویسنده) در داستان خاتمه میدهیم و داستان چندصدایی خلق میکنیم. اجازه میدهیم که شخصیتهایی داستانی آزادانه صحبت کنند و صدای خودشان را داشته باشند. البته این مبحثی پیچیده است که در آینده دربارهاش صحبت خواهیم کرد.
برای دیالوگ نویسی و کشف صدای شخصیتها باید از واقعیت شروع کنیم. باید حرفهای آدمها را بهدقت گوش کنیم و ویژگیهای متمایز هرکدام را کشف کنیم. لحن آدمها را دریابیم و ببینیم از چه کلماتی بیشتر استفاده میکنند. حذف و اضافههایشان را در جملههایشان پیدا کنیم. چه کلماتی را به ضرورت حذف میکنند و کجا کلمهها و حروف اضافه به کار میبرند. تکیهکلامهایشان چیست و از چه کلماتی بیشتر استفاده میکنند و چه جنس کلمههایی را اصلاً به کار نمیبرند. برای دریافتن تمامی ویژگیهای گفتوگوی شخصیتهای داستانی باید که شنوندههای خوبی باشیم. شاید به همین دلیل باشد که فکر میکنیم نویسندهها ساکت و کمحرف هستند. چرا که آنها بیشتر به دنبال شنیدن قصهها و گفتوگوهای دیگراناند. آنها بیشتر گوش میدهند. از این گوششان میشنوند و از آن گوششان در نمیکنند.
- تمرین: در یک مهمانی یا کافه یا هر جایی که جمعی از آدمها (حداقل دو نفر) مشغول گفتوگو هستند، موبایلتان را روشن کنید و بدون اینکه آنها بدانند صدایشان را ضبط کنید. بعد صدای ضبط شده را عیناً روی کاغذ پیاده کنید و به ساختار جملات و کلمههای بهکار برده شده دقت کنید و آن را تحلیل کنید. تفاوتهایشان را بیرون بکشید و وجهمشخصهشان را پیدا کنید. کلمات حذف شده را با رنگی دیگر به جملات اضافه کنید تا جملهها کامل شوند. کلماتی را که در جمله اضافه هستند، با رنگی دیگر مشخص کنید. بعد جملات را به شکل کتابی بنویسید و از حالت محاوره خارج کنید. ارکان هر جمله (فعل و فاعل و صفت و...) را سر جای خودش بنشانید. با این کار خواهید فهمید که انسانها در گفتوگوهایشان تا چه اندازه با زبان، بازی میکنند و لحن خودشان را خلق میکنند. این تمرین بسیار مهم است. بارها و بارها تکرارش کنید تا دیالوگنویسهای خوبی شوید.
ادامه دارد...
- درس یکم: ترس از کاغذ سفید
- درس دوم: یادداشت روزانه، متنی شبیه به تنهاییمان
- درس سوم: چشمهای کورِ عادتکرده
- درس پنجم: تیکتاکِ فرسایندهی عقربههای ساعت
- درس ششم: زندانِ کاغذهای مچاله (دور ریختن)
- درس هفتم: تا پخته شود، خامی! دربارهی اهمیت مطالعهی تاریخ ادبیات کودکان
- درس هشتم: به خبری که هماکنون به دستم رسید، توجه فرمایید!
- درس نهم: باغچهی تکرارناپذیر داستان ها
- درس دهم: کیمیاگر کلمات و تصاویر
- درس یازدهم: خانهای با دیوارهای آبنباتی
- درس دوازدهم: خرسی که سرزمینش را دزدیدند