درس سوم: چشم‌های کورِ عادت‌کرده

درس‌هایی درباره نوشتن برای کودکان

«چشم‌ها را باید شُست، جور دیگر باید دید.»

بخشی از شعر صدای پای آب، سهراب سپهری

شاید این شعر سهراب کمی رمانتیک و غیرواقعی به‌نظر برسد؛ اما برای نویسنده‌شدن باید که بتوانیم از پسِ این کار برآییم. حقیقت اینجاست که «ما عادت می‌کنیم». به دیدنِ پیرامون‌مان عادت می‌کنیم و دیگر هیچ‌چیزی را نمی‌بینیم. چشم‌ها ابزار مهمی برای یک نویسنده هستند. نویسنده باید خیلی خوب و دقیق ببیند. به آدم‌ها و فضاهای مختلف نگاه کند و بتواند جزئیاتی را که کسی نمی‌بیند، کشف کند.

نویسنده یک کارآگاه است. شاید همه آدم‌ها به صحنه جنایت بیایند، اما این کارآگاه است که از کوچکترین چیزها نمی‌گذرد، خیلی دقیق می‌بیند و سرنخ‌ها را پیدا می‌کند.

عادت کردن به دیدن پدیده‌ها، ندیدنشان است. ما خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کنیم، نمی‌بینیم. آدم‌هایی را که هرروزه با آن‌ها سروکار داریم، نمی‌بینیم. نه این‌که نبینیم؛ اما به شکل توده‌ای کدر و موهوم نگاه‌شان می‌کنیم. پی به تغییرات کوچک‌شان نمی‌بریم. به آن‌ها عادت کرده‌ایم. تصویری از آن‌ها در ذهن‌مان ساخته‌ایم و پرونده دیدن‌شان را بسته‌ایم. کم پیش می‌آید که تصویرهای ذهنی‌مان را از مکان‌ها و آدم‌ها بازیابی کنیم و تغییر دهیم.

آدمیزادجماعت تشنه عادت کردن است. حوصله و وقتِ دیدن ندارد، دل‌مشغولِ کارهای دیگرش است و نمی‌خواهد که ببیند. در این وضعیت، وظیفه نویسنده است که ببیند، که کشف کند و نادیده‌ها را بازگوید. اگر سال‌های سال باشد که به مکانی نرفته باشیم، آن‌وقت است که دوباره می‌بینیمش. تغییرات کوچک و بزرگش را درک می‌کنیم و شگفت‌زده می‌شویم. مثلاً اگر به خانه یا محله دوره کودکی‌مان بازگردیم، خواهیم فهمید که چقدر همه‌چیز عوض شده‌است. یا اگر چشم‌هایمان ضعیف شود و عینک بزنیم، تفاوت را در کیفیتِ دیدن‌مان درک خواهیم کرد.

آری نویسنده جوان! بپذیریم که هیچ‌کس توانایی دیدن ندارد. ما برای خواننده‌هایی نابینا می‌نویسیم که نه خودشان را می‌بینند، نه دیگران را و نه محیطی را که در آن زیست می‌کنند. پس «خوب دیدن» اصلی اساسی برای یک نویسنده است. ما به چشم‌هایی تیزبین و دقیق احتیاج داریم. بیاییم در آدم‌هایی که می‌بینیم، جاهایی که می‌رویم و هر چیزی که با آن روبه‌رو می‌شویم، دقیق شویم. برای این کار از خودمان شروع کنیم.

  • تمرین یک: جلوی آینه بایستیم و خودمان را، ظاهرمان را توصیف کنیم و روی کاغذ بنویسیم. فکر کنیم قرار است برای کسی که ما را ندیده بگوییم که چه شکلی هستیم. قرار نیست عکسی از خودمان بفرستیم. می‌خواهیم خودمان را با کلمات بسازیم.
  • تمرین دو: اتاق یا خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کنیم، توصیف کنیم. با کلمات آن را بسازیم. در جزئیات دقیق شویم و همه‌چیز را از سیر تا پیاز بنویسیم. زیر تخت را نگاه کنیم. مدل قرارگیری ریشه‌های فرش، خرت‌وپرت‌های توی کمد را دقیق لیست کنیم. چه‌چیزی کجاست؟ چه تابلوهایی به دیوار است؟ تزئیات خانه چه هستند؟

این تمرین‌ها کمک‌مان می‌کند که دقیق‌تر ببینیم. قرار است خودمان را نگاه کنیم. می‌توانیم این‌کار را به‌طور مداوم انجام دهیم. شبیه به نقاش‌ای که هرجا که می‌رود، دفترچه‌اش را باز کرده و طراحی می‌کند، ما هم همین کار را بکنیم. دفترچه‌مان را باز کنیم و با کلمات، طرحی از آدم‌ها، مکان‌ها و اشیاء بزنیم. بیاییم با کلمه‌ها طراحی کنیم. آن‌وقت خواهیم دید که تقریباً تا پیش از این اصلاً نگاه نمی‌کردیم. و چه ساده‌انگارانه از زیرِ بارِ دیدن شانه خالی می‌کردیم و به همان تصویر کدر و موهوم عادت می‌کردیم. بیاییم چشم‌هایمان را بشوییم و جوری دیگر نگاه کنیم.

ادامه دارد...

نویسنده
سیدنوید سیدعلی‌اکبر
Submitted by editor on