شعر کودک و نوجوان
شعر کودک و نوجوان، شعری است که با تخیل و درک کودکان و نوجوانان تناسب داشته باشد و قابل فهم برای این گروههای سنی باشد. شعر، دریافتهای تازهای به کودکان از جهان پیرامونشان میدهد و به آنها کمک میکند تا از زاویهای نو و با احساسات عالی به جهان بنگرند. شعر ارتباط کودکان را با جهان عمیقتر، عاطفیتر و دلچسبتر میکند.
شعرخواندن برای کودکان سبب افزایش دقت و هوشیاری میشود. با بلندخواندن شعر و دعوت کودک به همراهی، به او کمک میکنید صدای خود را کنترل کند، با زیر و بم صدا و با ریتم آشنا شود.
در نوجوانی نیز شعر، مانند گریزی دلپذیر، نوجوان را با زبانی نو و دنیایی شگرف پیوند میدهد. خواندن شعر، امکان نگاه به دنیا با تفسیرهای متفاوت را برای ذهن نواندیش نوجوان فراهم میکند.
تو مهربان بودی
و تکه تکه، دلت را به برگها دادی
و از نهایت اندیشههای ویرانی,
به اعتماد عظیم گاه تکیه زدی
و دستهایت
- مانند رودهای بلند -
تمام پنجرهها را به کوچه مهمان کرد
و عشق آبی شد
که ما به دانش سبز گیاه تازه شویم
تو مهربان بودی
و خوب میدانستی که دوستی زیباست و خوب میدانستی
سه شنبه, ۵ اسفند
بر آبهای نقره میگذری
در سادگی ماه
با جزیرههایی از ستاره بر گیسوان
سالیانی بر این، عشق را
با من به دور ترين آسمان میخواهی
به بدايت گندم،
تا بلوغ دستها را
به آفتاب برسانیم
در آفتاب اگر
تکه زمینی از آن ماست،
بگذار تا ادامهی ما باشد
ادامه ما با هم
تا زندگی را
در جامهای سادگی بنوشیم
و عشق را
در نیلوفر و مروارید سفر کنیم
دوشنبه, ۴ اسفند
خواب ديدم:
پنج گنجشک بازیگوش
از راه رسیدند و یکی یکی
نشستند لب پنجره.
شروع کردند به گفتوگو.
زبانشان را میفهمیدم
اما نمیتوانستم به همان زبان
جای دانهها را
نشانشان بدهم
نمیتوانستم بگویم:
ارزنهای لذیذ و تازه
در پاکتی قهوهای
گوشهی ایوان ماندهاند منتظر.
چیزهای دیگری هم هست،
من هم هستم و حرفهایتان را هم
یکشنبه, ۳ اسفند
ای ماه، ای زیبای نزدیک و درخشان
جان و دلم را کرده زیباییت سرشار
از شوق تو چون کودکی هستم که گاهی
خواهد تو را از آسمان با گریهیزار دستان خود را میگشاید، میبرد پیش
تا گرم بفشارد تو را بر سینهی خویش
امشب بسی مرغان که میخوانند آواز
تور تو ریزد بر گلوی نرم آنها
اما سکوت ژرفی من دارد نوایی
گویاتر از آوازهای گرم آنها
آن کس که در حسن تو شاه نکته دانی است
چهارشنبه, ۲۹ بهمن
انگار قلبم
یک آسمان است
بابای خوبم
خورشید آن است
انگار قلبم
یک سبزهزار است
مادر برایش
مثل بهار است
انگار قلبم
یک دانه ماهی است
همبازی او
جز خواهرم نیست
انگار قلبم یک سایهبان است
هر کس که خوب است
در زیر آن است
سه شنبه, ۲۸ بهمن
زمانه تیرهتر از چشمهای بستهی ماست
جهان شکستهتر از قامت شکستهی ماست
یکی شکوفه نمیبندد این درختان را
که خاک، خسته از اندیشههای خستهی ماست
چرا نه آنکه به نه توی خویش بگریزیم
که آنچه مانده هم از آتش نشستهی ماست
گسسته باد همان دستهای پیوسته
کز این معامله خواهان دسته دستهی ماست
به رستگاری دل، با تو تنگ میگویم
بيا و دست بر آور که عشق رستهی ماست
فروردین ۹۷
سه شنبه, ۲۸ بهمن
خبر خبر خبردار
گل آمده به بازار
یکی، دو تا، نه، ده تا
نه ده، نه صد، چه بسیار
به برف و سرما گفته
برو خدا نگهدار
خبر خبر شبانه
درخت زده جوانه
دوباره بر سرش بست
شکوفه دانه دانه
به روی شاخهای ساخت
پرستو آشیانه
خبر خبر خبرهاست
میان باغ غوغاست
کدام را بگویم
که هرچه هست زیباست
خلاصه خبرها
دوشنبه, ۲۷ بهمن
حساس میکنم همه مدارهای فضایی ترا به غفلت
پرسه میکشند
میخواهم در اکنون تو تست برآرم
ما که زمین را به سرگردانی نمیخواستيم
ما، بر لبخند و تعارف پیر میشویم.
من، تو را
به آبیترین لحظهها آرزو مندم
اگر چه دیگران
عشق را به افسانهها میبرند و تو را معمولی میخواهند
من هرگز زمین را بیتو
نپذيرفتهام.
تو در ابريشم میگذری و پرتو ماه
دوشنبه, ۲۷ بهمن
خانه کوچک ما
چه گرم و چه باصفاست
به چشم ما بچهها
بزرگ مثل دنیاست
مامان نازنینم
که خوب و مهربان است
برای خانه ما
مثل یک آسمان است
پدر که دست گرماش
همیشه بر سرماست
خورشید خانه ما
امید ما بچههاست
حالا بگو ببینم
ما بچهها چه هستیم
برای خانه خود
مثل پرنده هشتیم
مثل هزار پرنده
پر میزنیم شادمان
یکشنبه, ۲۶ بهمن
از پشت شیشه
یک باغ پیداست
باغی که سبز است
باغی که زیباست
باغی که سرخ است
باغی که پر گل
بر هر درختاش
گنجشک و بلبل
از پشت شیشه
آن آسمان است
خورشید گرماش
چه مهربان است
یک رودخانه
از دور پیداست
آن رودخانه
نزدیک دریاست
از پشت شیشه دنیا قشنگ است
سبز است و آبی
نارنجی رنگ است
شنبه, ۲۵ بهمن
سبز، مانند بهار
رنگ دستان تو را میگویم
من، دلم میخواهد
مثل باران باشم
که بیارم خود را
قطره
قطره
قطره
روی موسیقی خاک.
من دلم میخواهد
آفتابی باشم
يا اناری به درخت،
یا دلی باشم بر نیزهی عشق
من دلم میخواهد
توی هر کوچه که آوازی هست،
مثل توکا باشم
روی یک شاخه ی سبز
سه شنبه, ۲۱ بهمن
باز زنبور عسل
صبح زود آمد خرید
هر کجای باغ را
شادمانه سر کشید
گفت: ای گلها سلام
باز هم مهمان رسید
بال زد هی بال زد
هی پرید و هی پرید
تاب خورد و آب خورد
از میان برگ بید
ناگهان در کنج باغ
غنچهای را باز دید
پر زد و رویش نشست
شیره آن را چشید
گفت: بهبه عالی است
شاد شد آن را خرید
بعد هم وزوز کنان
سه شنبه, ۷ بهمن
یک ماهی و یک اردک
هر دو تو حوض کوچک
با هم شنا میکردن
وقتی که ما را دیدن
حیوونیا ترسیدن
ماهیه رفت زیر آب
اردک پرید تو آفتاب
شنبه, ۴ بهمن
کبوتر ناز من
تنها نشسته
دلم براش میسوزه
پرش شکسته
به من نگاه میکنه
ساکت و خسته
مامانجون مهربون
بالشو بسته
کبوتر ناز من
خوب میشی فردا
دوباره پر میکشی
به آسمونها
چهارشنبه, ۱ بهمن
زرد و گلی
رنگ به رنگ
سفید و سیاه
از همه رنگ
چرخ میزند
توی هوا
پروانه با بال قشنگ
یکی دو تا ده تا شدند
از روی شاخه پا شدند
پروانهها ناز میکنند
بالهاشونو باز میکنند
بلند و آزاد و سبک
تو باغچه پرواز میکنند
شنبه, ۲۷ دی
جوجه پرطلایی
زرد و سرخ و حنایی
پرهات رنگارنگه
راه رفتنت قشنگه
ای جوجه قشنگم
جوجه رنگارنگم
حناییه سر تو
چه خوشگله پر تو
چهارشنبه, ۲۴ دی
پروانه رنگ رنگ زیبا
باز آمدی به خانه ما
در گوشه پنجره نشستی
تا باغ قشنگ را ببینی
مهمان قشنگ رنگ رنگم
همبازی کوچک قشنگم
امروز که غنچههای زیبا
لبخند زد به صورت ما
من میکنم این دریچه را باز
پروانه من درآ به پرواز
سه شنبه, ۲۳ دی
دارم پرهای زیبا
دوتا بال دوتا پا
پر میکشم پر پر پر
بالا بالا بالاتر
اینجا آنجا میگردم
روی دریا میگردم
دریا چه مهربان است
بزرگ و بیکران است
من دوست دارم آن را
دریای مهربان را
چون میگیرم از دریا
غذای هر روزم را
من در میان نیزار
با شور و شوق بسیار
میسازم از برگ و چوب
یک لانه خیلی خوب
من مرغ دریا هستم
دوشنبه, ۲۲ دی
دیشب که باران آمد
صدای ناودون آمد
بارون چه قصهها گفت
تا صبح برام لالا گفت
صدای باد و باران
پیچید میان ایوون
پرندهها ترسیدن
تو لانهشون خوابیدن
گنجشک من کجا رفت
شاید تو کوچهها رفت
گفتم گنجشکک من
مرغک کوچک من
تو این شب زمستون
خیس میشی توی بارون
گنجشک برام جیک جیک کرد
ساعت برام تیک تیک کرد
یهو از خواب پریدم
یکشنبه, ۲۱ دی