گفت‌گوی ثمینه باغچه‌بان با تاریخ ادبیات کودکان ایران

Submitted by editor74 on

این گفت‌وگو در تاریخ ۱۳۸۶ در دفتر موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان ایران انجام شده است.

من در سال 1306 در تبریز به دنیا آمدم. از آنجایی كه در مدرسه به دنیا آمدم و بزرگ شدم و در مدرسه ازدواج كردم و در همان مدرسه تا روز آخری كه پدرم زنده بود و بعد خودم تا زمان بازنشستگی کار کردم، طبیعتاً‌ زندگی من با مدرسه به هم گره خورده است. زمانی که من به دنیا آمدم، پدرم سه سالی بود که باغچه اطفال را در تبریز پایه‌گذاری کرده بود. مدت کوتاهی پس از تولد من، ما به شیراز رفتیم و پدرم در آنجا کودکستان شیراز را پایه‌گذاری کرد.

ثمینه باغچه‌بان

من در كودكستان شیراز بزرگ شدم، در فضایی باز و در کودکستانی که پدرم با همه ایده‌آل‌هایش آنجا را اداره می‌کرد. برای من كه الان هشتاد سال از عمرم می‌گذرد و مدرسه‌های بسیاری را دیده‌ام، كودكستان شیراز یكی از برجسته‌ترین كودكستان‌هایی بود كه به یاد دارم. واقعاً كودكستان به تمام معنا بود. از نظر تربیت حواس، تربیت جسم، تربیت نیروی ذهنی، آداب معاشرت، پرورش شخصیت برای راستگو بودن، صمیمی بودن و دلیر بودن در موارد لازم. پدرم می‌گفت انسان نباید ترسو باشد. ترس بی‌جا سبب ضعف می‌شود. خجالت هم خیلی بد است. خجالت، بچه‌ها را تا آخر عمرشان از کار و زندگی عقب می‌اندازد. پدرم با دقت بسیار به این مسائل توجه داشت و سعی می‌كرد به ما جرئت بدهد و خجالت بیهوده را از ما بگیرد. به این ترتیب اعتماد به نفس و مبارزه با خجالت بی‌جا را من از کودکی از پدر آموختم. این دوران خوش زود تمام شد و ما دوباره در سال 1311 به تهران بازگشتیم.

ثمینه باغچه‌بان، دختر جبار باغچه‌بان

چون پدرم می‌بایست شناسنامه ایرانی بگیرد، برای اینکه او و مادرم از قفقاز آمده بودند و باید گذرنامه ایرانی می‌گرفتند. در تهران، پدرم آموزش ناشنوایان را كه در تبریز آغاز كرده بود، دوباره از سر گرفت. البته زندگی بسیار سختی داشتیم، ولی پدرم كاری می‌كرد كه ما اصلاً متوجه سختی زندگی نمی‌شدیم، چون همیشه خانه‌ ما در مدرسه بود و مدرسه حیاط بزرگی داشت. ما بچه‌ بودیم و می‌خواستیم در حیاط بدویم و بازی کنیم. به ما مربوط نبود كه اتاق‌مان فرش دارد یا ندارد، تخت دارد یا روی زمین می‌خوابیم. برای همین دوران كودكی بسیار خوشی داشتیم. پدرم در سال 1311 در تهران در سنگلج دبستان كرو لال‌ها را باز کرد و من از همان کودکی همبازی بچه‌های ناشنوا شدم. كلمه همبازی را در این‌جا آسان نگیرید، من درواقع مددیار پدرم بودم. چون پدرم یک نفر بود چهار یا پنج شاگرد داشت كه بعد شدند ده یا دوازده نفر و به هفده یا هیجده نفر رسیدند. تا وقتی پدرم به یک شاگرد درس می‌داد، من و برادرم بچه‌های دیگر را در حیاط سرگرم می‌كردیم. یعنی همكاری من با پدرم با بازی شروع شد. تا اینكه ما بزرگ‌تر شدیم و مدرسه هم بزرگ‌تر شد. من كشش زیادی به كار پدرم داشتم و او را خیلی دوست داشتم. متوجه تفاوت‌هایش با دیگران و تنهایی او بودم. از همان دوران كودكی با میل فراوان به كمكش می‌رفتم. ساعت چهار كه مدرسه تعطیل می‌شد، من به خانه می‌رفتم، خانه‌ای كه یك اتاقش كلاس بود، یك اتاقش خانه ما بود و یک اتاقش را به دكتر هشترودیان کرایه داده بودند كه آن موقع دانشجوی دانشكده پزشكی بود. آن وقت‌ها كه مدرسه می‌رفتم، مدرسه ما تعطیل نمی‌شد. از ساعت هشت، تا زمانی كه پدر و مادرها بیایند و بچه‌ها را ببرند خانه، یعنی تا ساعت پنج یا شش و هفت، مدرسه باز بود. من تمام این مدتی را كه از دبستان برمی‌گشتم، خانه پیش پدرم می‌رفتم و به او كمک می‌كردم. اصلاً نمی‌فهمیدم كه دارم به پدرم كمک می‌كنم، می‌رفتم و هر كاری بود كه دوست داشتم، انجام می‌دادم. به بچه‌ها دیكته می‌گفتم و با آن‌ها نقاشی و كاردستی کار می‌کردم. به این کار علاقه‌مند بودم. تا اینكه دبستان نادر را تمام كردم و تا دوم متوسطه در دبیرستان شاهدخت درس خواندم. بعد وارد دانش‌سرای مقدماتی در پامنار شدم. مدیرمان خانم بدرالملوک بامداد بود و از معلمان برجسته‌ام باید از خانم مهری آهی یاد کنم. ایشان معلم روان‌شناسی من بودند و در تقویت روحی من بسیار نقش داشتند. خانم آهی و خانم بامداد بسیار توجه و لطف ویژه به من داشتند.

در کتابک بخوانید: زمین و زمانه‌ی‌ جبار: نگاهی به زندگی دشوار و کارنامه‌ی پربار جبار باغچه‌بان

سپس وارد دانش‌سرای عالی شدم و سه سال در رشته دبیری زبان انگلیسی درس خواندم. بعد با همسر بسیار عزیزم هوشنگ پیرنظر آشنا شدم و با او ازدواج كردم. در سال 1329 با استفاده از بورس فولبرایت به امریكا رفتم و در لیندن وود كالج در ایالت میسوری در زمینه آموزش ناشنوایان درس خواندم. سپس درسم را تا دکترا در کالج دیگری ادامه دادم. در همان دوره متأسفانه اوضاع ایران آشفته شد. در سال 1332 و زمان کودتا خانواده‌ من به زندان افتادند. به همین سبب من و همسرم درس‌مان را نیمه كاره گذاشتیم و به ایران برگشتیم. پس از بازگشت به ایران با رتبه دبیری شروع به كار كردم و با همین رتبه هم بازنشسته شدم. با اینكه مدیریت چندین مدرسه و سازمان را به عهده داشتم، ولی وقت نداشتم حکم مدیریت بگیرم. من با شوق زیاد کار می‌کردم. برای من چیزی بهتر از این نبود كه جایی كار كنم که هر روز پدرم و مادرم را ببینم. چون پدر و مادر من در دبستان زندگی می‌كردند، در كوی یوسف‌آباد میدان كلانتری. یكی از هدف‌های پدر من در زندگی این بود كه معلم تربیت كند. به این مناسبت بود كه من تأكیدم بر تربیت معلم بود و از آنچه كه انجام دادم، خیلی راضی هستم.

دختر جبار باغچه‌بان، ثمینه باغچه‌بان

ما آموزش ناشنوایان را با اجرای دقیق تربیت معلم پایه‌گذاری کردیم. معلمان درجه یک تربیت می‌کردیم، بدون اینكه دانش‌سرا رفته باشند. به هرحال پدرم در آذر 1345 پس از یک بیماری خیلی كوتاه سه یا چهار روزه درگذشت و من ماندم با بار آموزشگاه باغچه‌بان. ولی خداوند به من این قدرت را داد كه بتوانم با وجود این ضایعه بزرگ کار را اداره کنم. انگار روح پدرم در من حلول كرده بود. با انرژی فراوان کار می‌کردم. وقتی پدرم درگذشت، ما یک دبستان در یوسف‌آباد با دویست و بیست شاگرد داشتیم. ولی وقتی من بازنشسته شدم، چهار مرکز آموزشی از مهدكودک تا دوره راهنمایی داشتیم. بدون تعریف باید این واقعیت را بیان کنم که كلینیک شنوایی و گفتار باغچه‌بان وابسته به جمعیت كودكان كر و لال بی‌نظیر بود. یكی دیگر از كارهای پدرم که من پی‌اش را گرفتم، آموزش خواندن و نوشتن در ایران بود. پدر من از روز اولی كه در تبریز بنای تعلیم خواندن و نوشتن و تعلیم به بچه‌ها را گذاشت، به این فكر افتاد كه روش بَ بِ با بو، الفبای نادرست است و خودش روش کلی یا گلوبال را گذاشت، روشی كه در قالب یک واژه آشنا كه کودک همه حروف آن را می‌داند، به جز یک حرف، آن را به كودک یاد بدهد و بچه مثل معمایی كه حل می‌كند، آن حرف را خودش یاد بگیرد. پدرم در این زمینه كتاب‌های بسیاری نوشته است و من هم از كودكی با كارهایش آشنا بودم. حرف‌هایش را گوش می‌كردم و یواش یواش خودم آموزگار شدم و با روش او آشنایی پیدا کردم. بعد از اینكه از امریكا بازگشتم، سال 1342 قرار شد در کتاب‌های درسی تجدیدنظر شود. جلساتی در دفتر مدیر كل امور ابتدایی با حضور آقای یمینی‌شریف، خانم توران میرهادی، لیلی آهی (ایمن) و من در این زمینه تشکیل شد. گفت‌وگوها و مشورت‌هایی انجام گرفت و من این بخت را یافتم كه برای نخستین بار با روش پدرم در سراسر ایران برای کلاس اکابر كتابی چاپ و منتشر کنم که در كشور افغانستان و تاجیكستان هم کاربرد داشته باشد. به این ترتیب ‌روش باغچه‌بان فراگیر شد.

آموزش ناشنوایان، جبار باغچه‌بان


وقتی من این كتاب را نوشتم، روش تدریس خیلی حجیمی هم همراه آن با حدود دویست و پنجاه صفحه نوشتم. من معتقد بودم که ما باید روی تربیت معلم سرمایه‌گذاری کنیم. معتقد بودم باید برای آموزگاران كلاس بگذاریم. آن هم نه یك هفته یا یک ماه، بلکه از اول مهر تا پانزده خرداد. بودجه برای این کلاس‌ها نداشتیم. ده یا پانزده نفر از معلمانی كه از تربیت‌شدگان پدر من بودند و به كار خود ایمان داشتند، پذیرفتند كه به شکل رایگان به آموزگاران درس بدهند. آن موقع مدرسه‌ها نیمه وقت بود. بنابراین، این آموزگاران عزیز نصف روز درس می‌دادند و نصف روز هم برای سرکشی و رفع اشکال معلم‌ها به کلاس‌ها می‌رفتند. یك سال تمام به این شکل آموزش داده شد. پس از پایان کلاس‌ها دانشجویان می‌توانستند كتاب آسان بنویسند. دیگر لازم نبود كه ما كتاب چاپ بكنیم و به دست معلم تازه‌کار بدهیم. او می‌توانست بنا بر نیازهای زندگی جایی که درس می‌داد، كتاب خودش را بنویسد، حتی به زبان همان منطقه. من از كارهایی كه در زمینه تربیت معلم کردم، خیلی راضی هستم. فقط سی و شش هزار تومان از دفتر امور ابتدایی در اختیار من گذاشتند كه به این ده- دوازده نفر معلم دادم كه پول تاكسی آن‌ها هم نمی‌شد. تربیت معلم شوخی نیست. كتاب نبود، سی‌دی و دی‌وی‌دی و این چیزها نبود. كتاب معلم كار انسان با انسان است. به هرحال خیلی خوشحالم كه این كار را كردم، به ویژه برای ماندگار شدن کار پدرم. كتابی كه من با همكاری خانم توران میرهادی و خانم لیلی آهی (ایمن) نوشتیم، طبیعتاً كمی بهتر و کامل‌تر از کارهای پدرم شد.

مدرسه‌ی ناشنوایان باغچه‌بان

در کتابک بخوانید: ثمینه باغچه‌بان جهان کودکی و کودکان را تنها گذاشت!

به هر حال، من تا زمان انقلاب به کار آموزش در ایران ادامه دادم. پس از انقلاب به امریکا رفتم. یک شاعر فلسطینی می‌گوید من از سرزمینی كوچ نكردم، سرزمینی را بر دوش خود كشیدم. من هم هرگز از ایران كوچ نكردم، بلكه ایران را باخودم به امریكا بردم. در آنجا فعالیت‌های زیادی كردم كه از آن‌ها هم بسیار راضی‌ام، چون تنها بودم و فكرم آسوده بود. كارهای زیادی كردم كه اگر روزگاری فكر كنم به درد می‌خورد چاپ می‌كنم. یك سری كتاب هم به اسم پنج دفتر كودک دارم كه جایزه برد و یك جایزه هم از طرف آموزش و پرورش دریافت کردم. شورای كتاب كودک هم یکی از کتاب‌هایم به نام «پل چوبی» را به عنوان نوشته برگزیده انتخاب کرد كه ممنون‌شان هستم. كتاب «دویدم و دویدم» را با كمک یونیسف با یک ویدیو تهیه كردم. حقوق كودک را به زبان اشاره نوشتم كه ناشنوایان هم بتوانند از حقوق خود آگاه شوند. چندین کتاب هم زیر چاپ دارم.

نوشتن حقوق كودک را به زبان اشاره، ثمینه باغچه‌بان

و از این كارها كردم و كتاب‌هایی نوشتم كه در خط كتاب پدرم و مادرم هست كه در انتظار چاپ هست به اول باران در انتظار چاپ هست متل‌هایم گویا دارد چاپ می‌شود و بعد متل‌های دیگر و كتاب‌های دیگر و یكی دیگر هم كه هدیه كودكان برای مادران هست كه در انتظار چاپ هست و دیگر قضیه آن سعدی است كه می‌گوید بالاخره بعد از تمام این كارها می‌روم و به كنجی می‌نشینم و به شما دعا می‌كنم و آرزوی سلامتی و توان بیشتر برای شما كه در این رشته هستید و علیرغم دشواری‌هایی كه طبیعتاً وجود دارد كارتان را ادامه می‌دهید و انشاءالله كه بیش از این موفق باشید و بتوانید به آرزوی دل‌تان كه چاپ بهترین كتاب‌هاست برسید.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
مقالات صفحه اصلی
ویژه صفحه اصلی

ثمینه باغچه‌بان جهان کودکی و کودکان را تنها گذاشت!

Submitted by editor74 on

پَرپَر، ثمینه پَر!
ثمینه باغچه‌بان یکی دیگر از چهره‌های برجسته‌ی فرهنگ و نهاد کودکی امروز از میان جهان کودکانه‌ها پَر کشید تا به ما یادآوری کند کودکانی که در این پهنه‌ی کهن و زیبا، پهنه‌ی رنگارنگ و پُرآهنگ از دام بیماری‌ها و بی‌سوادی، از دام شلاق بزرگسالی رسته‌اند، برای بال‌های حمایتگری بوده که این زنان بزرگ بر سرزمین ما گشودند و زیر این بال‌ها برای رسیدن کودکان به حقوق‌شان با دنیای سخت و خشن مردانه که ریشه در آیین‌های شبان-رمگی دارد جنگیده‌اند.
کودکان در ایران امروز هر آن‌چه از دستاوردهای تمدن و انسانی زیستن دارند از این زنان و البته مردانی به دست آوردند که برای بهزیستی آن‌ها مبارزه کردند. ثمینه پیش از این که فرزند جبار مهربان باشد، فرزند ایران بود. با عاشقانه‌ترین نگاه و کلام ایران را دوست داشت و از این که دستاوردهای بزرگ کودکان از جنبش مشروطه تاکنون در وضعیت پرچالش کنونی قرار گرفته، همواره احساس بی‌قراری و ناآرامی می‌کرد....


ثمینه از آخرین زنانی بود که می‌توان به آن‌ها نام بنیانگذاران نهاد کودکی در ایران معاصر را داد. آن‌ها برای این که ایران، ایران شود،‌ رنج دوران بردند. بسیار کوشیدند و مزد کوشش‌های‌شان تحول عظیمی بود که از دهه ۱۳۴۰ در ایران پدیدار شد و در همه عرصه‌ها از بهداشت تا آموزش و حق بازی و سرگرمی شروع به شکفتن کرد. ثمینه باغچه‌بان اگرچه دختر جبار باغچه‌بان بود، اما هرگز زیر سایه پدر گم نشد و درست در میانه‌ی دهه چهل هنگامی که آن مرد بزرگ چشم از جهان فرو بست تمام سنگینی بار مسئولیت مجتمع ناشنوایان را بردوش گرفت و راهی که پدر به شکل تجربی آغاز کرده بود، به شیوه‌ای علمی و امروزی گسترش داد.

در کتابک بخوانید: زمین و زمانه‌ی‌ جبار: نگاهی به زندگی دشوار و کارنامه‌ی پربار جبار باغچه‌بان


ثمینه تنها یک آموزگار و آموزشگر نبود، او مانند پدرش طبع ادبی داشت و کلامش سرشار از زندگی و زیستن و شادی و شادمانی برای کودکان بود. آن‌ها که با او از نزدیک آشنا بودند می‌دانند که چه قدر این زن همیشه و حتا در آخرین دهه از زندگی‌اش سرشار از ایده‌های بزرگ برای بهبود و گسترش آموزش و زیست فرهنگی کودکان بود.


ثمینه را باید نسل و حلقه سوم کوشندگان فرهنگ کودکی در ایران نامید که کار دو حلقه دیگر را به کمال نزدیک کردند. حلقه اول از این کوشندگان کسانی مانند میرزا حسن رشدیه و میرزا یحیی دولت‌آبادی و بسیاری مردان و زنان دیگر بودند که پایه‌های فرهنگ و آموزش مدرن را در ایران ریختند. حلقه دوم کسانی مانند پدرش جبار باغچه‌بان، محمدباقر هوشیار، دکتر محمد قریب، صدیقه دولت‌آبادی و مهرانگیز منوچهریان بودند که تجربه و دانشگاه را بهم آمیختند تا توانستند پیش‌بنیادهای فرهنگ کودکی را در ایران بریزند. اما نسل و حلقه سوم که ثمینه باغچه‌بان یکی از آن‌ها بود گروهی از زنان به ویژه جسور چون معصومه مافی، توران میرهادی، توران اشتیاقی، لیلی ایمن و مردانی دیگر در کنارشان بودند که فرهنگ کودکی در ایران را به دوره نهادینگی رساندند. از این دوره یعنی دهه ۱۳۴۰ است که شکوفایی زندگی کودک در زمینه بهداشت، آموزش، پوشاک و زیست فرهنگی خود را نشان می‌دهد. شورای کتاب کودک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بیمارستان‌ها و زایشگاه‌های بیمارستانی، فضاهای بازی و سرگرمی، فضاهای کودک محور و فروشگاه‌های ویژه پوشاک و نیازهای کودکان مانند اسباب بازی فروشی‌ها از همین دوره ابتدا در شهرهای بزرگ که مراکز استانی بودند پیدا شد و سپس تا شهرهای کوچک گسترش یافت.
با تحولات انقلابی و سیاسی از اواخر دهه ۱۳۵۰ اما کار این زنان و مردان کوشنده در حالی که به شکوفایی نزدیک می‌شد، نیمه ماند و همگی آن‌ها از مسئولیت‌هایی که داشتند کنار گذاشته شدند. ثمینه یکی از آن‌ها بود. زنی با دنیایی از سواد و دانش در اوج شکوفایی و درست در هنگامی که باید نسل‌های جوان‌تر از دانش و تجربه آن‌ها بهره می‌بردند به اجبار خانه‌نشین شد. روایت ثمینه از این کنار گذاشتن بسیار تلخ است. او دل‌شکسته شد اما مهر ایران و مهر به کودکان نه تنها در او فرو نکشید که افزون‌تر از پیش در هر جای از این زمین بزرگ به کار ادامه داد. ثمینه و امثال ثمینه‌ها فراتر از زمانه‌ی خود بودند. آن چه ساختند مانند آموزش و پرورش ناشنوایان یا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن قدر بزرگ بود که دیگر نمی‌شد آن‌ها را محو و پاک کرد. اما می‌شد که کیفیت را از آن‌ها گرفت. این بزرگ‌ترین حسرت ثمینه و همه کوشندگان فرهنگ کودکی در ایران بود. با چشمان نگران تا آخرین لحظه‌ی زندگی به ساخته‌ها و بافته‌های دست و ذهن خود می‌نگریستند و از این همه بدکارکردی و زیرپای کودکان را خالی کردن و آن‌ها را بی‌آینده رها کردن نگران نگران بودند.
بدرود ثمینه‌جان! شاید دوباره پَری برای رهایی کودکان آتش زده شود تا سیمرغ آن مرغ رهایی‌بخش به نجات کودکان این سرزمین برخیزد.


افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی
ویژه صفحه اصلی

کارگاه معماری طاق‌بازی برای کودک و نوجوان

Submitted by editor-yasfar on

در این کارگاه، ابتدا از طریق نمایش اشکال ساده با مفهوم و عملکرد طاق آشنا می‌شویم و مروری بر بناهای معماری که فرم طاق در آن‌ها عنصر شاخصی است، می‌کنیم. در ادامه سری به ویترین مینیاتورها می‌زنیم و به جست‌وجوی طاق‌ها و ترکیب‌بندی آن‌ها می‌پردازیم و کودکان و نوجوانان از تجربیات خود در این خصوص می‌گویند.

ویترین مینیاتورهای موزه کودکی ایرانک

سازه ماکت طاق ایرانی با کودکان و نوجوانان

ساخت ماکت طاق ایرانی با کودکان و نوجوانان

در ادامه‌ی کارگاه و در بخش مربوط به فعالیت سه بخش برای این کارگاه تعریف شده است؛ در بخش اول کودکان و نوجوانان با راهنمایی تسهیلگر و از طریق نمایش خلاق و بازی به طور ملموس با مفهوم طاق آشنا می‌شوند. در بخش دوم به ساخت ماکت با قطعات طاقی شکل و به صورت جورچین می‌پردازند. این بخش زمینه‌ساز روایت‌پردازی و داستان‌سرایی را برای کودکان و نوجوانان فراهم می‌کند. این ماکت قابلیت گسترش و تکمیل شدن تا هرزمان که کودک تمایل داشته باشد را دارد. در بخش سوم کودکان با همکاری والدین و تسهیلگران چیدمانی از طاق‌ها را می‌سازند به طوری‌که از طریق آن امکان تجربه‌ی آن فضا را پیدا می‌کنند.

نمایش خلاق و بازی با مفهوم طاق ایرانی

کارگاه طاق بازی، معماری برای کودکان

اجرای بازی برای مفهوم طاق ایرانی با کودکان

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

چگونه با کودکان روستایی کم‌برخوردار کتاب بخوانیم؟

Submitted by admin2 on

1. معرفی گروه هدف

تعریف دقیق گروه: کودکانی که در روستاهای کم‌برخوردار زندگی می‌کنند؛ معمولاً در مناطق دورافتاده با دسترسی محدود به منابع فرهنگی، کتابخانه، برنامه‌های ترویجی یا آموزش کیفی. برخلاف برخی مناطق روستایی که امکانات کافی دارند، این گروه با محرومیت جدی مواجه‌اند.

موقعیت‌های رایج: مدرسه‌های ابتدایی محلی، خانه، فضای باز روستا، گاهی خانه بهداشت یا مساجد.

چالش‌های اصلی: نبود کتابخانه یا فضای فرهنگی، آموزش حافظه‌محور، نبود تنوع زبانی-فرهنگی در منابع موجود، کم‌تجربگی مربیان محلی در کار فرهنگی.


2. نقش تسهیل‌گر در این گروه

انتظارات: ایجاد دسترسی به کتاب، آشنا کردن کودک با لذت خواندن، تقویت مهارت‌های زبانی و تخیل در فضایی ساده و قابل تکرار.

مهارت‌ها: آشنایی با زندگی روستایی، استفاده خلاق از منابع محدود، توانایی سفر به مناطق دوردست، زبان یا لهجه محلی.

شیوه تعامل: ساده، صمیمی، مشارکت‌محور، استفاده از تجربه‌های محلی کودک در گفت‌وگوها.


3. محیط و فضای مناسب برای ترویج

ویژگی‌ها: قابل حمل یا ساخت محلی، استفاده از فضاهای چندمنظوره (مانند ایوان مدرسه یا مسجد)، نور کافی، صندلی یا زیرانداز ساده.

توصیه: استفاده از چمدان یا کیف کتاب، ساخت کتابخانه دیواری ساده، بهره‌گیری از هنر بومی در تزئین فضا.

ایمنی: رعایت هنجارهای فرهنگی، همراهی والدین یا معلم محلی در صورت نیاز.


4. انتخاب کتاب مناسب

معیارها: داستان‌های ساده، الهام‌گرفته از طبیعت یا زندگی محلی، کتاب‌هایی با تصویرهای زیاد و متن کم، کتاب‌های چندزبانه در صورت وجود.

نمونه کتاب‌ها: «گوسفند مهربان»، «قصه‌های چشمه»، «مزرعه‌ی من»، کتاب‌هایی با ارزش‌های مشارکت و دوستی.

منابع: کتابخانه سیار روستایی، کتابک، انتشارات بومی، پروژه‌های ترویج روستایی.


5. روش‌های بلندخوانی و تعامل

قبل از خواندن: معرفی کتاب به زبان ساده، گفت‌وگو درباره موضوع مرتبط با زندگی کودک.

حین خواندن: خواندن نمایشی، مشارکت کودک در روایت، استفاده از لهجه محلی.

بعد از خواندن: نقاشی از داستان، ساخت نمایش با وسایل ساده، بازگویی داستان برای خانواده.


6. فعالیت‌های مکمل پیشنهادی

  • ساخت دفترچه داستان محلی
  • اجرای نمایش عروسکی ساده با مواد طبیعی
  • جمع‌آوری ضرب‌المثل یا قصه از بزرگ‌ترها
  • آموزش واژگان جدید در قالب بازی

7. چالش‌های رایج و راهکارها

چالش‌ها: کم‌تجربگی مربیان، بی‌اعتمادی اولیه، محدودیت منابع.

راهکارها: مشارکت معلم یا بزرگ‌تر محلی، استفاده از ابزار بومی، انتقال کتابخانه به روستا به‌صورت دوره‌ای.

حفظ انگیزه تسهیل‌گر: ارتباط مستقیم با کودکان، بازخوردهای ساده و دلگرم‌کننده، تماشای اثرگذاری تدریجی.


8. پیگیری و مستندسازی

ابزارها: دفتر یادداشت، نقاشی، روایت کودکانه، عکس از فعالیت‌ها (با رضایت).

روش مستندسازی: بررسی تغییر در علاقه کودک، ثبت مشارکت خانوادگی، گفت‌وگو با معلم یا بزرگ‌تر محلی.

بازخورد: گفت‌وگوهای خانوادگی، بازگویی داستان توسط کودک، مشاهده تعامل با کتاب در جلسات بعدی.


📌 کتاب برای کودک روستایی می‌تواند دریچه‌ای باشد به جهانی فراتر از زندگی روزمره؛ اگر با احترام به فرهنگ و زبان محلی عرضه شود، می‌تواند ابزاری قدرتمند برای رشد و تخیل کودک باشد.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

کارگاه سفر به سرزمین اشکال هندسی برای کودک و نوجوان

Submitted by editor-yasfar on

در این کارگاه به دنبال آشنایی کودکان و نوجوانان با اشکال هندسی هستیم. با آن‌ها از نقطه، خط و سطح صحبت می‌کنیم و اینکه دنیای پیرامون ما که مملو از اشکال هندسی مختلف است از ترکیب نقطه، خط و سطح تشکیل شده است. در ادامه به همراه یکدیگر در موزه قدم می‌زنیم و درباره اشکال مختلفی که می‌بینیم و اجزای تشکیل‌دهنده آن‌ها گفتگو می‌کنیم. در ادامه با کمک گویه‌ای یونولیتی و میله‌های چوبی کودکان و نوجوانان این فرصت را می‌یابند که با نقطه و خط به ساخت اشکال هندسی مختلف بپردازند.

کارگاه سفر به سرزمین اشکال هندسی

آشنایی کودکان با معماری اشکال هندسی

دست‌ساخت آن‌ها در کنار هم چیدمانی را شکل می‌دهد که کودکان و نوجوانان می‌توانند از طریق آن تجربه‌ی فضایی به دست آورند. گاه از روی آن رد شوند، گاه از زیر آن و گاه از کنار آن. گاه در دل چیدمان جای گیرند و گاه چیدمان در دستان مخاطب قرار گیرد. این نوع کارگاه‌ها فرصتی برای تعامل و ارتباط بیشتر کودکان و نوجوانان بایکدیگر و همچین با والدینشان است به‌طوریکه می‌تواند به تجربه‌ی بازی گروهی تبدیل شود.

کودکان در حال ساخت ماکت آشنایی با اشکال هندسی

آشنایی کودکان با اشکال هندسی

تجربه این مفاهیم از طریق ساخت ماکت قابل گسترش هم امکانپذیر است که در دست‌ورزی و پرورش تجسم فضایی کودکان موثر است.

ساخت ماکت معماری اشکال هندسی با کودکان

کارگاه آشنایی با اشکال هندسی در موزه کودکی ایرانک

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

چگونه با کودکان حاشیه‌نشین شهری کتاب بخوانیم؟

Submitted by admin2 on

1. معرفی گروه هدف

تعریف دقیق گروه: کودکانی که در محله‌های حاشیه‌ای و کم‌برخوردار شهری زندگی می‌کنند، اغلب از زیرساخت‌های فرهنگی، آموزشی و خدماتی رسمی محروم‌اند. خانواده‌های آن‌ها معمولاً با مشکلات اقتصادی، اشتغال ناپایدار و گاه مهاجرت درون‌کشوری مواجه‌اند.

موقعیت‌های رایج: محله‌های حاشیه‌نشین، خانه‌های کوچک، کوچه‌ها، مراکز حمایتی محلی، مدارس غیراستاندارد یا غیردولتی.

چالش‌های اصلی: کم‌دسترسی به منابع فرهنگی، محرومیت از فضاهای ایمن بازی و یادگیری، تصویر منفی از خود و جامعه، فقدان الگوی فرهنگی مثبت.


2. نقش تسهیل‌گر در این گروه

انتظارات: ایجاد فرصت‌های فرهنگی برابر، آشنایی با کتاب و تخیل در فضایی امن، تقویت پیوند با محله.

مهارت‌ها: شناخت بافت فرهنگی-اجتماعی محله، توان کار مشارکتی، ارتباط با والدین یا مربیان محلی.

شیوه تعامل: تعامل غیررسمی، گفت‌وگو محور، تقویت هویت محلی، دعوت به مشارکت گروهی.


3. محیط و فضای مناسب برای ترویج

ویژگی‌ها: محلی، آشنا، ایمن، در دسترس، می‌تواند در خانه کودک، کتابخانه محلی یا حتی خانه یکی از اهالی باشد.

توصیه: استفاده از پاتوق فرهنگی، دیوار مهربانی کتاب، کلاس‌های مشارکتی مادر-کودک.

ایمنی: توجه به تنوع فرهنگی، پرهیز از محتوای قضاوت‌گر نسبت به سبک زندگی خانواده‌ها.


4. انتخاب کتاب مناسب

معیارها: کتاب‌هایی با داستان‌های شهری، شخصیت‌های مشابه کودکان محله، موضوعات مربوط به دوستی، خانواده، رؤیاها.

نمونه کتاب‌ها: «خانه‌ی ما»، «قصه‌های کوچه»، «بچه‌های محله»، داستان‌هایی با طنز و واقع‌گرایی.

منابع: کتابخانه‌های محلی، کتابک، پروژه‌های محله‌محور.


5. روش‌های بلندخوانی و تعامل

قبل از خواندن: گفت‌وگو درباره تجربه‌های روزمره در محله، دعوت به انتخاب کتاب.

حین خواندن: استفاده از بازی‌های کلامی، اجرای نمایشی، تقلید صداها.

بعد از خواندن: طراحی نقشه محله داستانی، ساخت داستان‌های جدید با بچه‌های محله.


6. فعالیت‌های مکمل پیشنهادی

  • داستان‌سازی با عناصر محله
  • نقاشی جمعی از رؤیاهای بچه‌ها درباره محله
  • نوشتن پیام‌های مهربانی برای دیوار کتاب
  • اجرای تئاتر خیابانی کودکانه

7. چالش‌های رایج و راهکارها

چالش‌ها: گسست اعتماد اجتماعی، موانع خانوادگی، کمبود امکانات، ناهماهنگی فرهنگی.

راهکارها: استفاده از افراد بومی، جلب مشارکت والدین، تکرار منظم جلسات، انتخاب کتاب‌های آشنا و همدلانه.

حفظ انگیزه تسهیل‌گر: مشاهده‌ی تغییر فضای محله، ثبت مشارکت کودکان، حمایت همیاران محلی.


8. پیگیری و مستندسازی

ابزارها: دفترچه داستان محله، عکس‌های گروهی (با رضایت)، قصه‌های صوتی ضبط‌شده.

روش مستندسازی: بررسی تکرار حضور، مشارکت در گفت‌وگو، خلق آثار محلی.

بازخورد: گفت‌وگو با خانواده، مشاهده اثر در تعاملات اجتماعی کودک، ارزیابی خودگزارش‌دهی کودک.


📌 کودکان حاشیه‌نشین نیازمند پیوند فرهنگی پایدار با جهان کتاب هستند؛ کتابخانه‌های زنده در دل محله می‌توانند سکویی باشند برای رشد، هویت‌یابی و مشارکت اجتماعی.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

چگونه با کودکان عشایر کتاب بخوانیم؟

Submitted by admin2 on

1. معرفی گروه هدف

تعریف دقیق گروه: کودکانی که همراه با خانواده‌های کوچ‌نشین (عشایر) در مناطق مختلف کشور زندگی می‌کنند. این کودکان با زندگی نیمه‌متحرک، فاصله از امکانات شهری، و گاه ناپیوستگی در آموزش روبه‌رو هستند.

موقعیت‌های رایج: سیاه‌چادر، مناطق کوهستانی یا دشت، چادرهای کوچ‌نشینی، مدارس عشایری فصلی، مکان‌های موقت استقرار.

چالش‌های اصلی: جابه‌جایی فصلی، ناپیوستگی در تحصیل، کمبود منابع فرهنگی، نبود زیرساخت کتابخانه‌ای.


2. نقش تسهیل‌گر در این گروه

انتظارات: رساندن کتاب و تجربه‌های خواندن به دل زندگی عشایری، احترام به سبک زندگی محلی، ایجاد پیوند فرهنگی بین کتاب و زندگی روزمره.

مهارت‌ها: شناخت اقلیم و فرهنگ عشایر، مهارت در کتاب‌خوانی در فضای باز، توانایی ایجاد ارتباط با خانواده‌ها.

شیوه تعامل: غیررسمی، دوستانه، استفاده از زبان یا لهجه محلی، احترام به سنت‌ها.


3. محیط و فضای مناسب برای ترویج

ویژگی‌ها: ساده، طبیعی، در فضای باز یا چادر، قابل جابه‌جایی، همراه با انعطاف فرهنگی.

توصیه: استفاده از کیف‌های کتاب سیار، ایجاد محفل کوچک کتاب‌خوانی در چادر، مشارکت خواهران و برادران.

ایمنی: پرهیز از محتوای متضاد با ارزش‌های فرهنگی، احترام به آداب محلی.


4. انتخاب کتاب مناسب

معیارها: کتاب‌هایی با زمینه‌های طبیعی، داستان‌هایی درباره زندگی ساده، کتاب‌هایی درباره حیوانات، مهاجرت، سفر، قصه‌های شفاهی.

نمونه کتاب‌ها: «قصه‌های کوچ»، «ماجراهای بز کوهی»، «بادبادک در کوه»، کتاب‌های تصویری با طبیعت بومی.

منابع: انتشارات بومی‌محور، کتابک، پروژه‌های کتاب سیار مناطق عشایری.


5. روش‌های بلندخوانی و تعامل

قبل از خواندن: گفت‌وگو درباره زندگی روزمره کودک، پرسش درباره سفر، حیوانات یا چراگاه.

حین خواندن: نشستن دایره‌ای، گفتن تجربه‌های مشابه، تقلید صدای حیوانات.

بعد از خواندن: داستان‌سازی از زندگی کوچ، نقاشی از طبیعت یا مسیر سفر.


6. فعالیت‌های مکمل پیشنهادی

  • طراحی نقشه‌ی مسیر کوچ روی کاغذ
  • جمع‌آوری قصه‌های محلی و بازگویی آن‌ها
  • اجرای نمایش درباره کوچ یا چهارپایان
  • ساخت داستان تصویری از زندگی روزانه

7. چالش‌های رایج و راهکارها

چالش‌ها: عدم استمرار در جلسات، تفاوت فرهنگی، نبود کتابخانه ثابت.

راهکارها: تکرار جلسات در زمان‌های خاص سال، استفاده از کتاب‌های بومی، ایجاد صندوق کتاب سیار خانوادگی.

حفظ انگیزه تسهیل‌گر: تجربه زیبای خواندن در طبیعت، دریافت واکنش‌های ناب، یادگیری از سنت‌های بومی.


8. پیگیری و مستندسازی

ابزارها: ثبت روایت‌های کودک، نقاشی‌ها، عکس (با رضایت)، دفتر مسیر کوچ.

روش مستندسازی: بررسی پیوند کودک با قصه، مشارکت خانوادگی، تکرار داوطلبانه جلسات.

بازخورد: گفت‌وگو با والدین، مشاهده‌ی علاقه کودک، دریافت روایت‌های خودساخته.


📌 کتاب در دل کوچ می‌تواند پلی باشد بین فرهنگ شفاهی و دنیای نوشتاری؛ فرصتی برای پیوند کودک با روایت، تخیل و یادگیری در دل زندگی متحرک.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

یوتا باوئر: تصویرگرِ انسان‌گرا، شاعرِ خط‌های ساده- بخش نخست

Submitted by editor74 on

پس از دهه‌ها زندگی پرتلاش و پویا یوتا باوئر، تصویرگر برجسته که جهان تصویرگری را گامی به پیش برد، در ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵ با مرگی ناگهانی بر اثر شوک آلرژیک در خانه‌ی قایقی‌اش در شهر کوچک شورین درگذشت. مرگ او نه تنها پایان یک زندگی، که پایان فصل درخشانی از هنری بود که توانست با کم‌ترین خطوط و رنگ‌ها، عمیق‌ترین احساسات و پیچیده‌ترین مفاهیم را به مخاطبانش در سراسر جهان منتقل کند. بائر بیش از چهار دهه، دنیای تصویرگری را با نگاهی منحصربه‌فرد، ظریف و انسان‌گرا ژرفا بخشید و میراثی از خود به جای گذاشت که نسل‌های حال و آینده را همواره شگفت‌زده خواهد کرد. با مرگ او، جهان تصویرگری صدایی انسانی، صادق و شاعرانه را از دست داد. اما آثارش هم‌چنان در کتابخانه‌ها، کلاس‌ها، و دل‌های کودکان و بزرگسالان زنده می‌مانند.

یوتا بائر، یکی از تأثیرگذارترین و محبوب‌ترین چهره‌های دنیای ادبیات کودکان و تصویرگری معاصر آلمان بود. او هنرمندی بود که با فروتنی، شوخ‌طبعی و نگاهی انسانی، دنیای کودکان را به زبان تصویر بازآفرینی می‌کرد. او نه‌تنها تصویرگر بود، بلکه تبدیل صدای کودکانی شد که از بیان احساسات‌شان ناتوان بودند.

یوتا باوئر در ۹ ژانویه ۱۹۵۵ در فولکسدورف در نزدیکی حومه هامبورگ به دنیا آمد. کوچک‌ترین فرزند خانواده از پنج فرزند پدری آموزگار و روشنفکر و مادری (فرانتس و برتا باوئر) که پیشینه دهقانی داشت. او خود دراین‌باره می‌گوید:‌ «مادرم دهقان و پدرم روشنفکر بود و از هر دو گرایش آن ها در من هم هست. هر دو گرایش در انسان برای باقی ماندن لازم است[1]»‌ این ریشه خانوادگی سبب بافتی ویژه در تفکر او شد که نگاهی فلسفی همراه با طنز و واقع‌گرایی بود.

سال‌های اولیه زندگی یوتا باوئر در محیطی کوچک با بافت طبیعی و در آرامش بیرونی می‌گذشت. او که در آلمان پس از جنگ بزرگ شد، دوران کودکی‌اش را با کنجکاوی و نوعی بی‌قراری گذراند. [2] تجربه‌هایش از مدرسه و درس چندان خوشایند نبود. مانند بسیاری از هنرمندان بزرگ در دوره تحصیل با مدرسه و درس مشکل داشت. هنگامی که خبرنگاری دراین‌باره از او می‌پرسد:‌«‌ یوتا تو از مدرسه به عنوان شری ضروری جان سالم به دربردی؛ چه‌طوری؟» او پاسخ می‌دهد:« اگر منظورت دوران مدرسه است، آره. من دانش‌آموز خیلی بدی بودم. بزرگ‌ترین مشکلم هم این بود که حساب و ریاضی بلد نبودم. در محاسبه ناتوانی‌ای ذاتی داشتم و دارم. از ریاضی عاجزم. هنوز هم هستم. در این درس خیلی بد بودم؛ اما وقتی مشکل شما این است، به چیزهای دیگری که دارید فکر می‌کنید؛ کارهایی که می‌توانید انجام دهید.[3]»

تصویری از کتاب فرشته‌ی پدربزرگ

اما گرایش به نقاشی و طراحی از همان آغاز در وجود او بود. همان خبرنگار از او می‌پرسد: « وقتی کوچک بودی، دوست داشتی نقاشی بکشی؟» و او پاسخ می‌دهد: «به نوعی بله، من همیشه می‌دانستم خوب نقاشی می‌کنم و همه به من می‌گفتند باید این را در پیش بگیری. معلمان به من گفتند چون می‌توانم خوب نقاشی کنم، نگران ریاضی نباشم که در آن فاجعه‌ام. در خواندن هم خیلی خوب بودم اما از باقی درس‌ها چیزی یاد نمی‌گرفتم.[4]»

او از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۱ در کالج طراحی هامبورگ نزد پرفسور زیگفرید اولکه تصویرگری آموخت. زیگفرید اولکه در زندگی باوئر نقش بسیار برجسته‌ای داشته است. او در هنگام دریافت جایزه حلقه طلایی ادبیات کودکان آلمان برای نسل جوان که ویژه یک عمر کار یک هنرمند بود درباره این استاد می‌گوید:‌« به‌ویژه جمله زیگفرید اولکه همیشه با من مانده است: «می‌توانی هر کاری بکنی که بخواهی (…) اما تو در نهایت یک تصویرگر خواهی شد.» این اعتماد و اطمینان برای من بسیار مهم بود.[5]»

در کتابک بخوانید: سخنرانی یوتا باوئر هنگام دریافت جایزه هانس کریستین آندرسن ۲۰۱۰

باوئر هم‌زمان با آموختن، کارهایی برای تأمین معاش انجام می‌داد مانند پرستار کمکی افراد توان‌یاب، تجربه‌ای که بعدها در آثارش به شکل همدلی انسانی بازتاب یافت. باوئر کار تصویرگری را از سال ۱۹۸۱ با چهار اثر آغاز کرد اما در سال ۱۹۸۳ با تصویرگری کتاب «سفر به جزیره عجایب» Die Reise zur Wunderinsel) از نویسنده‌ای ناشناس به نام کلود کوردن ( Klaus Kordon) به شکل حرفه‌ای‌تر وارد دنیای ادبیات و تصویرگری شد. کتاب سفر به جزایر عجایب داستانی احساسی و نیمه‌واقعی دربارهٔ آرزو، بیماری، امید و دگرگونی است. داستانی درباره دختری ۹ ساله به نام سیلکه که بیماری سخت‌درمان ریوی دارد و خانواده می‌خواهند آخرین آرزوی او که سفر به جزایری در اقیانوس آرام است برآورده کنند. آن‌ها خانه‌شان را می‌فروشند، یک قایق می‌خرند و با دخترشان راهی سفر می‌شوند. در طول مسیر، ماجراهای زیادی رخ می‌دهد و در نهایت، حال سیلکه به‌طرز معجزه‌آمیزی بهتر می‌شود. اگرچه باوئر تنها تصویرگر این کتاب بود، اما در کارنامه او از اهمیت بالایی برخوردار است زیرا باوئر تا پایان فعالیت حرفه‌ای نگاه و رویکرد موجود در این کتاب را حفظ کرد و همواره در پی آرامش و التیام زخم‌های کودکانی بود که از چیزهایی مانند بیماری و تنهایی و بیگانگی رنج می‌بردند.

از سال ۱۹۸۳ به بعد نیز او در چند جهت کار کرد و به عنوان تصویرگر و نویسنده کتاب کودک و بزرگسال، کارتونیست و انیماتور کارهای گسترده‌ای انجام داد. با نشریانی مانند بریژیت که ویژه زنان است یا شبکه معروف ZDF نیز همکاری کرد. شیوه زندگی او چنان بود که دوره‌های زمانی زیادی از سال را به سفرهای مطالعاتی و برگزاری کارگاه‌های تصویرگری در سرتاسر جهان می‌پرداخت. او هم چنین در سال تحصیلی 2006/2007، در دانشگاه باهاوس در وایمار تصویرسازی را تدریس می‌کرد.[6]

باوئر در زندگی اجتماعی یک اکتیویست یا کنشگر بود. در دوره دانشجویی در اعتصاب‌هایی که در دانشگاه برگزار می‌شد با کشیدن پوستر و همراهی در تظاهرات شرکت می‌کرد. نگاه او به موضوع‌های سیاسی را می‌شود از تصویر روزا لوکزامبورک که در آتلیه‌اش زده بود تا اندازه‌ای حدس زد.

در زندگی شخصی همیشه در پی آرامش بود و به طورکلی علاقه نداشت کسی به فضای خصوصی‌اش رسوخ کند. پسری به نام یاسپر(متولد ۱۹۸۶) داشت که از او دور بود.



خرید آثار یوتا باوئر


سال‌های زیادی به تنهایی زندگی می‌کرد. خود او در این باره یک شعار داشت: «‌آپارتمانی در شهر و خانه‌ای قایقی در شورین دارم. این «دنیای آدم‌های کوچک» من است؛ ماهی‌گیران هم آن‌جا زندگی می‌کنند. کوچک، تنگ و دنیایی کاملاً متفاوت از دنیایی که در کتاب‌ها هست. در هامبورگ، من کنار کانال با گربه پیرم زندگی می‌کنم. حیوانات خانگی بازمانده زندگی خانوادگی هرکسی‌اند (می‌خندد). خب، شوهر رفته، بچه رفته، گربه مانده.»[7]

باوئر فراتر از تصویرگری کتاب کودک یا بزرگسال به طراحی کارتون و انیمیشن نیز علاقه داشت. درباره علت این علاقه خود می‌گوید: من طراحی کمیک را در دروه دانشجویی یاد گرفتم، البته بسیار دیر. حقیقت این است که شرم‌آور بود که این‌قدر دیر آن را پیدا کردم، زیرا نمی‌توانستم با آن طوری برخورد کنم که گویی موضوع اصلی کار من است. چون حرکت و پویایی در هر چیزی و در کمیک برای من جالب است.[8] این جنبه از علاقه به حرکت را در نمایش‌هایی که از کتاب‌هایم ساخته شده نیز کشف کردم. برای مثال با فرشته پدربزرگ. وقتی که آن‌ها روی صحنه گوشت و خون و پوست دارند و همان شخصیت‌هایی هستند که شما روی کاغذ خلق کرده‌اید، با خود می‌گویید: «آها چه‌قدر جالب! این به شخصیت‌ام بر می‌گردد، من فرد بسیار فعالی هستم که باید مدام در جنب‌وجوش باشم.[9]»


خرید کتاب فرشته پدربزرگ


نکته دیگر علاقه زیاد باوئر به نمایش و تئاتر بود. او ضمن بیان ناکافی بودن کار روی کاغذ درباره این انگیزه می‌گوید: «کار با کاغذ هیچ‌وقت من را به طور کامل راضی نکرده است. من باید با چیزی کار کنم که زنده است، حرکت دارد. مانند کار با مردم. وقتی متوجه می‌شوم هر کاری که انجام می‌دهم روی کاغذ است، احساس گم‌گشتگی می‌کنم. احساس می‌کنم سر نخ دست خودم نیست.... و من هنوز هم می‌توانم واقعاً از کاری که انجام می‌دهم لذت ببرم، اما گاهی اوقات آن‌قدر خسته می‌شوم که به خودم می‌گویم: «چه‌گونه می‌خواهی این را رنگ کنی، قرمز، آبی، سبز؟ و اصلا چه فرقی می‌کند!»[10]

هر کتابی که ساخته‌ام خواسته‌های درونی‌ام در آن پنهان است. سِلما یکی از آن‌هاست. سِلما راز خوشبختی را می‌داند. اما من مثل سِلما نیستم چون همیشه در حال شکایت‌ام و فکر می‌کنم رسیدن به آن درجه از خشنودی ناممکن است. رؤیا است.

سِلما از نگاه من یک قهرمان است چون من می‌خواهم مانند او باشم. سِلما را در یک شب نوشتم، چرا که می‌خواستم آن را به دوستانم هدیه بدهم. در ملکه رنگ‌ها از یک ایده شروع کردم و در فرشته پدربزرگ با یک تصویر. [11]


خرید کتاب سِلما


وضعیتی که در زندگی هنری او را بسیار آزار می‌داد و همیشه درباره آن سخن گفته مربوط به نگاه از بالای هنرمندان بزرگ و صاحب‌نام، به ویژه نقاشان به تصویرگری است. او بارها در‌این‌باره سخن گفته است. در یک مورد می‌گوید: «از نظر هنرمندان بزرگ، تصویرگری یک کار درجه دوم است و آن را به رسمیت نمی‌شناسند. اما از نظر من این نگاهی شرم‌آور است.[12]»

در جای دیگری باز به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید:« من خواهرهای زیادی دارم و همیشه «خواهر کوچک» بودم. و به هنری پرداخته‌ام که در مقایسه با هنرهای دیگر همواره مانند «خواهر کوچک» به حساب می‌آید. وقتی بزرگان هنر دور هم جمع می‌شوند، داوری می‌کنند، نمایشگاه می‌گردانند و تفسیر می‌کنند، آن وقت خواهر کوچک -یعنی تصویرگری- باید به رختخواب برود. با این رویکرد آشنا هستم اما آن را نمی‌پسندم...

به تصویرگران جوانی که امیدوارم این‌جا هم نشسته باشند، می‌خواهم بگویم: اصالت خودتان را بجویید و بر آن پافشاری کنید. لج‌باز باشید، سرسخت باشید. تنها این‌گونه است که خواهر کوچک، بزرگ می‌شود.[13]

یا درباره نگاه متفاوت گالری‌دارها و موزه‌دارها به تصویرهای تصویرگران می‌گوید:‌ «چرا تصویرگری کمتر حفظ و نگه‌داری می‌شود؟ چون کودکانه است؟ چون فقط برای کودکان است؟ اگر تصویرگری‌ای خوب باشد، هرگز محدود به کودکان نمی‌شود. چرا گالری‌های اندکی برای هنرهای ویژه‌ی کتاب وجود دارد؟ چرا در موزه‌ها جایی برای تصویرگری درنظر گرفته شده است؟»[14]

یکی از ویژگی‌های بارز او تجربه‌اندوزیِ همیشگی و آموختن بود. باوئر از قدم گذاشتن در مسیرهای تازه نمی‌هراسید. آن‌گونه که خود شرح می‌دهد: «من از دانش‌آموزان و دانشجویان، شرکت‌کنندگان در آکادمی تابستانی و حتا از کودکان یاد می‌گیرم و اغلب به آن‌ها حسادت می‌کنم. پابلو پیکاسو گفته است: «استعداد دشمن هنر است». به عنوان معلم، در تلاش‌ام کسانی را که می‌توانند خوب نقاشی کنند و کسانی که مدام چیزهای مشابه را تکرار و هرگز مسیرهای جدید را کشف نمی‌کنند، مهار کنم. سپس می‌گویم: «خب، حالا از یک قلم‌موی ضخیم استفاده کن، نه یک قلم موی نازک.» یک‌بار یکی از شرکت‌کنندگان کارگاه، کلاس را ترک کرد چرا که فقط می‌توانست اسب‌هایی با موهای بلند نقاشی کند. این ریسک بزرگی است، حتا برای حرفه‌ای‌ها. یعنی شما همیشه یک کار را انجام می‌دهید، خوب پیش می‌رود، و سپس در مقطعی همه چیز به آشفتگی‌ای کسل‌کننده تبدیل می‌شود. باید توجه و رصد کنید که چه زمانی هیجان از بین می‌رود. هنرمندانی را می‌شناسم که در مقطعی که احساس می‌کردند قایق را از دست داده‌اند، می‌خواستند اوضاع را تغییر دهند و سپس به افسردگی گرفتار شدند.[15]»

در کتابک بخوانید: رمزگشایی از کتاب «چرا ما خارج از شهر زندگی می‌کنیم؟» با نگاهی به سه کتاب «گاوهای آرزو»، «جایی که وحشی‌ها هستند» و «از آب دور شو، شرلی»

جسارت باوئر در خطر کردن و رفتن از مرزهای کلیشه‌شده و موضوع‌هایی که تابو بود یکی دیگر از ویژگی‌های اوست. در این مورد خبرنگاری از او می‌پرسد: «وقتی به کتاب‌های شما نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که شما جرئت می‌کنید به سراغ موضوع‌هایی بروید که دیگران از آن‌ها دوری می‌کنند. برای نمونه، در کتاب «مامان جیغ جیغو »، مامان پنگوئن با فریاد بچه‌اش را تکه‌تکه می‌کند. چرا با چنین جرئتی می‌توانید به این موضوع‌ها بپردازید؟» و او پاسخ می‌دهد: «من آدم ترسویی نیستم—نه در خانه و نه در کنار دریاچه. اعتماد به نفس دارم. افرادی اهل خودانتقادی هستند و برخی از ایده‌های خود را پس از این‌که تقریباً نیمی از آن‌ها را اجرا کرده‌اند، پس می‌زنند. به خصوص در دانشگاه‌ها متوجه این رویکرد می‌شوم. من معمولاً چیزی را که شروع می‎‌کنم، به پایان می‌رسانم. خب، شجاعت انجام دادن این کار هم‌چنین از این واقعیت ناشی می‌شود که چندین‌بار امتحان شده است.»[16]

و درباره ریشه این نگاه و پیوندش به زندگی می‌گوید: «چیزهای زیادی به من داده شده است، مثلاً والدینی معقول. والدینی که آواز می‌خواندند و به پرسش‌ها پاسخ می‌دادند. والدینی که شما را لوس یا تا خرخره از شما تعریف نمی‌کردند. همین موقعیت به من فرصتی داد تا اعتمادبه‌نفس پیدا کنم.»[17]

باوئر به کودک درون باور داشت و در این باره بارها نظر خود را گفته بود. مانند این مورد:‌«‌ فکر می‌کنم در حوزه کاری ما، بهتر است کودک‌منشی را حفظ کنیم؛ چیزی که هم بسیار خوب است و هم بسیار جدی. هر کسی که کودکان را هنگام نقاشی‌کردن دیده باشد، می‌داند چه می‌گویم. من در کارگاه‌هایم همیشه به زیبایی بی‌تکلّف تصویرهای‌شان کمی غبطه می‌خورم.»[18]

و در پایان درباره زندگی خود در هنگام دریافت جایزه دوم ادبیات آلمان برای نسل جوان می‌گوید: برای جمع‌بندی، می‌توانم مثل پدربزرگ در کتاب «فرشتهٔ پدربزرگ» بگویم: من خیلی خوش‌شانس بودم!»[19]


افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی
ویژه صفحه اصلی

کارگاه معماری در طبیعت برای کودک و نوجوان

Submitted by editor-yasfar on

در این کارگاه، به طبیعت در نقاط مختلف دنیا سر می‌زنیم تا ببینیم که برخی از حیوانات خانه‌های خود را با چه هنرمندی می‌سازند. در ابتدا درباره‌ی خانه‌ی حیوانات به طور کلی صحبت می‌کنیم و از کودکان و نوجوانان می‌خواهیم که تجربیات خود را در این خصوص بیان کنند. بعد از این درباره‌ی خانه حیوانات در طبیعت و شهر صحبت می‌کنیم و مسئولیت شهروندان در قبال خانه و سرپناه حیوانات شهری را به بحث می‌گذاریم. در ادامه به طبیعت می‌رویم و خانه‌ی پرندگانی چون جولا (بافنده)، موریانه و سمور آبی را از طریق دیدن تصاویر آن‌ها بررسی می‌کنیم.

کارگاه معماری در طبیعت برای کودکان

آشنایی کودکان با معماری در طبیعت

بعد از گفتگو پیرامون موضوع فوق، وسایل مختلفی را در اختیار کوکان می‌گذاریم تا دست به کار ساخت خانه‌ای برای یک حیوان شوند. پیشنهاد ما این است که کودکان زیر7سال با خیمربازی خانه یا مجموعه‌ای از خانه‌ها را برای موریانه‌ها بسازند و با ابزارهای مختلف مجسمه‌سازی به آن‌ها شکل و فرم دهند. برای کودکان و نوجوانان 7 سال به بالا هم پیشنهادمان ساخت لانه برای پرنده بافنده است. هر یک از این فعالیت‌ها می‌تواند با اضافه کردن کلاژ یا ماکت حیوان مربوطه، طبیعت پیرامون و هر المان دیگری زمینه‌ساز داستان‌سرایی و روایت‌پردازی برای کودکان و نوجوانان شود.

معماری ساخت لانه برای پرنده

کارگاه معماری در طبیعت در موزه کودکی ایرانک

ساخت لانه برای پرندگان با کودکان و نوجوانان

نمونه کار ساخت لانه برای پرندگان کودکان

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

کارگاه معماری جورچین‌های هندسی برای کودک و نوجوان

Submitted by editor-yasfar on

در این کارگاه به روشی دیگر کودکان و نوجوانان با اشکال هندسی آشنا می‌شوند. پس از آنکه با آن‌ها از نقطه، خط و سطح صحبت می‌کنیم به همراه یکدیگر در موزه قدم می‌زنیم و درباره اشکال مختلفی که می‌بینیم گفتگو می‌کنیم و نقطه، خط و سطح را در اشیای موجود در موزه پیدا می‌کنیم. در ادامه با کمک قطعات چوبی که با توجه به شکل‌های موجود در معماری ایرانی ساخته شده‌اند، کودکان و نوجوانان این فرصت را می‌یابند که با صفحات چوبی مختلف به ساخت اشکال هندسی متنوع بپردازند.

کارگاه جورچین‌ های هندسی در موزه کودکی ایرانک

ساخت جورچین معماری

دست‌ساخت آن‌ها در کنار هم چیدمانی را شکل می‌دهد که کودکان و نوجوانان می‌توانند از طریق آن تجربه‌های فضایی مختلفی به دست آورند. گاه از روی آن رد شوند، گاه از زیر آن و گاه از کنار آن. گاه در دل چیدمان جای گیرند و گاه چیدمان در دستان آن‌ها قرار گیرد. علاوه بر این، این نوع کارگاه‌ها فرصتی برای تعامل و ارتباط بیشتر کودکان و نوجوانان بایکدیگر و همچین با والدینشان است به‌طوری‌که می‌تواند به تجربه‌ی بازی گروهی تبدیل شود. همچنین بعد از این تجربه در کنار کودکان و نوجوانان به بلندخوانی یک کتاب در پیوند با مفاهیم کارگاه می‌پردازیم و اشکال مختلف را در کتاب بررسی می‌کنیم.

آشنایی با اشکال هندسی مختلف

کارگاه جورچین‌ های هندسی برای کودکان

مشارکت کودکان برای ساخت جورچین معماری

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
Subscribe to