ریگو و رزا

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
مترجم (Term)
تصویرگر (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی
ژانر کتاب
قالب کتاب

به یاد مهر که پیمانی برای آگاهی و آموختن است

Submitted by editor69 on

به یاد مهر که پیمانی برای آگاهی و آموختن است و به یاد دو مهر که مهران بودند. بار دیگر مهر از راه رسیده‌است و میلیون‌ها کودک و نوجوان راه مدرسه را در پیش گرفته‌اند. گذار از آموزش‌های سنتی و بسته به آموزش و پرورش نو در ایران در یک سده گذشته همواره پیمایش در راهی دشوار و ناهموار بوده است. چه بسیار نام‌های بزرگی که برای این گذار پررنج بردبارانه بر تن و جان خود رنج کشیدند تا کودکان این مرز و بوم بهتر و شادتر بیاموزند. 

تجربه های مدرسه داری


خرید کتاب تجربه‌های مدرسه‌داری – مجتمع آموزشی مهران


به یاد مهر

معصومه (‌فرنگیس) سهراب و یحیی مافی دو تن از کسانی بودند که در این راه کوشیدند. در بیست‌امین سال گرامی‌داشت نام و کار این دو کوشنده‌ی فرهنگ کودکی بار دیگر خانواده و دوستداران آن‌ها این بار در دامنه‌ای گسترده‌تر یاری دادند تا پنج هزار کوله‌ی نوشت‌افزار به دست فرزندانی برسد که در این سرزمین زندگی می‌کنند و می‌خواهند دانش بیاموزند و آگاهی به دست آورند. 

به یاد مهر

در سایت کتابک بخوانید: معصومه (فرنگیس) سهراب، از زنان پیشاهنگ زمان خود

باشد که مهر افزون کنیم و چراغ دانایی و دانش را در هر کوی و برزن و در سرتاسر «ایران فرهنگی» بیافروزیم.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
مقالات صفحه اصلی

لحظات جادویی ارتباط - خوانشی شناختی از داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای»: چرا داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» داستانی مهم است؟

Submitted by editor69 on

«کاش غیر از من و تو
هیچ کس با خبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود»
                               زنده یاد افشین یداللهی

۱

«غول» از جمله موجودات و شخصیت‌های ذهن ساختی است که در فرهنگ کودکی و ادبیات کودک قدمتی دیرینه دارد. غول به واسطه ترسی که برمی‌انگیزد، در فرهنگ پیشامدرن کودکی نقشی بازدارنده در برابر تمرّد کودک دارد و همچون ابزاری در دست بزرگسالان برای مهار کودک و بازی‌گوشی‌هایش به کارمی‌رود. اما غول در ادبیات کودک مدرن دچار دگردیسی شده است. چندانکه از خصلت خوف‌انگیز آن «آشنایی زدایی» (defamiliarization) شده است و در اغلب داستان‌ها غول و مخاطب کودک به همزیستی رسیده‌اند. ترکیب وصفی «غول مهربان» شاید آشناترین و پربسامدترین ترکیب در این نوع همزیستی‌ها باشد.

فرمالیست‌ها شگرد آشنایی‌زدایی را مفهومی زمانمند می‌دانند و بر این باورند که استفاده مکرر از یک شگرد برای آشنایی‌زدایی در طول زمان متمادی، کارکرد خود برای آشنایی‌زدایی را از دست می‌دهد. بنابراین «فرم نو برای این می‌آید تا فرم پیشین را -که دیگر کفایت لازم را ندارد- از میان بردارد و جانشین آن شود.»[1] شاید امروزه «غول مهربان» به اندازه یکی دو دهه‌ی گذشته توجه و تعجب مخاطب کودک را بر می‌انگیزد. گویی مفهوم غول نیاز به شگردهایی جدیدتری برای زدودن غبار عادت مخاطب از خود دارد. داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» نوشته «علی اصغر سید آبادی» با تصویر گری «رضا دالوند» نمونه‌ای موفق در این زمینه است.

از همین نویسنده در سایت کتابک بخوانید: پیوند خیال و واقعیت در آناتومی داستان: نگاهی به داستان «آرزوهای ابری»

غول در این داستان هم وجود دارد و هم وجود ندارد. وجود دارد، چون سوژه ذهنی مشترک دو شخصیت داستانی است و وجود ندارد، چون به عنوان شخصیت داستانی مطرح نیست. بدین ترتیب غول این داستان به رغم حفظ ویژگی‌های سنتی و کلیشه‌ای خود، از جایگاه عادی‌اش تنزل می‌کند و بدل به مفهومی برای بازی کردن می‌شود.

غول بوس کن حرفه‌ای


خرید کتاب غول بوس‌کن حرفه‌ای


۲

«غول بوس‌کن حرفه‌ای» داستانی شخصیت محور نیست. چندانکه دو شخصیت داستان یعنی پدر و پسر، بی نام هستند. آن‌ها در این داستان تیپ و نوع هستند: تیپ والد و تیپ فرزند.

موضوع و پیرنگ داستان فراگیرتر از آن است که محتاج شخصیتی خاص با ویژگی‌های منحصر به فرد باشد. حتی پدر و پسر بودن دو شخصیت داستان نیز نقشی در پیرنگ داستان ندارد و صرفا کنش‌های فیزیکی موجود در پیرنگ، با پدر و پسر بودن آنها تناسب بیشتری دارد تا مادر و دختر بودن‌شان. درونمایه و کارکرد شناختی اثر نیز با وجود تیپ در داستان سازگارتر است تا وجود شخصیت. داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای»، داستانی است برای تمامی فصول و برای هر والد و فرزندی، فارغ از هر مشخصه و تمایزی.
«غول بوس‌کن حرفه‌ای» روایتی است از شکل‌گیری رابطه بین والد و فرزند در قالب یک بازی که در نهایت منجر به پیوندی عاطفی و ایمن بین آن‌ها می‌شود. این داستان سه ویژگی دارد:

-    ویژگی نخست، لذت عام خواندن است که با هیجان و عاطفه نهفته در متن مرتبط است. مخاطب در هیجان نهفته در متن غوطه‌ور می‌شود و در همان حال به کندوکاو در آن ادامه می‌دهد.
-    ویژگی دوم، لذت مخاطب از بازیگونه بودن داستان است که با قابلیت اجرایی داستان مضاعف می‌شود. 
-    ویژگی سوم، توان بالای داستان برای ثبت در حافظه و بدل شدن آن به خاطره در ذهن مخاطب است که به واسطه‌ی دو ویژگی قبلی مضاعف می‌شود.

خلاصه‌ی داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» از این قرار است:

پسری از پدرش می‌خواهد که با یکدیگر «غول بازی» کنند. پدر می‌پذیرد و دستان خود را مثل غول بالا می‌برد و صورتش را کج و کوله می‌کند و می‌گوید: «الان می‌خورمت». پسر اندکی می‌ترسد و می‌گوید: «تو نمی‌توانی من را بخوری.»، «چون من یک غول‌خوارم.» این بار پدر می‌ترسد و می‌پرسد: «غول‌خوار دیگر چه شکلی است؟» و پسر پاسخ می‌دهد: «این شکلی!» و داستان به تصویر ارجاع داده می‌شود. پدر پاسخ می‌دهد که تو نمی‌توانی من را بخوری و در بیان علت آن می‌گوید: «چون من غول‌خوارخوار هستم.» و…. داستان با تکرار چندباره این دیالوگ‌ها و کنش و واکنش‌های کلامی و غیر کلامی بین پدر و پسر ادامه می‌یابد و با در آمیختن بازی و خنده، به بوسه و آغوش ختم می‌شود.

۳

تفکیک روایت از بازی در این داستان دشوار است. «غول بوس‌کن حرفه‌ای» روایتی است از یک بازی و در عین حال بازی‌ای است که لباس روایت بر تن کرده است. داستان، قابلیت نمایش و اجرا دارد. به نحوی که می‌توان آن را به سهولت و بی آنکه نیاز به امکانات ویژه‌ای داشته باشد، در همه جا و در هر موقعیتی اجرا کرد. داستان دعوتی است به بازی. اما نه هر بازی‌ای. «غول بوس‌کن حرفه‌ای» روایتگر بازی خاصی است که مهم ترین ویژگی آن ایجاد ارتباط و تعامل بین فردی است. اما باز هم نه هر نوع ارتباط و تعاملی. «غول بوس‌کن حرفه‌ای» روایتی است از ارتباط و تعاملی «همسو» بین بازیگران، اما نه هر نوع بازیگری. بازیگران «غول بوس‌کن حرفه‌ای» والد و فرزندی هستند که به واسطه ارتباط و تعامل «هم سو» بین آنها، شکل‌گیری و برقراری پیوند میسّر می‌شود. اما نه هر پیوندی، تنها پیوندی که ایمن است و سازنده.

به همه این دلایل، داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» را می‌توان از زاویه تاثیر رابطه‌های بین فردی و درون خانوادگی بر رشد ذهنی و مغز کودکان واکاوی کرد. از آنجایی که چگونگی و چند و چون این تاثیر، موضوع مورد مطالعه شناخت‌گرایان و عصب‌شناسان است، این واکاوی خوانشی توأمان از اثر، با رویکردی شناختی و عصب شناسانه خواهد بود.


خرید کتاب کودک درباره خانواده و روابط خانوادگی


بر اساس این دو رویکرد، دنیای اجتماعی و روابط بین فردی و تجربه‌های برآمده از آنها برای کودک، به ویژه در سال‌های نخست زندگی‌اش، در کیفیت و کمیت رشد ذهن و مغز کودک نقش‌آفرین هستند. به عبارت دقیق‌تر «اتصال بین سلول‌های عصبی فرایندهای ذهنی را خلق می‌کند و تجربه باعث شکل‌گیری این اتصالات در مغز می‌شود. بنابراین تجربه ذهن را شکل می‌دهد.»[2] تاثیر روابط بین فردی و درون خانوادگی بر رشد ذهن دوگانه است. برخی روابط می‌توانند تاثیری مخرب و برخی دیگر، تاثیری سازنده از خود به جا بگذارند. بنابراین تجربه‌های کودک با والدین می‌تواند دو پیامد داشته باشد: نخست، رابطه امن با کودکان. دوم، رابطه ناامن با کودکان.

از همین نویسنده در سایت کتابک بخوانید: کوکو و پوپو، داستان زایش شکوهمند زبان - بخش نخست

آنچه تعیین کننده است، نوع و الگوهای تکراری تعامل‌ها و روابط و نوع تجربه‌هایی است که از این نوع روابط تکرار شونده عاید کودک می‌شود. یعنی الگوهایی که حاصل سبکی از والدگری‌اند و در نتیجه بیش از انواع دیگر تکرار می‌شوند و در نتیجه حافظه کودک یادآوری و برایش بدل به خاطره می‌شوند.

۴

شکل‌گیری «پیوند ایمن بین والد و فرزند» که منجر به رشد ذهنی و مغزی کودک می‌شود دارای ویژگی‌هایی است که می‌توان وجود آنها را در متن داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» رصد کرد و بیرون کشید:

نخستین ویژگی، وجود عنصر «هیجان» (Emotion) است. نگاه غالب نسبت به هیجان منفی است و در تقابل با «شناخت» تعریف می‌شود. حتی در رویکردهای کلاسیک شناختی، نظیر رویکرد پیاژه‌ای شناخت مستقل از هیجان است. این در حالی است که بر اساس رویکردهای نوین شناختی، هیجان «سامان دهنده اصلی» فعالیت‌های مغزی و بنیان شناخت است. «رابطه بین والد و فرزند، مغز کودک را قادر به رشد مدارهای مسئول تنظیم هیجان سالم می‌کند.»[3]

نقطه عزیمت فرآیندی که منتهی به پیوند ایمن بین والد و فرزند می‌شود، هیجان و سرایت آن و یا ارتباط هیجانی با والد است‌. زیرا « نظام نورونی کودک -ساختار و کارکرد مغز در حال رشد به وسیله مغز رشد یافته تر والد شکل داده می‌شود. این امر درون ارتباط هیجانی رخ می‌دهد.»[4] در داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» وجود غول در داستان -هر چند در ذهن و خیال دو شخصیت- منبع هیجان است. غول توسط پدر بازنمایی ذهنی می‌شود: «پدر دست‌هایش را شبیه چنگال‌های تیز بالا برد، صورتش را کج و کوله کرد و بعد گفت: من غولم! الان می‌خورم!»

پسر در واکنش به این بازنمایی اندکی احساس ترس می‌کند که حاصل سرایت هیجان از ذهن پدر به ذهن پسر است. اما پسر به رغم احساس «کمی ترس»، این هیجان را کنترل می‌کند‌. کنترلی که حاصل فکر کردن و وجود «توجه» (Attention) است: «پسر کمی ترسید. بعد فکر کرد و گفت:…»
«توجه را می‌توان فرآیندی تعریف کرد که جریان انرژی و اطلاعات را جهت می‌دهد»[5] فرآیند توجه، به پسر جهت‌گیری می‌دهد تا قانون نانوشته‌ی بازی را کشف کند. چندانکه در مقابل «غول خواری» پدر از «غول خوارخواری» خود سخن می‌گوید و توان خود را دوچندان جلوه می‌دهد.


خرید کتاب کودک درباره ترس


طرح داستانی در «غول بوس‌کن حرفه‌ای»، مبتنی بر تکرار است. این تکرار، الگویی مناسب برای پردازش رخدادهای داستانی در اختیار مخاطب خردسال و کشف معنای آن قرار می‌دهد. مجموعه کنش‌ها و واکنش‌های داستانی مدام تکرار می‌شوند و در هر حلقه از تکرار بر هیجان داستان و یا بازی افزوده می‌شود. این هیجان هر بار از طرف یک بازیگر به طرف بازیگر دیگر سرایت می‌کند. به عبارت دقیق‌تر، اطلاعات مدام بین ذهن و مغز طرفین بازی یعنی پدر و پسر منتقل می‌شود. این فرآيند شناختی و عصبی نهفته در متن داستانی، حاصل رودرویی چهره به چهره و تماس چشمی طرفین و انتقال پیام‌های کلامی و غیرکلامی بین آنها در هنگام بازی است. همه‌ی این موارد شروطی هستند که برای برقراری پیوندی امن بین والد و فرزند لازم است. زیرا «فرایند به هم پیوستن از طریق رفتارهای کلامی و غیر کلامی رخ می‌دهد که به شکل پیام‌های ارسال شده از یک ذهن به ذهن دیگر کار می‌کند.»[6]

فهم این پیام‌ها در گرو پردازش آنها در مغز است.، مستلزم «هم سویی ذهنی و عاطفی» طرفین است. «اگر علائم کلامی و غیر کلامی پیام‌های متفاوتی را در بر داشته باشند، یعنی با همدیگر همخوانی نداشته باشند، کل پیام غیرواضح و گیج کننده خواهد شد»[7] در داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» دو سوی ارتباط و به عبارتی دو بازی گر و یا دو شخصیت در یک سطح ایستاده اند. پدر بر پسر سلطه ندارد. او در مواجهه با میل و خواسته ابتدایی پسر، مبنی بر اینکه «می‌آیی غول بازی کنیم؟» هم سویی نشان می‌دهد و در نتیجه پاسخ مثبت می‌دهد. او دخالتی در بازی ندارد. برای بازی قانون‌گذاری نمی‌کند اما برای شکل‌گیری ابتدایی با فرو رفتن در نقش دیو، بازی را تسهیل‌گری می‌کند. حالات ذهنی پدر و پسر بر هم منطبق اند و مسیر با تشریک مساعی به پیش می‌رود.

داستان در فرجام خود به برقراری پیوندی عاطفی بین پدر و پسر می‌رسد. این پایان بندی اما ناگهانی نیست. در پاره‌های انتهایی داستان، هیجان منفی ترس جای خود را به هیجان مثبت خنده و شادی می‌دهد تا فضای لازم برای فرجام خوش داستان یعنی پیوند والد و فرزند ساخته شود. خنده نیز از بازی گری به بازی گر دیگر منتقل می‌شود و داستان با تصویری از آغوش و بوسه به پایان می‌رسد.

۵

مخاطب داستان، همه این فرایندهای نهفته در متن را تجربه می‌کند. رابطه متن واژگانی با متن شمایلی (تصاویر) در این کتاب نقش مهمی در این تجربه دارد. در هر پاره تکراری از داستان، متن واژگانی این پرسش را مطرح می‌کند که «غول خوار…دیگر چه شکلی است؟» متن واژگانی در پاسخ به این پرسش سکوت می‌کند و این تصویر است که با رابطه‌ای «افزایشی» عهده دار پاسخ می‌شود.[8] پاسخی که هر بار به رغم تکرار در فرم داستانی از نظر محتوا متنوع است. انتقال مدام داستان از متن واژگانی به تصویر و برعکس، جنبش و حرکت بازی را در داستان زنده می‌کند و مخاطب را به درون متن می‌کشد.

از همین نویسنده در سایت کتابک بخوانید: کوکو و پوپو، داستان زایش شکوهمند زبان - قسمت دوم

هیجان، عاطفه، حرکت‌های بدنی، لحن موجود در کنش‌های گفتاری دو شخصیت ،کنش‌های غیرکلامی آن‌ها، اشاره‌ها، پیام تصاویر و ذهن‌خوانی‌ها، مواردی از متن هستند که با پردازش‌های کلی و غیرخطی مغزنیمکره راست مخاطب خردسال و کودک میانجی‌گری می‌شود. کنش‌های کلامی، تحلیل پیرنگ و توالی منطقی رخداد داستانی نیز با پردازش خطی و منطقی و زبان محور نیمکره چپ میانجی‌گری می‌شوند. با توجه به غالب بودن نیمکره راست در مخاطب خردسال و کودک، بار اصلی پردازش داستان بر دوش نیمکره راست است، اما نه به تمامی. در داستان «غول بوس‌کن حرفه‌ای» هیجان و عاطفه و تحلیل و شناخت در هم تنیده‌اند. به همین دلیل مخاطب کودک علاوه بر ادراک و استنتاج، از طریق تخیل (imagination) دست به شبیه‌سازی می‌زند و پا به پای پسرک داستان پیش می‌رود.«شبیه سازی تولید تخیلی شرایط و مسیرهای خاص فراتر از تجربه‌های ادراکی مستقیم و استنتاج مفهومی است.»[9]


خرید کتاب کودک درباره خیال پردازی


کلام واپسین اینکه، آثار برقراری ارتباط بین فردی و پیوند ایمن بین والد و فرزند در نخستین سال‌های زندگی، محدود به همان سال‌ها نیست. این آثار که حاصل لحظات جادویی برقراری ارتباط در دوران کودکی اند، در تمامی سال‌های بعدی زندگی پردوام و ماندگار خواهند بود. از این زاویه، آرزوی شاعر در بدو این نوشتار مهم است اما شاید نگرانی اش از فرا رسیدن «نوبت بازی دنیا» بی وجه باشد. چرا که با وجود پیوندی از این دست، کودک امروز و بزرگسال آینده نه یک غول‌بوس‌کن عادی که غول‌بوس‌کنی تمام وقت و «حرفه‌ای» خواهد بود، حتی به رغم فرا رسیدن بازی‌های تلخ دنیا و روزگار.


كتاب «غول بوس‌کن حرفه‌ای» نوشته‌ی «علی اصغر سیدآبادی» با تصویرگری «رضا دالوند» در سال ۱۴۰۲، از سوی «انتشارات فاطمی» (کتاب طوطی) منتشر شده است.

 


پی نوشت و ارجاعات:

۱- رستاخیز کلمات: درس گفتارهایی درباره نظریه ادبی صورت گرایان روس. محمدرضا شفیعی کدکنی.نشر سخن. تهران:۱۳۹۱. صفحه ۹۲

۲- فرزندپروری از درون به بیرون.دنیل جی سیگل و مری هارتزل.ترجمه‌ی دکتر فروغ هدایی.نشر آبگین رایان.تهران:١٣٨٩.صفحه ۲۶

۳- ذهن در حال رشد. چگونه تعامل و روابط مغز ما را شکل می‌دهد. دنیل جی سیگل. ترجمه دکتر مهرناز شهرآرای. نشر آسیم. تهران:۱۳۹۳. صفحه ۴۹۷

۴- همان منبع. صفحه ۵۰۳

۵- همان منبع. صفحه ۷۳

۶- ذهن در حال رشد. صفحه ۴۴۹

۷- فرزندپروری از درون به بیرون.دنیل جی سیگل و مری هارتزل.ترجمه‌ی دکتر فروغ هدایی.نشر آبگین رایان.تهران:١٣٨٩.صفحه ۱۴۲

۸- در رابطه افزایشی بین متن واژگانی و متن شمایلی یک داستان «تصویرها چشمگیرانه داستان کلامی را گسترش می‌دهند، آن را تقویت می‌کنند و می‌پرورند؛ یا گاهی واژه‌ها، تصویرها را به گونه‌ای گسترش می‌دهند که داده‌های گوناگون هر دو روش ارتباطی معنای پیچیده تری تولید می‌کنند.» (درآمدی بر رویکردهای زیبایی شناختی به ادبیات کودک. ماریا نیکولایوا. ترجمه دکتر مهدی حجوانی و فاطمه زمانی. انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. چاپ اول: ۱۳۹۸. صفحه ۳۶۸)

۹- ادبیات از منظر شناختی (گفت و گویی میان ادبیات و شناخت). به کوشش مایکل برک و امیلی روشانکو. ترجمه گروه مترجمان تحت نظر لیلا صادقی. نشر لوگوس. تهران:۱۴۰۲. صفحه ۱۶۷ و ۱۶۸)

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی

کتاب‌فروشی نیست در جهان

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
مترجم (Term)
تصویرگر (Term)
پدیدآورندگان (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی

هوشنگ مرادی کرمانی در آینه‌‌ی زمان

Submitted by editor69 on

هوشنگ مرادی کرمانی بیش از ۶۰ سال است که برای دو گروه سنی کودک و نوجوان و بزرگسال داستان می‌نویسد. اگرچه زندگی خود او یک داستان است (شما که غریبه نیستید) اما او روایتگر برشی از زندگی و فرهنگ مردم ایران و به ویژه مردم مناطق مرکزی ایران است. از این جهت داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی آینه‌ی زمان است که می‌توان خوب و بد، زشت و زیبا، بی‌معنا و بامعنا، گرسنه و سیر، سرگردان و استوار و بسیاری از دوقطبی‌های زندگی از جمله خود زندگی و مرگ را در آثارش واکاوید و جهت قلم او را شناخت. 

آنچه در پی می‌آید پژوهشی است به قلم آزاده و عادله خلیفی و با راهنمایی و هدایت محمدهادی محمدی و همراهی هوشنگ مرادی کرمانی که بخشی از آن در آیین هشتادمین زادروز هوشنگ مرادی کرمانی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ارائه شد و در آینده به شکل کتاب منتشر خواهد شد.

هشتادمین زادروز هوشنگ مرادی کرمانی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی

این پژوهش می‌کوشد بازتاب زندگی، زمانه و داستان‌های مرادی کرمانی باشد و تلاشی برای بازیابی و شناخت بخش‌های ناشناخته هنری اوست. در این جستار سه گزاره بررسی می‌شود: 

1. هوشنگ مرادی کرمانی با بینشی فلسفی داستان می‌نویسد؛
2. او هنر مدرن را خوب می‌شناسد و در داستان هایش نگاه و اندیشه‌ای مدرن دارد؛
3. هوشنگ مرادی کرمانی، در کنار اینکه نویسنده موفقی در ادبیات کودک و نوجوان است یکی از بهترین نویسندگان ایران در زمینه داستان کوتاه بزرگسال است.

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی بخش نخست: مرادی کرمانی، روایت سرگردانی میان «‌من»‌ و «من دیگر»

نویسنده ای با بینش فلسفی 

1.هوشنگ مرادی کرمانی با بینشی فلسفی داستان می‌نویسد. او در پی رسالت‌بخشی نیست، در پی شناخت بی‌قضاوت جهان است و جهان‌بینی دارد. او روایت می‌کند چون به یک‌سان و در یک تراز، رسول بی‌معنایی و معناها است. داستان‌های مرادی کرمانی فلسفه بیرونی ندارد. او نیاز ندارد که یک نگاه فلسفی افزوده را در داستان‌هایش بیاورد زیرا خود سادگی ظاهری روایت‌هایش، همان فلسفه زندگی مردم عادی است. او می‌تواند در داستان‌هایش مرگ را به سخره بگیرد و به ما شجاعت مواجه با رنج، شر و مرگ را بدهد. تاکید او در داستان‌ها این است که زندگی قوی‌تر از هر چیزی است. زندگی نه به معنای تقدیس و ارزش گذاری نیک یا بد بر آن، بلکه زندگی قوی است، به هر شکلی که باشد، و بدون من و ما ادامه دارد: «آن‌گاه که بهار آمد/ و من به دنیا نباشم/ گل‌ها به آیین هر سال شکوفا خواهند شد/ پرندگان مانند هر بار آواز خواهند خواند/ حقیقت نیازی به ما ندارد.[1]»

آثار هوشنگ مرادی کرمانی


خرید آثار هوشنگ مرادی کرمانی


این قداست‌زدایی در داستان‌های او را می‌توانیم در برابری و ارزشمندی جان جانداران در برابر جان انسان ببینیم، در یک‌سان بودن درد همه جانداران، در صدا دادن به رنج جانداران. برای نمونه، در داستان اول از کتاب قالی‌باف‌خانه، نمکو، او کشتن و سوختن خری را به تصویر می‌کشد و این رخداد را با جزنیات می‌نویسد، و آن‌چنان قوی روایت‌اش می‌کند که درد را ما هم حس می‌کنیم: «دود و آتش از روی خر، از پشته درمنه، به آسمان می‌رفت و خر عرعر می‌کرد. گرمای آتش به پوست و گردن و تنش رسیده بود.[...] خر از آتش می‌گریخت و آتش با خر بود و جدا نمی‌شد.[...] شعله، پوست نرم و کرک‌دار خر را می‌لیسید و می‌گزید. [...] چشم‎هایش پر از التماس و درد و اشک بود. [...] خر دیگر ناله نکرد، خرخر کرد. خرخرش یواش و یواش شد. نفسش برید.» 

در پایان همین داستان، یکی از کودکان قالی‌باف‌خانه در غاری می‌سوزد و می‌میرد: «شعله به پاچه شلوارش گرفت. شعله پا را نیش زد، جیغ کشید. [...] آتش بالا و بالاتر آمد. به پیراهن رسید. پوست و گوشت را سوزاند.» هر دوی این صحنه‌ها شوک‌آور و دردناک است و عمیقا اندوهگین‌مان می‌کند، آن‌قدر که نمی‌توانیم درد یکی را بیش از دیگری بدانیم. نمی‌توانیم جان انسان را ارزشمندتر از حیوان بدانیم. در دنیای داستان‌های او جان هر جانداری ارزشمند است. 

ماجرای سوختن خر در داستان قالی‌باف‌خانه در ذهن خواننده آشنا به ادبیات داستانی ایران داستان عدل صادق چوبک را طنین‌انداز می‌کند، به ویژه  که داستان نمکو هم با نمایش تصویر حیوانی آغاز می‌شود؛ خری که زیر بار درمنه و گون می‌چرد و با کیف علف می‌خورد: «خر زیر بار درمنه و گون  نفس‌نفس می‌زد و فر و فر می‌کرد.[...] خر لب‌هایش را می‌کشید، دراز می‌کرد، دو طرف ساقه نازک و ترد علف‌ها می‌گذاشت و با دندان‌های دراز و تیزش، علف را، روی خاک، می‌برید و می‌جوید و با کیف می‌خورد.» داستان چوبک با نمایش تصویر اسبی آغاز می‌شود؛ اسبی که قلم دست و کاسه زانویش خرد شده: «اسب درشکه توی جوی پهنی افتاده بود و قلم دست و کاسه زانویش خرد شده بود.» چوبک رنج او را موبه‌مو می‌نویسد: «بخار تنگی از سوراخ‌های بینی اسب بیرون می‌آمد. از تمام بدنش بخار بلند می‌شد. دنده‌هایش از زیر پوستش دیده می‌شد[...] بعضی جاهای پوست بدنش می‌پرید. بدنش به شدت می‌لرزید. ابدا ناله نمی‌کرد. قیافه‌اش آرام و بی‌التماس بود. قیافه یک اسب سالم را داشت و با چشمان گشاد و بی‌اشک به مردم نگاه می‌کرد.» چوبک در این داستان میان انسان و حیوان تمایز می‌گذارد. رنج اسب را به تصویر می‌کشد و بی‌اعتنایی «تماشاچیان» این صحنه را؛ وقار اسب دردمند در برابر بی‌اعتنایی و بی‌مبالاتی تماشاچیان. واژه تماشاچی چند بار در داستان تکرار شده: «یکی از تماشاچی‌ها که دست بچه خردسالی را در دست داشت با اعتراض گفت: این زبون‌بسته دیگه واسه صاحابش پول نمی‌شه. باید با یه گلوله کلکشو کند.» تماشاچی‌ها یک‌به‌یک به صحنه می‌آیند و بی‌اعتنا به درد اسب از خلاص کردن یا ‌قیمت جان او حرف می‌زنند: خلاص کردن اسب به یک گلوله نمی‌ارزد. در این معرکه ‌گویا اسب از همه «انسان»تر است. مرادی هم وارث این نگاه مهرورزانه به جانداران است و هم میان جان حیوان و انسان تمایز نمی‌گذارد. او جان الاغ را با جان پسربچه در یک تراز می‌گذارد و برابر می‌کند و چوبک اسب را در مقابل تماشاچیان. در دنیای داستان‌های مرادی جان هر جان‌داری ارزش‌مند است. این هم‌ذات‌پنداری با جان‌داران را در کتاب شما که غریبه نیستید هم می‌بینیم.

کتاب شما که غریبه نیستید


خرید کتاب شما که غریبه نیستید


 در این کتاب نمایش رنج و احساس جان‌داران هم‌چنین استعاره‌ای است برای بیان احساس و رنج و تنهایی و دلتنگی هوشو. مرادی کرمانی هر‌چقدر در بیان رنج و تنهایی خود کم‌گو است رنج فیلو، سگ خانه، را تصور می‌کند، حس می‌کند و به تصویر می‌کشد. هوشوی سیزده‌ساله خانه و آبادی‌اش را ترک می‌کند. پدربزرگ مرده، مادربزرگ مرده و هوشو تنها شده. در کرمان بعد از این در و آن در زدن‌های بسیار عاقبت در یک مدرسه‌شبانه‌روزی ثبت‌نام می‌شود. شب کابوس مار می‌بیند، از خواب می‌پرد، چشم باز می‌کند و چهره‌های غریبه و ناآشنای بچه‌ها را بالای سرش می‌بیند. چیزی از احساس خود به ما نمی‌گوید. دیگر خوابش نمی‌برد و خیالش را به سمت مکانی آشنا یعنی زادگاهش پرواز می‌دهد و در ذهن به جایی امن پناه می‌برد. او این صحنه را ندیده بلکه تصور می‌کند فیلو الان در خانه خالی و بعد از رفتن هوشو چه می‌کند. او به جای این‌که بر تنهایی خود در کرمان اندوهگین باشد غم‌خوار رنج و تنهایی سگی است که در روستا سرگردان شده: «کجاست؟ چند بار دم خانه خالی رفت و دمش را کشید میان پاهاش و نشست و زوزه کشید. دور آبادی گشت، رفت پایین ده. دوید و رفت بالای آبادی. نفس‌نفس زد و دوید و رفت پای چنار سوخته خوابید.»

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی بخش دوم: غریبه‌ترین آشناها

اندیشه و نگاه او به مرگ و زندگی جانداران

اندیشه و نگاه او به مرگ و زندگی جانداران و یکسان بودن ارزش انسان‌ها با هم نه طبقه‌بندی‌شان به نیک و بد، که جا‌به‌جا در داستان هایش مشهود است جهان‌بینی منسجمی را در این آثار شکل داده است. می‌شود گفت در بینش فلسفی او انسان بد وجود ندارد. بدی و نیکی درون انسان‌ها وابسته به شرابط زیستی‌شان است. صراحت و شجاعت قلم او، توان داوری شتاب‌زده را از ما می‌گیرد و لحظه‌ای ما را می‌ایستاند و وادار به تامل می‌کند. آن‌چه داستان‌های او را شکل می‌دهد و به پایان می‌رساند اندیشه‌هایی برآمده از نگاه او به جهان  است نه عاقبت و سرانجام شخصیت‌ها. نکته مهم این که این اندیشه چنان در بافت داستان تنیده شده که نمی‌توان به سادگی آن را از کنش‌های روایی جدا کرد. 

در داستان کسب‌وکار عروسک‌ها از مجموعه ته خیار او مردمی را نشان می دهد که از سقوط اتوبوس و سواری به دره ارتزاق می‌کنند: «ماشین‌هایی که از گردنه می‌افتند، غلت می‌زنند و از کوه می‌آیند پایین و می‌روند ته دره، می‌رویم کمک. [...] نان و درآمد ما از همین راه است. روستا درآمد ندارد. انتظار می‌کشیم که زمستان بشود و کسب‌وکار رونقی بگیرد. [...] نه خیال کنید ما خداخدا می‌کنیم که سواری و اتوبوس بیفتد و ما هم به نان‌و نوایی برسیم. اصلاً این‌طور نیست. باور کنید هیچ‌کس در این روستا حاضر نیست خون از دماغ کسی بیاید که او تکه‌ای پنبه بدهد تا فرو کند توی دماغش و ازش پولی بستاند.»

کتاب ته خیار


خرید کتاب ته خیار


این نگاه بدون پیش‌داوری را در داستان‌های چخوف هم می‌بینیم. در یکی از داستان‌های چخوف به نام متهم پیرمردی فقیر، یا آن‌طور که داستان می‌گوید «روستایی نحیف ریزه‌اندامی»، مهره پیچ‌هایی را که ریل را به الوار محکم می‌کند برمی‌دارد(می‌دزد) تا وزنه قلاب ماهی‌گیری کند. به گفته قاضی دادگاه، این کار ممکن است سبب شود قطار از ریل خارج شود؛ اما ما نمی‌توانیم پیرمرد را سرزنش کنیم. حضور او در دادگاه بهانه روایی است تا به صدای‌اش گوش دهیم. پیرمرد با ساده‌دلی از دلیل کارش می‌گوید: «ما این‌ها را به قلاب ماهی‌گیری وزنه می‌کنیم [...] ما یعنی همین مردم[...] دهاتی‌های کلیموفو [...] با ریسمان بدون وزنه می‌شود ماهی‌گیری کرد؟ اگر طعمه زنده با کرم روی قلاب بگذاری بدون وزنه که زیر آب نمی‌رود، می‌رود؟» در داستان کسب‌وکار عروسک‌ها هم مرادی به روستاییان پایین دره اجازه داده حرف بزنند و ما صدایشان را بشنویم. تمام داستان لحن کنایی دارد. به راستی می‌توانیم بر کار روستاییان سنجه اخلاقی بگذاریم؟: «این‌طور نیست که ما خلاف باشیم و مال آدم‌های بیچاره‌ای را که توی آهن‌پاره‌ها له‌و‌لورده شده‌اند برداریم. [...] البته این کارها را، تا آنجا که بشود، در راه خدا می‌کنیم. ولی خیلی وقت‌ها همین‌جور مفت از کار در نمی‌آید. ما هم خرج داریم. باید زندگی کنیم. پنبه و تخته و باند را که داروخانه‌ها همین‌جوری نمی‌دهند.»

در سایت کتابک بخوانید: به بهانه زادروز «هوشنگ مرادی کرمانی» برای «هوشو»های عشق کتاب

سه‌چرخه داستان سه‌چرخه‌ دختری به نام عسل است. جنگ شده، خانواده می‌گریزد. و عسل اشک می‌ریزد و اصرار می‌کند که بابا برگردد و سه‌چرخه‌ را که تازه برایش خریده از حیاط خانه بردارد و بیاورد. پدر برمی‌گردد سه‌چرخه را برمی‌دارد اما تیر می‌خورد و می‌میرد. «سرباز فقیر دشمن» که به مرخصی آمده سه‌چرخه را برای جاسم، پسرش، سوغات می‌برد. سرباز، با آن‌طور که در این بخش داستان آمده «بابای جاسم»، در بازپس‌گیری شهر کشته می‌شود. سه‌چرخه کنار حیاط زنگ می‌زند، عسل و جاسم بزرگ می‌شوند و «زمین و دنیا دور خودش و دور خورشید می‌چرخید.» مرادی در این داستان دو کودک و دو پدر را کنار هم می‌نشاند؛ عسل و پدر‌ش و جاسم و پدرش که «سرباز فقیر دشمن» است. مرادی با آوردن صفت فقیر برای سرباز دشمن، تنگ‌دستی را دلیل برداشتن و تصاحب سه‌چرخه عسل می‌داند و در متن از فعل سوغات آوردن استفاده می‌کند: «سرباز فقیر دشمن که به مرخصی آمد، سه‌چرخه را برای جاسم، سوغات آورد.» یعنی اگر فقیر نبود سه‌چرخه را برنمی‌داشت یا می‌خواهد بگوید او هم مثل ما درگیر همان تنگ‌ناهای زندگی، فقر و نداری، است. از طرفی واژه سرباز، یعنی کسی که انجام وظیفه می‌کند. پس «دشمن» در این داستان سرباز ساده‌ای است که موظف به جنگیدن است و نه مثلا ژنرال یا فرمانده‌ای که دستور جنگ را صادر کرده. سرباز پدر است و هنگام کشته شدن «بابای جاسم»: «بابای جاسم روی بام پایگاه کشیک می‌داد. [...] ناگهان گردن بابای جاسم سوخت. زانو زد. دنیا پیش چشمش سیاه شد. [...] نفسش تو سینه ماند و ماند و ماند. نگاهش توی ستاره‌های آسمان خشک شد.» در این هنگام او انسان است، پدر است و نه «دشمن» و همان‌جایی می‌میرد که بابای عسل، روی بام خانه عسل که پایگاه دشمن شده بود. در پایان داستان هم مرادی دو کودک را کنار هم می‌نشاند: «عسل و جاسم داشتند بزرگ می‌شدند. زمین و دنیا دور خودش و دور خورشید می‌چرخید.» در داستان بین عسل و جاسم و میان «بابای» دو کودک دشمنی نیست. جنگ است که بابا را از عسل و جاسم می‌گیرد؛ حتا صحنه کشته‌شدن بابای جاسم یا سرباز دشمن شبیه صحنه تیرخوردن پدر عسل است و مفصل‌تر و با جزییات بیشتری روایت می‌شود تا همدلی خواننده را برانگیزد.

 

آزاد خلیفی

آزاده خلیفی در آیین هشتادمین زادروز هوشنگ مرادی کرمانی

هنر مرادی کرمانی در به چالش کشیدن عادت های ذهنی مخاطبان 

همه ما به روی باورها و عقایدمان پافشاری می‌کنیم و فکر می‌کنیم حقیقت فقط یکی است و آن هم چیزی که به آن باور داریم. اما هوشنگ مرادی کرمانی با قلمش می‌خواهد در این تفسیر، در دریافت ما نسبت به واقعیت، مداخله کند. او معادلات و تعریف‌هایی که در ذهن ما عادت شده و در دو مقوله متفاوت معنا و بی‌معنایی قرار گرفته‌اند از هم می‌پاشاند. او معادله مرگ و زندگی، اخلاق و بی‌اخلاقی، ظلم و مظلومیت و خیلی دوقطبی‌های ساختگی دیگر ذهن ما را به چالش می‌کشد و جایگاه معناهای عرفی و بی‌معنایی‌های ذهنی را به همان‌گونه به‌هم می‌ریزد نه به قصد این که بخواهد سرنوشت انسان و جبر و اختیاری که در آن گرفتاریم به ریشخند بگیرد، بلکه او این تصویرها را در ذهن ما آشنایی‌زدایی می‌کند تا خودمان را از زاویه‌ای دیگر ببینیم، نه زاویه‌ای که به آن عادت کرده‌ایم. این همان کاری است که نویسنده‌ی بزرگی چون داستایوسکی هم در سده نوزده‌ام با معنای انسان و انسانیت کرده است. پرسش محوری در آثار او این است که انسان به عنوان انسان چه اندازه خودش را می‌شناسد؟ آیا انسان ماهیتی پیش‌ساخته است یا وجودی برساخته؟‌ برساخته دستان و ذهن خود انسان؟ 

از این زاویه مرادی کرمانی مانند نویسندگان بزرگ که فلسفه را به شکل داستان روایت می‌کنند، ذهن ما را درگیر پرسش‌هایی گاه کلافه‌کننده می‌کند. نمونه‌ای از این فلسفه در داستان را در سنگ روی سنگ می‌خوانیم. این داستان درباره سنگی روی کوهی است که مردم آبادی از یک طرف کوه آن را شبیه به شیر می‌بینند و مردم سوی دیگر کوه آن را شبیه به پلنگ. این مردم برای این سنگ‌ افسانه‌ها و قصه‌ها و حتی خاطرات خیالی ساخته‌اند و چنان به این افسانه‌ها باور دارند که هیچ سخن خلافی را درباره شمایل این دو سنگ نمی‌پذیرند و تمامی ترس‌ها و حتی رویاهای‌شان را به این سنگ گره زده‌اند. مردم این دو آبادی یکدیگر را قبول ندارند و تصور دیگری را به سخره می‌گیرند. یک شب کودکی از پنجره خانه‌شان به سنگ شیری نگاه می‌کند و می‌گوید که این فقط یک سنگ است نه شیری که سنگ شده باشد: «رحیم تکه‌ای سنگ دید که جابه‌جایش ریخته بود. چسبیده بود و نشسته بود به قله کوه [...] شیری نبود.» گفتن این حقیقت، یعنی به هم‌ریختن و متلاشی کردن باورهای مردم. گفتن این حقیقت یعنی آغاز نبرد با تمامی مردم. کودک رانده می‌شود و مردم سوی دیگر کوه او را می‌برند تا پلنگ‌شان را نشانش دهند، اما کودک، باز هم سنگ را همان سنگ می‌بیند نه پلنگ. کودک از آن آبادی هم رانده می‌شود. از این جا به بعد کودک را همچون دیوانه‌ای می‌بینند که ننگ مردم خویش است. تا اینکه کودک تصمیمی می‌گیرد. شیری‌ها از مادر شیری و پلنگی‌ها از مادر پلنگی به دنیا آمده‌اند اما یک شیری که پلنگی شود، در میان پلنگی‌ها صاحب موقعیت و مال‌ومنال خواهد شد. پس کودک به دروغ می‌گوید که پلنگ بالای کوه را می‌بیند. او هم جانش را در امان نگه می‌دارد هم صاحب خانه و زندگی و احترام می‌شود. این پایان داستان نیست، پلنگی‌ها متوجه دروغ او می‌شوند و داستان با رانده شدن او از هر دو روستا و سرانجام مرگش تمام می‌شود. 

در لایه لایه این داستان چه می بینیم؟‌ دیدن شیر و پلنگ در سنگ اوهامی است که زندگی ما را شکل می‌دهد و نه خیالی که بخواهیم با آن بازی کنیم. دست بردن در این اوهام نتیجه‌اش، رانده‌شدن، انزوا، دیوانگی و مرگ کسی است که می‌خواهد این باورهای کهن را درهم بریزد؛ اما این باورها در ذهن مردم چنان سفت و سنگی شده است که او راه به جایی نمی‌برد.

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بخش سوم: آنان که گول نخورده‌اند به خطا می‌روند

شوخی کردن با واقعیت‌ها از منظری نو 

مرادی خودش را از این اوهام جدا نمی‌بیند، پاسخی هم برای آن ندارد. زیرا هیچ وقت زندگی برای بودنش پاسخی در آستین‌اش نگذاشته است. هوشنگ مرادی کرمانی می‌گوید که جدی‌ترین شوخی دنیا با او، تولدش بوده. در این نقطه ما نمی‌دانیم که او دارد شوخی می‌کند یا شوخی در ذات همین زندگی‌ای است که هیچ کاری با آن نمی‌توان کرد و تنها باید نظاره‌اش کرد. زندگی‌ایی که پایانش مرگ است، نه الزاماً پایانش که ممکن است همان آغازش مرگ باشد. مانند مرگ مادر هوشو که با زندگی هوشو شروع شده و در تمام زندگی برای او امتداد داشته است. مرگ مادر و مرگ آغ‌بابا و مرگ‌های دیگر. برای مرادی زندگی و مرگ مانند یک بازی است. او در تمامی سال‌های زندگی‌اش تلاش کرده تا از بازی مرگ بیرون بیاید، نه این که از آن هراس داشته باشد، تنها برای این که به شکل پرسش آن هم پرسشی که برآمده از همان فلسفه است دوباره به آن رسوخ کند، باز هم نه برای این که پاسخی قاطع برای آن بیابد؛ زیرا مرادی می‌داند که کار یک فیلسوف طرح پرسش‌های درست است و بس. 

مرادی کرمانی می‌داند زندگی والا نیست چون زندگی را در مرگ درک کرده است. زندگی او نوسان میان زندگی به عنوان ابژه‌ای مبتذل و والا بوده است؛ برای همین در داستان‌هایش رنج، درد و سختی سویه‌ای از طنز پیدا می‌کند. 

آن‌چه هوشنگ مرادی کرمانی و داستان‌هایش را ممتاز می‌کند، شناخت او از رنج است، شناختی که از درک او از هستی انسان ناشی می‌شود و از درک بی‌واسطه‌ی او از مرگ می‌آید. کم پیش می‌آید که انسان بتواند چنین مواجه‌ی نزدیکی با مرگ داشته باشد که مرگ چهره‌ای از زندگی او شود و شاید تمامی چهره‌ای که او در کودکی از زندگی می‌شناسد.

در دنیای مرادی کرمانی انسان می‌تواند بدون سر برقصد مانند رقص محکومان داستان پیشرفت یتیمان که درباره‌ی جلادی است که سربریدن‌هایش را در صد و پنجاه سال پیش روایت می‌کند و یا ساعت‌ها از ته دل بخندد و خنده‌اش نه از شادی که از سقوط و پرت شدن انسان دیگری باشد مانند خنده‌های داستان خندان خندان.

خندان خندان داستان ارثی است که دختران یک خانواده از آن بهره دارند؛ داستان زنان و دختران خانواده‌ای که تنها چیزی که آن‌ها را می‌خنداند زمین خوردن دیگران است: «من سال‌هاست که به افتاده‌ها می‌خندم [...] وقتی می‌خندم طرف دردش یادش می‌رود او هم می‌خندد.» هوشنگ مرادی کرمانی می‌داند زندگی ممکن است تنها به لحظه‌ای بند باشد؛ لحظه‌ای که پیرزنی در مغازه‌ای دولا می‌شود تا سکه‌هایش را جمع کند و صدایی که از بدنش درمی‌رود مرد مغازه‌دار را به خنده بیاندازد تا نقل فندقی در دهانش راه نفس‌اش را ببندد و تمام! زندگی تمام شود با همین «خنده پوک» و مرگ به همین سادگی می‌آید. آیا چیزی که پوک است خود زندگی نیست که ما تلاش می‌کنیم به آن معنا دهیم؟

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بخش چهارم: از سربار تا سرخور تا مرگی با چشم‌های بیدار

زندگی در نگاه مرادی کرمانی 

در داستان قلنبه قلنبه از مجموعه ته خیار پدر خانواده توی بشکه‌ای رفته تا قلنبه‌های آسفالت را صاف کند. او خودش غلتک آسفالت شده و از معنای زندگی برای دخترش می‌گوید: «زندگی عین این پشت‌بام است همه‌اش قلنبه‌قلنبه است باید صافش کرد. من باشم کمی از این قلنبه‌ها را صاف می‌کنم نباشم خودتان تو و برادرهات مادرت باید همه قلنبه ها را صاف کنید تعارف ندارد» پدری که در بشکه دارد از کارها و مهارت‌هایش تعریف می‌کند و از بچه‌ها می‌خواهد از او یاد بگیرند، ناگهان با همین بشکه از پشت‌بام به زمین می‌افتد و تمام! : «مادر آمد تو سرزنان رفت روی بام. پا کوفت روی قلنبه‌ها. بد گفت به بخت و اقبالش. به قلنبه‌ها که هیچ وقت صاف نشدند.» آیا این داستان‌ها کمدی‌های سیاه نیستند؟ کمدی‌هایی که در آن از صحنه‌های تاریک و دهشتناک خبری نیست، چراغ خاموش نمی‌شود و همه‌چیز زندگی روزانه و عادی است و ما می‌توانیم در هر لحظه داستان به مرگ و مصیبت بخندیم. 

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده‌ای است که در داستان‌هایش به مرگ صدا داده، به شر اجازه حضور داده و از شخصیت‌هایش خواسته با مرگ برقصند. شجاعت و صراحت او در مواجه با چنین موضوعاتی از او نویسنده‌ای ساخته که داستان‌هایش، حتی یکی، شبیه دیگری نیست؛ مانند پیرمرد سوتک‌ساز داستان تا پیچ کوچه که دوست نداشت هرگز سوتک‌هایش شبیه دیگری باشد: «هیچ وقت آرزو نکردم سوتکی بسازم که عین آن یکی که ساختم صدا کند [...] یک بار سوتکی ساختم که صدایش عین سوتکی بود که چهل سال پیش ساخته بودم، زود شکستمش.» او داستان‌هایش را با صداهایی در ذهنش نوشته که به او می‌گفتند این را ننویس چندش‌آور است! صداهایی که انگشت روی لب می‌گذاشتند و به او می‌گفتند هیسسس! 

در داستان مادر از مجموعه لبخند انار او زلزله را در روستایی به تصویر می‌کشد. هوا تاریک است و مرگ بر سر همه آوار شده. همه دنبال چراغی هستند تا بر خانه‌های فروریخته خود نوری بتابانند و عزیزان‌شان را پیدا کنند. مردم دنبال چراغ هستند و در این میان، یکی چراغ را از دست دیگری می‌کشد و فرار می‌کند اما مقابل کپرش پایش به چوبی می‌گیرد و چراغ بر کپر می‌افتد و آتش می‌گیرد هم خودش می‌سوزد هم کپری که زن و بچه‌هایش زیر آن هستند. مردم آبادی هر کس تکه‌ای از چوب آتش‌گرفته کپر را برمی‌دارد، شعله‌ای از مرگ برمی‌دارد تا دنبال زندگی‌های مانده بگردد. 

جهان اثر هنری او، متعلق به خودش است هرچند شبیه به ساز‌وکار جهان واقعی ما باشد. این هنر است که می‌تواند درک ما را از زندگی دگرگون کند و باورهای ما را به چالش بگیرد. هنر سبب می‌شود که تلخی واقعیت برای ما تحمل‌پذیرتر شود. هنر است که سنجه‌ی اخلاق ما را به هم می‌ریزد.

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بخش پنجم: آگاهی بازتابنده؛ ویرانه‌های جهانی رهایی‌یافته

شناخت مرادی کرمانی از هنر مدرن 

2- او هنر مدرن را خوب می‌شناسد و در داستان‌هایش نگاه و اندیشه‌ای مدرن دارد. در نقدهایی که بر آثار او نوشته شده، کم‌تر اتفاق افتاده که داستان‌هایش از جنبه فرم مورد نقد قرار بگیرد. هر بار که درباره داستان‌های مرادی صحبت شده، بیش از همه، محتوای آن مورد نظر منتقدان و مخاطبان بوده، در حالی که مرادی کرمانی نویسنده‌ای مدرن است که فرم داستانش براساس اندیشه داستان، ساخته و پرداخته شده است. اندیشه‌ی او، فرم داستان را شکل می‌دهد. آنچه او دیدنی می‌کند و به چشم می‌آورد نه صورت ظاهر شخصیت‌ها و جهان، بلکه کنش‌ها و رفتارهاست. هوشنگ مرادی کرمانی قهرمان نمی‌سازد. شخصیت‌های داستان‌های او فقط انسان‌ها و جانداران نیستند بلکه شهر در داستان او شخصیت است. یک رخداد می‌تواند بدنه‌ی داستان او را شکل دهد. همه چیز بخشی از بدنه‌ داستان هستند. در داستان نمک که مرثیه‌ای است برای شهری زلزله‌زده شهر شخصیت است: «شهر گاوی بود نیمه‌کشته، نیمه‌جان، زخمی و خشمگین که درد می‌کشید و در خود می‌پیچید و می‌لرزید.  نعره می‌زد، تو خاک و خل و دود و آتش دست و پا می‌زد.» چرا شهر را جاندار به تصویر کشیده است؟ زلزله آمده و هوشنگ مرادی کرمانی، شهر را یک‌پارچه درد می‌بیند، گاوی زخمی و خشمگین که پا بر زمین می‌کوبد و ضجه می‌زند و ماغ می‌کشد و زمین را می‌لرزاند: «سر بر زمین و خانه و کوچه و دیوار و درخت می‌کوفت. ویران می‌کرد و می‌جنبید، ضجه می‌زد.» در میان این همه درد، ما آوای زخم و درد را می‌شنویم: «فرهاد توی هیاهوی زجر و زخم و زنجموره در خشت و خرابه راه می‌رفت و از خارستان و نخلستان می‌گذشت. پای برهنه بر خار و خشت و خرما و سنگ و چوب و شیشه می‌گذاشت. [...] از بند و داد و دار و داوری گریخته بود. » صدای خراشیدن و زخم را حس کردید؟ آواها را شنیدید؟

چرا فرهاد از بند و دار و داوری گریخته؟ زلزله شده، دیوارهای زندان فروریخته و فرهاد که محکوم به اعدام است «از بند و داد و دار و داوری گریخته». این جمله  بخشی از شعر بی‌خوابی محمد مختاری را به خاطر می‌آورد: «درخت و سنگ و سار و سنگ‌سار و دار/ سایه دستی ست که می‌پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد.» 

مجموعه ته خیار مملو از صداهاست؛ صداها هستند که شخصیت می‌شوند و کنش‌ها و رخدادها را می‌سازند؛ از صدای راویان غیرقابل اعتماد داستان‌های کسب‌وکار عروسک‌ها و پیشرفت یتیمان تا صدای ذهن راوی داستان میان باد و ابر، صدای وجدان‌ها، صدای مرگ و خرخر کردن، صدای بلند خندیدن به سقوط دیگران، خندیدن به صداهایی که از بدن انسان بیرون می‌آید، صدای گریه‌ها و شیون‌ها، صداهای جانوران و قهقهه زدن به فاجعه. 

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بررسی مجموعه داستان «تهِ خیار» بخش ششم: صورتک همان صورت است

هوشنگ مرادی کرمانی

روایت زندگی برای او، دیدن با چندین چشم است. او در شما که غریبه نیستید توانسته با چشم‌های کسانی به زندگی نگاه کند که آن‌ها را در کودکی در لحظاتی کوتاه دیده است و یا فقط خاطره‌ای از آن‌ها شنیده است. اما روایت او از زندگی این غریبه‌های آشنا چنان دقیق و هماهنگ با روایت زندگی خودش است که فاصله‌ای میان آن‌ها نیست. علی پلویی همان قدر برای‌ ما آشناست که هوشو. او همزمان در روایت یک فصل می‌تواند از چشم مادر کودکی بیمار، ننه‌بابا، سکینه زن ابرام، علی پلویی و... ببیند. «مدرنیسم پرسپکتیو راوی را از هم می‌پاشاند. دیگر راوی، دانای کل نیست. مدرنیسم کارش از هم پاشاندن منظر راوی دانای کل است. حرکت از راوی عین‌نگر به یک راوی ذهن‌نگر. راوی رمان مدرنیستی، سنتز میان راوی اول‌شخص و سوم‌شخص است. رمان مدرن، پرسکتیو راوی ندارد. فاصله میان راوی، خواننده و واقعیت بازنمایی‌شده، کمتر می‌شود. در مدرنیسم، کانون‌های روایت تکثیر می‌شود و سبک روایت نزدیک می‌شود به تجربه فیلم.[2]»

در جایگاه روایت شما که غریبه نیستید، هوشنگ مرادی کرمانی هم کودک است و هم کسی که پشت سر کودکی‌اش ایستاده. در این جایگاه روایت، ما هم کودکی او هستیم و هم کسی که پشت سر کودکی او ایستاده. این جایگاه برای هیچ کدام از ما محفوظ نیست، جای ما، خواننده و هوشنگ مرادی کرمانی، مدام با هم عوض می‌شود، ما او هستیم و او ماست. هوشنگ مرادی کرمانی هم‌زمان هم راوی است و هم خواننده و بیننده داستان زندگی خودش. 

او با فاصله از خودش و نزدیک به ما روایت می‌کند، هم با چشم‌های خودش هم از چشم‌های ما می‌بیند: «خود نقاش در تابلوست و دارد به تماشاگرش نگاه می‌کند و تماشاگر دارد به صحنه کشیده‌شدن نقاشی نگاه می‌کند... آثار هنری مدرن قصدشان منعکس کردن خود آن آرتیستی است که دارد آن را خلق می‌کند.[3]»  قصد هوشنگ مرادی کرمانی احضار ارواح این تصویرها و به کلمه درآوردن است، چون کلمه او را نجات می‌دهد، کلمه او را به زندگی متصل کرده است. 

برای مرادی‌کرمانی، خاطره‌ها رخدادهایی از پیش ساخته شده و معنادار نیستند. خوانندگان شاهدان او هستند و همراه با او رخدادها را تجربه و معنای‌شان را درک می‌کنند. برای همین است که تأثرات حسی ما در هنگام خواندن کتاب شما که غریبه نیستید، چنین عمیق است. ما همراه با او تجربه می‌کنیم، می‌خندیم، رنج می‌بریم. 

در این روایت قرار نیست همه‌ی جزئیات درست باشند یا در واقعیت اتفاق افتاده باشند، چیزی که در روایت‌ زندگی‌نامه مرادی‌کرمانی مهم است، واقعیت نیست بلکه حقیقت رخدادها و معنای آن‌هاست. 

مرادی‌کرمانی در لحظه‌ی روایت آن رخداد را دوباره زندگی می‌کند و خواننده را به دنیای ذهن خود راه می‌دهد. او بین گذشته و حال در نوسان است،‌ برای همین است که گویی زمان رخدادها، زمان حال است تا گذشته بار دیگر، زیسته و تجربه شود؛ کودکی‌ای که تمام نشده، گذشته سمجی که همه‌جا با او آمده، حتا تا درخت درکه: «چقدر پشت سرم را نگاه کنم و بترسم؟ چقدر با خودم حرف بزنم، برای شنونده‌های رادیو، تماشاگران سینما و خواننده‌هام حرف بزنم. تا کی قصه بگویم؟»

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بررسی مجموعه داستان «تهِ خیار» بخش هفتم: شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی

پدیده ها در نگاه و ذهن مرادی کرمانی 

پدیده‌ها در نگاه و ذهن مرادی‌کرمانی، همان احساساتش هستند. او با چشم‌هایش لمس می‌کند و با حس‌هایش می‌بیند. رخدادها، بازنمایی و صورت بخشیدن به حس‌ها در ناخودآگاه اوست. او از تداعی برای به نخ کشیدن تصویرهای پراکنده‌خاطره بهره می‌برد. از بهار، زمان آغاز خاطرات، با خرماهای ولایت مادر و نیش زدن زنبورها به تابستان می‌رود و در همان فصل با شکایت بچه‌ها از هوشو و انداختنش در خمره گردو به پاییز که فصل گردوتکانی است. این خاطره‌ها لزوما از نظر زمانی ادامه‌ یک‌دیگر نیستند، بلکه دنبال هم کشیده می‌شوند؛ تصویری، حسی، چیزی، مثلا یک زنبور، نخ خاطره را دنبال خود می‌کشد و فصلی را ورق می‌زند. درختی، گز پیرغیب‌، درخت دیگری،‌ سرو بلند سیرچ، را به خاطر می‌آورد. تکنیک روایی مرادی کرمانی البته نظم و نسج‌یافته‌تر از یادآوری‌های جسته و گریخته‌ی تداعی آزاد است، اما فضای روایی به این فضای خصوصی امن شبیه است. انگار ما خوانندگان یا بینندگان این خاطرات در اتاقی بسته و امن به صدای راوی گوش می‌دهیم. و او خوب می‌داند برای درک کردن باید دید، پس نشان می‌دهد تا ببینیم: «سیل می‌آید، آب گل آلود و بدبویی از بالای آبادی هوهو صدا می‌کند، سنگ‌ها را می‌غلتاند و به هم می‌زند، دیوار باغ‌ها و خانه‌ها را می‌کند، پل‌های چوبی را می‌کند و می‌آید، کره‌خر چموش عباسعلی جلوی سیل می‌دود و عر و تیز می‌کند.[...] کره‌خر گیج و هراسان به آب سیاه و سنگ‌های بزرگ و تنه درخت‌ها لگد می‌انداخت و عرعر می‌کرد و زرت و زرت ول می‌کرد، صدایش در هیاهوی رودخانه گم می‌شد» ما سیلاب را عموما با تصویر مهیب جریان بی‌مهار آب در حافظه تصویری داریم، اما اینجا صدای سیل را به یاری عرعرهای کره الاغی می‌شنویم که گیج و هراسان عربده می‌زند و صدایش در صدای رودخانه گم می‌شود. ما با همین صدای گم‌شده در سیلاب است که صدای سیل را می‌شنویم و سیل را می‌بینیم چون سنگ‌ها را می‌بینیم که به سم و ساق و کفل و پهلوی کره الاغ می‌خورد و به آنها لگد می‌اندازد. ما هم‌چون بچه‌های روستا از بالای درخت چنار، فضای امن‌مان، نگاه می‌کنیم.

در تاریخ بیهقی هم روایتی از سیل آمده و سیل ابتدا استران و گاوان را در ربوده: «گله‌داران بجستند و جان را برگرفتند و هم‌چنان استرداران و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید.» بیهقی مسیر سیل را دنبال می‌کند و ما حیوانات را نمی‌بینیم و صدایشان را نمی‌شنویم پس تصور رنجشان دشوار است؛  اما مرادی لحظه ای دوربین را نگه داشته و روی کره‌خری می‌اندازد که ترسیده و صدایش در هیاهوی رودخانه گم شده. 

هوشنگ مرادی کرمانی، تعلیق و ناباوری انسان مدرن را در داستان‌هایش به تصویر می‌کشد. مرادی با آدم‌هایی که در داستان خلق می‌کند، می‌کوشد دنیایی موازی دنیایی بسازد که به جبر در آن قرار گرفته است. در آن دنیا مرادی آفریدگار است، اما قادر متعادل نیست. او آفریدگاری از جنس خود شخصیت‌هایی است که با قلم‌اش ساخته است.

در سایت کتابک بخوانید: در ستایش روایت و روایت‌گری، هوشنگ مرادی کرمانی، بار دیگر نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن (آلما) 2024

مرادی کرمانی، استاد داستان کوتاه 

3- هوشنگ مرادی کرمانی، در کنار اینکه نویسنده موفقی در ادبیات کودک و نوجوان است یکی از بهترین نویسندگان ایران در زمینه داستان کوتاه بزرگسال است. اما در این زمینه بر آثارش نقدی نوشته نشده است و همچنان این جنبه از آثار او ناشناخته مانده است. این گسست بیش از همه ناشی از شکافی است که در جامعه ما میان یک نویسنده دارای جها‌ن‌بینی با نویسنده‌ای ایدئولوژیک خط کشیده است. در این جامعه برپایه سنتی که از دهه ۱۳۲۰ شکل گرفته است، نویسندگانی بهتر دیده شدند که زیر قبای یک ایدئولوژی رفتند. تفاوت نویسنده‌ای که جهان‌بینی دارد و با ایدئولوژی بیگانه است، این است که نویسنده دارای جهان‌بینی پرسش هایش زمان ندارند، بلکه در زمان جاری می‌شوند، مانند پرسش هایی که تولستوی، چخوف و داستایوسکی در روایت‌های خود جای داده‌اند. گذشت زمان نه تنها از ارزش پرسش‌های آن ها نمی‌کاهد که هم‌چنان آن‌ها را در ذهن ما تازه نگه داشته اند. این یک سوی قضیه است. سوی دیگر قضیه اما به قصه‌های مجید برمی‌گردد. از نگاه ما قصه‌های مجید زندگی ادبی مرادی را چنان تحت‌الشعاع قرار داده که جایی برای دیدن بخش‌های دیگر آثارش دست‌کم در این روزگار و تاکنون نگذاشته است. 

در سایت کتابک بخوانید: قصه‌های مجید، قصه‌هایی برای چند نسل - گفت‌و‌گو با محمدهادی محمدی

کتاب قصه های مجید


خرید کتاب قصه‌های مجید


با وجود قصه‌های مجید همه او را بیشتر به عنوان نویسنده‌ای برای کودکان و نوجوانان می‌شناسند. در این سال‌ها هم نقدها  بر آثارش و همایش‌ها و نشست‌ها و بزرگداشت‌ها، به این بخش داستان‌های او نپرداختند و یا نخواستند بپردازند و به مرادی کرمانی خالق قصه‌های مجید پرداختند و همگی مهر تایید بر این بخش زندگی هنری او زده‌اند.


پانویس

۱- شعر بهار ل فرناندو پسوا. شاعر پرتفالی. ترجمه رامین جهانبگلو. به نقل از داستان قاشق چایخوری از مجموعه داستان قاشق چایخوری. انتشارت معین

۲- زیبایی شناسی انتقادی تئودور آدرنو، درس‌گفتارهای صالح نجفی، پاییز و زمستان 1395

۳- زیبایی شناسی انتقادی تئودور آدرنو، درس‌گفتارهای صالح نجفی، پاییز و زمستان 1395
 

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی

باد دست من را می‌ گیرد

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
تصویرگر (Term)
پدیدآورندگان (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
قالب کتاب

آیا دهان دایناسور بسته می‌ماند؟

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
تصویرگر (Term)
پدیدآورندگان (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی
ژانر کتاب
قالب کتاب

مجموعه ابی (ابی قایم باشک بازی می کند- ابی زیر چتر- پازل های واژه آموز ابی)

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
مترجم (Term)
تصویرگر (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی
ژانر کتاب

تاریخچه بازنویسی و بازآفرینی ادبیات عامیانه و کهن برای کودکان و نوجوانان- بخش سوم

Submitted by editor74 on

بخش پیشین مقاله را مطالعه کنید:‌ تاریخچه بازنویسی و بازآفرینی ادبیات عامیانه و کهن برای کودکان و نوجوانان- بخش دوم

اصطلاح بازنویسی در ادبیات چگونه مطرح شد؟

اصطلاح بازنویسی، اولین بار پس از برگزاری مجمع بین‌المللی ادبیات کودک، در سال 1975 میلادی در تهران توسط م. آزاد نویسنده به مفهوم یک فن و روش در ادبیات مطرح شد و سخنرانان خارجی نظرات خود را درباره‌ی این روش بیان کردند. در سال‌های بعدی زنده یاد جعفر پایور در کتاب شیخ در بوته بازنویسی را این‌گونه تعریف کرده‌اند (بازنویسی، یعنی به زبان امروزی در آوردن متون کهن فارسی، به‌طوری که کهنگی زبان اثر کهن گرفته شود). ولی پس از سال‌ها برخورد با آثار متعدد و متنوع چه در عصر حاضر و چه در قرن‌های گذشته که از متون کهن به وجود آمده بود متوجه شدند. این تعریف از جامعیت و کلیت برخوردار نیست زیرا برخی از نویسندگان (کهن – معاصر) در بازنویسی‌های خود تنها روی زبان کار نکرده‌اند. بلکه ساختار جدیدی به اثر کهن داده‌اند. بدین معنا که ارکان موضوعی اثر پیشین را حفظ کرده و با فضاسازی‌ها، شخصیت پردازی‌ها و تغییر در محتوا و تفاوت در دیدگاه خود نسبت به اثر پیشین دست به بازنویسی زده‌اند. بنابراین تعریف قبلی را اصلاح و تکمیل نموده و بازنویسی‌ها را به دو گونه تقسیم کردم: بازنویسی ساده و بازنویسی خلاق. 
بازنویسی ساده، یعنی اثر کهن را به زبان امروزی در آوردن 
بازنویسی خلاق، به معنی ساختار نو به موضوع کهن دادن است.

چرا متون کهن مستقیماً قابل استفاده برای کودک و نوجوان نیست و نیازمند بازنویسی است؟
1-    سبک نوشتاری این متون قابل درک برای کودک و نوجوان نیست.
2-    لغات و ترکیبات استفاده شده قابل فهم برای کودک و نوجوان نیست.
3-    گاهی اوقات بعضی از متون دارای سیر کُند هستند و ممکن است داستان‌های طولانی داشته باشند و از حوصله‌ی کودک خارج شود.
4-    اتفاقات و حوادثی که در برخی از این متون متعلق به همان زمان می‌باشد و خاص کودک و نوجوان این دوره نیست.
5-    نمادها، استعارات متون فلسفی و عرفانی که برای کودکان و نوجوانان عرضه می‌شود باید ساده بشود.
با توجه به این مشکلات و احساس نیاز از جانب نویسندگان کودک و نوجوان بازنویسی از دوران مشروطه مورد توجه قرار گرفت.

بازنویسی‌های از ادبیات کهن (1350 – 1330) و نمونه‌هایی از بازنویسی

ادبیات کهن ایران سرچشمه‌ی بی‌پایان بازنویسی است. این ادبیات از ادبیات اسطوره‌ای و حماسی تا ادبیات دینی و تاریخی، عاشقانه، اخلاقی، اندرزی و طنز و حکایت‌ها را در بر می‌گیرد. می‌دانیم در سال‌های دهه‌ی 1330 به شدت با کمبود خواندنی برای کودک روبه‌رو بودیم. 
-    احسان یارشاطر از نخستین کسانی بود که به بازنویسی اسطوره‌ها و افسانه‌های باستان و شاهنامه برای نوجوان پرداخت. داستان‌های ایران باستان نخستین کتاب‌های بازنویسی به روش و شکل درست برای مخاطبان نوجوان ایرانی به‌شمار می‌آیند. (سال 1336)

در سایت کتابک بخوانید:‌ داستان های اساطیری ایران باستان برای نوجوانان


-    قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب مهدی آذریزدی، تجربه‌ای نو در کار بازنویسی از ادبیات کلاسیک ایران بود. او دو دهه کار بازنویسی از این متون را ادامه داد و آن را به جایگاهی برجسته رساند. صدها هزار خواننده‌ی کودک و نوجوان با کتاب‌های او با ادبیات کهن آشنا شدند. آذریزدی در بازنویسی‌های خود، زبان پخته و استواری داشت. در بازنویسی‌های آذریزدی نه تنها زبان بلکه خلاقیت نیز از جایگاه والایی برخوردار است. (شروع داستان سازی از ادبیات کهن)


خرید مجموعه قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب


به گفته‌ی مهدی آذریزدی در مقدمه کتاب‌ها: (... افسانه‌ها و داستان‌های قدیمی که از زبان‌های دیگر برای بچه‌ها ترجمه می‌شود غالباً تازگی ندارد و بهتر از آنها را خودمان در منابع شرقی و کتب قدیم داریم. بارها دیده شده که هرگاه نظایر آن از زبان‌های دیگر به فارسی برگردانده شده، اگر هم اصل آن از ریشه فارسی بازنویسی نشده بود و آنچه ترجمه شده بی‌نمک‌تر از آنچه خودمان داریم از کار درآمده، و اگر برای تهیه‌ی قصه و داستان برای کودکان هرگاه تابع آثار قدیم فارسی بشود هزاران افسانه و حکایت که به تمام معنی خوب و آموزنده هم باشد در آثار گذشتگان خودمان وجود دارد.)
-    زهرا خانلری‌کیا با بازنویسی مجموعه داستان‌هایی به‌نام داستان‌های دل‌انگیز ادبیات فارسی در عین سادگی و روانی و یکی از بهترین بازنویسی‌هاست. (سال 1337)
-    موش و گربه نمونه‌ی دیگری از بازنویسی که توسط ذبیح بهروز در سال 1335 منتشر شده است.
-    شمس‌الملوک مصاحب در سال 1337 شماری از قصه‌های هزارویک‌ شب را بازنویسی کرده است.

در دهه‌ی 1340 دوره‌ی بازنویسی از ادبیات کلاسیک، عامیانه و اساطیری گسترش پیدا کرد و از دیدگاه سنجش و روش به دانش و دقت بیشتری دست یافت. بیشتر بازنویسان کوشیدند، شیوه‌ی کار و کاستن و افزودن متن‌های بازنوشته‌ی خود را برای مخاطب روشن کنند. در مقایسه بازنویسی‌های این دوره در مقایسه با گذشته از جنبه‌های گوناگون توجه بیشتری شده، نمونه‌هایی از بازنویسی‌های دهه‌ی 1340 به بعد.

در سایت کتابک بخوانید:‌نقش آذریزدی در زبان‌سازی ادبی و ادبیات کودکان ایران

بازنویسی از شاهنامه (دهه‌ی 1350)
-    محمود مشرف‌آزادتهرانی (م. آزاد) بازنویسی‌هایی از شاهنامه انجام داد. بازنوشته‌های (م. آزاد) به‌نام‌های زال و سیمرغ و زال و رودابه از نظم به نثر، چهارچوب داستان تکان نخورده و زبان استوار و زیباست. (1357 – 1351)
کیفیت ادبی زبان در آثار (م. آزاد) رو به پیشرفت بود به‌طوری که در کتاب زال و سیمرغ و هفت‌خوان رستم زیبایی زبان به اوج خود می‌رسد. و یا در گردآفرید زبان متن فاخر، درخشان و گاه آهنگین و نگرش بازنویسی در پیام داستان در بند پایانی کتاب روشن می‌شود.
-    از محمود کیانوش، شاعر و نویسنده‌ی کودک سه کتاب کیکاووس تا کیخسرو (سیاهی)،  از کیکاووس تا کیخسرو (شبگیر)، و از کیکاووس تا کیخسرو (آفتاب) در دست است که به مناسبت جشنواره‌ی حماسه‌سرای بزرگ توس، از سوی اداره‌ی کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر در سال 1354 منتشر شده‌اند. بازنویسی‌ها از نظم به نثر، دارای فهرست و منابع. هسته‌ی اصلی داستان با شاهنامه همخوانی دارند، ولی برخی از بخش‌ها کوتاه شده‌اند. بازنویس در نبرد مازندران نگاهی گذرا به هفت‌خان رستم و کوشش او برای آزادی کیکاووس و ایرانیان است. زبانی که کیانوش برای بازنویسی‌اش به کار می‌برد در خور شاهنامه و هم‌ساز با زبان شاهنامه است.


خرید مجموعه شاهنامه کودک و نوجوان


بازنویسی‌های ادبیات کلاسیک (در دهه‌ی 1340)
ماندگارترین و پرخواننده‌ترین مجموعه بازنویسی‌های ادبیات کلاسیک را مهدی آذریزدی برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است. قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب در 7 جلد و قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن برای کودکان در 10 جلد از سال (1352 – 1336) منتشر شد، و بارها چاپ شده‌اند.
منابع قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب کلیله و دمنه، مرزبان‌نامه، سندبادنامه، قابوس‌نامه، مثنوی، منطق‌الطیر، مصیبت‌نامه، الهی‌نامه، گلستان و ملستان سعدی هستند. همه‌ی منابع بازنویسی از آثار کلاسیک ادبیات ایران گزینش شده‌اند. بازنویسی‌ها یک‌دست، شیرین، ساده، گاه طنزآمیز و مناسب با دریافت خواننده‌ی نوجوان. نگرش آذریزدی در گزینش قصه‌ها و برجسته کردن برخی نکته‌ها، پندآموز و اخلاق‌گراست.

در سایت کتابک بخوانید: آذریزدی، بازآفرین یا بازنویس ادبیات کودکان ایران

در مقاله‌ای که در سال 1346 در نشریه‌ی بامشاد در معرفی مجموعه قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن منتشر شده به شیوه‌ی کار آذریزدی این‌گونه ارزیابی شده است. (درین میدان خالی، ولی مستعد کارمندی آذریزدی با طبعی سالم و روان و ذوقی شاعرانه و نیز با اطلاعات گستردهاز متون ادبی فارسی و اساطیر ایرانی دارد. دست به تجدید حیات قصص ایرانی اما فراموش شده زده است. این کار اساسی و مربیانه و نو ریخته است و با قلمی احساس مسئولیت‌کننده در حالی‌که خود را مقید به چارچوب قصص اصلی نمی‌داند و در آن دخل و تصرف‌هایی غالباً بجا و موفق می‌کند. در عین حال نسبت به محتوای اخلاقی و رفتاری قصص امین است و کلامش ساده و روان و گیراست.)
-    زهرا کیا (خانلری) داستان‌های دل‌انگیز ادبیات فارسی در سال 1337 منتشر شد. این کتاب جایزه‌ی یونسکو دریافت کرد. در ضمن خانلری‌کیا افسانه‌های سیمرغ را از منطق‌الطیر شیخ فرید‌الدین عطار نیشابوری بازنویسی کرد.

بازنویسی ادبیات عامیانه
از نخستین بازنوشته‌های ادبیات عامیانه در این دوره باید به بازنوشته‌ی قصه‌ی تلخون از صمد بهرنگی اشاره کرد که در مرداد 1342 در نشریه‌ی کتاب هفته منتشر شد. از دیگر آثار صمد بهرنگی که در این دوره بازنویسی کرد: کچل کفترباز، کور اوغلو و کچل حمزه از ادبیات شفاهی آذربایجان است. او در دو افسانه‌ی اخیر گرایش‌های فکری خود را که دفاع از تهیدستان و برجسته‌سازی نقش زنان است در گفتارها و کنش‌های روایت بازتاب داده است. 

افسانه‌ی محبت: قوچ‌علی و دختر پادشاه در سال 1346 به چاپ رسید و دو مرول دیوانه سر در مجموعه قصه‌های بهرنگ در سال 1348 پس از مرگ صمد منتشر شد. «قصه‌ی آه، آدی و بودی، به دنبال فلک، بز ریش سفید، گرگ و گوسفند و موش گرسنه» را در سال 1349 امیرکبیر در مجموعه‌ی تلخون چاپ کرد. و پوست نارنج ظاهراً یکی از آخرین نوشته‌های اوست.
نخستین اثر فریده فرجام کتاب مهمان‌های ناخوانده که در سال 1345 به چاپ رسیده و در همان سال جایزه‌ی سلطنتی را از آن خود کرد. «مهمان‌های ناخوانده» بازنویسی افسانه‌های عامیانه است که در کتاب عمو نوروز صبحی به‌نام «خانه‌ی پیرزن» آمده است. 
فریده فرجام در بازنویسی این افسانه عناصری را به داستان اصلی افزوده و هنرمندانه آن را گسترش داده و فضاسازی‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها را در چارچوب فضای عامیانه و کهن افسانه پرورانده است. از زبان مناسب برخوردار است و تا به امروز برای خردسالان و کودکان گیرایی داشته است. شورا این کتاب را به‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌های سال 1345 برای کودکان 3 تا 8 ساله برگزید و نامزد کتاب سال شورا کرد.
فریده فرجام بازنویسی دیگری را به‌نام عمو نوروز با همکاری محمود مشرف‌آزادتهرانی انجام داد. در مقایسه با افسانه‌ی عمو نوروز صبحی چهارچوب داستان تغییر نکرده اما پایان هرکدام شکل جداگانه دارد. زبان پخته و زیباست. در این دوره از مهدخت صنعتی (دولت‌آبادی) دو بازنوشته از ادبیات عامیانه به‌نام‌های گنجشک و مردم و جم‌جمک برگ خزون. کتاب «گنجشک و مردم» را شورا کتاب سال شناخته 1348 قصه با زبانی ساده آغاز می‌شود و رخدادها را توصیف می‌کند و زبان روایی از ویژگی‌های قصه‌های عامیانه حفظ کرده است.
از صادق هدایت مجموعه‌ی بخوان و بخواب و بازنویسی لچک قرمزی در سال 1349 را انتشارات امیرکبیر منتشر کرد. در این بازنویسی تنها شنل قرمزی دخترک افسانه اصلی به لچک قرمز تبدیل شده. در پایان گرگ لچک قرمزی را یک لقمه می‌کند.

بازآفرینی (شروع ادبیات خلاقه)
در سال‌های آغازین دهه‌ی 1340 برخی از دست‌اندرکاران ادبیات کودک با بهره جستن از ادبیات اساطیری، عامیانه و کلاسیک ایران با پدیدآمدن ادبیات خلاقه به بازآفرینی آثار ادبی برای کودکان و نوجوانان پرداختند. 
مهرداد بهار و مهدخت کشکولی از کسانی هستند که با آگاهی به ارزش و اهمیت بازآفرینی به آفرینش دوباره از متن‌های کهن پرداخته‌اند. کتاب جمشید شاه و بستور یا یادگار زریران، افسانه‌ی باران در ایران و افسانه‌ی آفرینش در ایران را بر پایه‌ی ادبیات اساطیری بازآفرینی کردند. این دو که در زمینه‌ی تاریخ، اساطیر و افسانه‌های دینی ایران کار و پژوهش کرده بودند به نو ساختن برخی از آثار ادبی این گستره پرداختند.
کتاب جمشید شاه مهرداد بهار در سال 1346 که از سوی کانون پرورش فکری کودکان چاپ و منتشر شد. جایزه‌ی بهترین کتاب سال از شورای کتاب کودک گرفت.

بازآفرینی از ادبیات عامیانه
احمد شاملو در دهه‌ی 1340 و 1350 چند افسانه عامیانه را برای کودکان و نوجوانان بازآفرینی کرده است. افسانه هفتادودو ملت برای کودکان در سال 1339. کتاب‌های خروس زری پیرهن پری، قصه‌ی هفت کلاغون، ملکه‌ی سایه‌ها، قصه‌ی دخترای ننه دریا در سال 1357 بر بنیاد قصه‌ها و افسانه‌های عامیانه انتشار یافتند.

خروس زری پیرهن پری


خرید کتاب خروس زری پیرهن پری


قصه دخترای ننه دریا


خرید کتاب قصه دخترای ننه دریا


قصه‌ی هفت‌کلاغون


خرید کتاب قصه‌ی هفت‌کلاغون


بازآفرینی از ادبیات کلاسیک: منطق‌الطیر عطار
سیمرغ و سی‌مرغ بازآفریده محمود مشرف‌آزادتهرانی. این بازآفرینی برخلاف دورن‌مایه‌ی منطق‌الطیر که عرفانی است، دیدگاه انقلابی و سیاسی دارد. در منطق‌الطیر، مرغان خواستار پادشاهی سیمرغ یا مراد خود هستند. اما در کتاب سیمرغ و سی‌مرغ، نجات‌بخش می‌خواهند. در پایان در می‌یابند که خود نجات‌بخش خویش‌اند. هُدهُد در این اثر، نماد اندیشه و راهنماست و داستان به شکلی نمادین پایان می‌یابد.
اسکندرنامه یکی از قصه‌های بلند ایرانی که سرگذشت پیچیده و تودرتو دارد. روایت افسانه‌ای از اسکندر یونانی که به گونه‌ای شگفت‌انگیز بازآفرینی شده است. (دهه‌ی 1330)

کتاب همایش پرندگان


خرید کتاب همایش پرندگان


آیا شورا فقط به بازنویسی و بازآفرینی ادبیات رسمی توجه دارد؟

تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1344 نقش مهمی در تحول ادبیات کودک داشت و انتشارات آن با دعوت از نویسندگان برای نوشتن از حوزه‌ی کهن برای کودکان همراه و موازی فعالیت‌های شورا بود. در گزارش شورای کتاب به‌ خوبی مشهود است که کتاب‌های برگزیده‌ی سال 1349 – 1344 تقریباً اکثریت موضوع‌های مهم از فولکور و ادبیات باستانی و کلاسیک هستند. در آن سال‌ها شورا با اهدای لوح افتخار به پدیدآورندگان این کتاب‌ها آنها را تشویق کرده است.
گزارش شورای کتاب کودک در سال 1352، 1353 و 1355 به‌ خوبی نشان می‌دهد که شورا علاوه بر ادبیات رسمی یا مکتوب به ادبیات شفاهی (داستان‌های عامیانه و افسانه‌های کودکان و اسطوره برای کودکان) هم توجه داشته است، از جمله:

 

1344    قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب، ج 4       از مثنوی مولوی               مهدی آذریزدی
1345    مهمان‌های ناخوانده                                   از یک قصه‌ی عامیانه        فریده فرجام
1345    بچه‌ی آدم                                                  از داستان حی‌بن یقظان    مهدی آذریزدی
1345    قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب              از قصه‌های قرآنی            مهدی آذریزدی
1346    جمشید شاه                                              اسطوره‌ی باستان ایران     مهرداد بهار
1347    قصه‌ی طوقی                                          از ادبیات عامیانه              م. آزاد
1348    گنجشک و مردم                                        از ادبیات عامیانه               مهدخت دولت‌آبادی
1348    افسانه‌ی سیمرغ                                       از شاهنامه                       زهرا خانلری
1349    لی‌لی حوضک                                          از ادبیات عامیانه               م. آزاد
1349    سی‌مرغ و سیمرغ                                      از فریدالدین عطار            م. آزاد

یکی از مشکلات بازنویسی
در پی‌گیری فعالیت‌های شورا در سال 1352 در زمینه‌ی تألیف کتاب‌ها از 48 کتاب، 9 کتاب بازنویسی‌هایی هستند از شاهنامه و شرح‌ حال فردوسی. تقریباً همه‌ی این آثار جنبه‌ی تکراری دارد و این بحث را پیش می‌آورد که آیا هر کسی می‌تواند به خود اجازه دهد شاهنامه را با همه یگانگی و اصالتی که دارد مورد دستبرد قرار دهد، و با زبان و ساخت داستانی فکر و برداشت خود شاهنامه را دگرگون کند.
در پی استقبال کتاب‌های مناسب در جامعه مخاطب آن روز، جریانی نگران‌کننده از کتاب‌های نامناسب این حوزه از طرف ناشران غیرمتخصص و احیاناً سودجو به راه افتاد، علتی شد تا سال 1356 توران میرهادی در سمینار ادبیات کودک در اصفهان «نسبت به حفظ میراث ادبی» هشداری دهد: که اگر اندوخته‌ی غنی ادب فارسی به سرعت و تخصص و عشق واقعی بازنویسی نشود پل حیاتی بین فرهنگ دیرین و فرهنگ امروزی زده نمی‌شود. نسل جوان هویت حقیقی خود را به‌دست نمی‌آورد.

سمینار شورا در سال 1364 و نتایج به‌دست آمده
اهمیت و ابتکار شورا در برگزاری سیمنار بازنویسی در سال 1364 در رابطه با رواج بازنویسی‌های نامناسب در میدان نشر کتاب‌های کودکان با توجه به سمینار بازنویسی سال 1345 گستره آثار بازنویسی و بازآفرینی زمینه‌ی لازم را برای سنجش ادبی فراهم کرد. شورا نظر کارشناسان و استادان را جویا شد. پس از سمینار بازنویسی نتیجه در دو بخش اعلام شد. 
1-    به‌دست آوردن نکات نظری و معیارهای جدید 
2-    پیشنهادهایی برای برخورد با موج بازنویسی‌های نامناسب.

پس از بحث‌های طولانی در زمینه‌ی اهداف گفته شده به این نتیجه رسیدند که:
یکی از ضروری‌ترین کارها گذاشتن درس ادبیات کودک در دانشکده‌هاست. برای تقویت بازنویسی‌های مناسب که توسط سه گزارشی جداگانه تهیه شده بود (آذریزدی، م. آزاد، نادر ابراهیمی) که هر سه نویسنده‌ی بازنویسی و بازآفرینی از متون کهن فارسی بودند. به این نتیجه رسیدن:
1-    تشکیل کار گروه ادب فارسی در سال 1364
2-    گذاشتن واحدهای درسی ادبیات کودک در دانشکده‌ی علوم تربیتی دانشگاه تهران 
3-    برگزاری سخنرانی (مشکلات بازنویسی و بازآفرینی) توسط ثریا قزل‌ایاغ
4-    گنجاندن موضوع تدریس (بازنویسی و بازآفرینی) در برنامه کارگاه ادبیات کودک در شورا
5-    بررسی آثار بازنویسی، بازآفرینی، گردآوری و گزیده در گروه بررسی تألیف (گزارش سالانه‌ی وضعیت این حوزه. معرفی بهترین آثار و تشویق بازنویسی‌ها و ناشران آنها و فهرست کردن این آثار.)

نکته‌ی اول در مورد کار گروه ادب فارسی است که فعالیت این گروه داوطلبانه بود و اعضا عبارت بودند از خانم‌ها: بحرالعلومی، حق‌دوست، میرهادی، مینوکده و آقایان دکتر انوری، رئوف و پایور که در اولین جلسه، اشکال ارائه ادبیات کهن را گزیده، ساده‌نویسی، بازنویسی، بازآفرینی و تلخیص از نظم به نثر به نظم تعیین کردند و سپس طرح کار به شکل زیر موافقت شد.
-    تعریف هر یک از اشکال ارائه
-    هدف هر یک از اشکال ارائه
-    شیوه یا نحوه‌ی کار
-    ویژگی‌های نویسنده یا ارائه‌کننده متن جدید
-    نکته‌ها
-    تصویر، واژه‌نامه یا سایر ملزومات
-    چگونگی معرفی مؤلف اصلی

مسئولیت مطالعه و تعریف ضابطه‌های هریک از روش‌ها به یک نفر از حاضران جلسه داده شد و قرار شد هریک از افراد نتیجه‌ی کار خود را در گروه به بحث بگذارند و سپس نهایی کنند. چنین شد در نتیجه مطالب نظری و معیارها و ضوابط هریک از روش‌ها مدون گردید. از یک‌سو دکتر انور مطالب مربوط به درس‌نامه‌ها و جزوه‌های خود را چاپ کرد، از سوی ‌دیگر زنده یاد جعفر پایور به‌طور تخصصی و مستقل در سال 1370 کتاب مقدمه‌ای بر بازنویسی و بازآفرینی در ادبیات کودک و نوجوان و در سال 1380 کتاب دیگری به‌نام شیخ در بوته، چگونگی روش‌های بازنویسی و بازآفرینی و ترجمه و بازپرداخت در آثار ادبی و نیز هیجده نقد در نشریات ادبی و نشریات تخصصی ادبیات کودک منتشر کرد.

در مورد نتایج تدریس ادبیات کودک در دانشکده‌ی علوم تربیتی دانشگاه تهران است. بازتاب آن به‌صورت پایان‌نامه (کودکان و ادبیات رسمی ایران، بررسی جنبه‌های مختلف بازنویسی از ادبیات کلاسیک ایران برای کودکان و نوجوانان) توسط صدیقه هاشمی‌نسب که ثریا قزل‌ایاغ استاد راهنمای ایشان بودند، در سال 1371 به‌صورت کتابی منتشر شد. کتاب ذکر شده و مقاله‌های بازتاب سمینار بازنویسی در شورا است. 

به علاوه تعدادی از بهترین آثار بازنویسی شده در کتاب‌شناسی «ایران در ادبیات کودکان و نوجوانان» به مناسبت گفتگوی تمدن‌ها تهیه شد. در دویستمین سال تولد هانس کریستیان اندرسن ویژه‌نامه‌ی فرهنگ مرم با عنوان «کودک و ادبیات شفاهی» به پایمردی احمد وکیلیان و شهرام اقبال‌زاده از طرف شورا انجام گرفت.
از سال 1386 «جایزه‌ی پایور» برای بهترین بازنویسی‌ها و بازآفرینی‌ها در هر سال با پیشنهاد خانم فروغ‌الزمان جمالی و موافقت شورا بنیان گذاشته شد. (سیاست تشویقی شورا و احترام به اعتقاد زنده یاد جعفر پایور در تأثیر ادبیات کهن بر شکوفایی ادبیات اصیل ملی است.)
در نیمه‌ی دوم دهه‌ی 1380 چهار کتاب بازنویسی که در شورا ویژه شده و لوح افتخار گرفته بود از سوی شورا برای معرفی (فهرست افتخار) دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) ارسال شد تا در فهرست صد کتاب برتر سال‌های مربوطه قرار گیرد.


منابع

1-    ارج‌نامه: علم عاشقی (به مناسبت پنجاه سال فعالیت فرهنگی شورای کتاب کودک). به کوشش شهرام اقبال‌زاده. تهران: کتابدار، 1393.
2-    انتخاب و انطباق منابع ادب فارسی (برای تدوین کتاب‌های کودکان و نوجوانان). تهران: دانشگاه آزاد ایران، 2536.
3-    پایور، جعفر. بازنویسی و بازآفرینی در ادبیات. به کوشش فروغ‌الزمان جمالی. تهران: کتابدار، 1388.
4-    پایور، جعفر. شیخ در بوته: چگونگی روش‌های بازنویسی و بازآفرینی و ترجمه و بازپرداخت در آثار ادبی. تهران: اشراقیهف 1379.
5-    محمدی، محمدهادی؛ قایینی، زهره. تاریخ ادبیات کودکان ایران (ج 6). تهران: چیستا.
6-    محمدی، محمدهادی؛ قایینی، زهره. تاریخ ادبیات کودکان ایران (ج 9). تهران: چیستا.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی
ویژه صفحه اصلی

گلدان نامه‌ رسان

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
تصویرگر (Term)
پدیدآورندگان (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی
ژانر کتاب
قالب کتاب
Subscribe to