یک روز برای سر به هوا شدن! گزارش نخستین کارگاه «باشگاه پرنده‌نگری» در کتابخانه‌های «با من بخوان» انجمن شکوفان

Submitted by editor69 on

«پرنده‌نگری» فعالیتی است که افراد گوناگون در گروه‌های سنی مختلف را جذب و شیفته‌ی خود می‌کند. تماشای پرندگان یا پرنده‌نگری یعنی دیدن و چشم داشتن تفریحی به پرندگانِ زنده در زیستگاه طبیعی‌شان. سر به هوا بودن و جست‌وجوی پرندگان انگیزه‌ای است برای بهتر دیدن دنیای اطراف، دوستی عمیق‌تر با طبیعت و محیط زیست، مطالعه‌ی بیش‌تر، گذراندن اوقات فراغت با فعالیتی باکیفیت، تقویت اعتماد‌به‌نفس و استقلال فردی، تمرین کار گروهی و انجام فعالیتی لذت‌بخش و انرژی‌بخش. 

زمستان امسال به بهانه‌ی انتشار کتاب «به تماشای پرندگان برویم!» توسط کتاب تاک، مجموعه کارگاه‌های «آشنایی با پرندگان و پرنده‌نگری» در کتابخانه‌های انجمن حمایتی آموزشی شکوفان آغاز شد تا پرنده‌نگری به‌عنوان یک فعالیت جذاب به مخاطبان نوجوانان این کتابخانه‌ها معرفی شود. در نخستین جلسه از این مجموعه کارگاه‌ها که 28 دی‌ماه 1402 در کتابخانه‌های انجمن شکوفان در دو روستای محمودآباد و حاجی‌آباد در جنوب تهران برگزار شد، 30 نفر از نوجوانان 11 تا 15 سال و 10 نفر از کتابداران و مربیان حضور داشتند و پس از آشنایی بیش‌تر با پرندگان و فعالیت پرنده‌نگری، تشویق شدند تا آن‌ها هم سر به هوا شوند!

به تماشای پرندگان برویم


خرید کتاب به تماشای پرندگان برویم! (دو جلدی)


تسهیل‌گران این کارگاه صفورا زواران حسینی، کارشناس محیط زیست، از همکاران باسابقه‌ی برنامه‌ی «با من بخوان» و نویسنده‌ی کتاب «به تماشای پرندگان برویم!» و زهرا قیامی، از باشگاه پرنده‌نگری ایرانیان و تسهیل‌گر کودک و نوجوان پرنده‌نگری، بودند و در آغاز کارگاه با بیان برخی از ویژگی‌های جالب و شگفت‌انگیز پرندگان تلاش کردند توجه و علاقه‌ی نوجوانان را به این موضوع جلب کنند. 

کارگاه پرنده نگری

کارگاه پرنده نگری بهمن ۱۴۰۲

سپس فعالیت «پرنده‌نگری» به مخاطبان معرفی شد و کتاب «به تماشای پرندگان برویم!» در اختیار آنان قرار گرفت تا پس از کارگاه به عنوان منبعی ساده اما غنی از آن بهره بگیرند. این کتاب دو جلدی کتابی غیرداستانی و علمی-اطلاعاتی با موضوع پرنده‌نگری است که در آن 70 گونه از انواع پرندگانی که بیش از پرندگان دیگر در ایران امکان دیده‌شدن‌شان وجود دارد، معرفی شده‌اند. در ادامه، تسهیل‌گران با هدف استفاده‌ی هرچه بهتر از این کتاب، دو فعالیت گروهی را برای درک بهتر بخش‌های مختلف کتاب، انواع مطالب ارائه‌شده، معنای رنگ‌ها و نمادهای موجود در آن و... به اجرا درآوردند که نوجوانان را به تکاپو و جست‌وجو تشویق کرد و فضای پرشوری به کارگاه بخشید. 

پرنده نگری

کارگاه پرنده نگری بهمن ۱۴۰۲

کارگاه پرنده نگری گروه با من بخوان

کارگاه پرنده نگری در محمودآباد و حاجی آباد

در پایان، لذت شرکت در این کارگاه با حضور در فضای باز و پرنده‌نگری به‌شکل عملی تکمیل شد!

کارگاه پرنده نگری بهمن ۱۴۰۲

پرنده نگری

پرنده نگری

کتابخانه‌های «با من بخوان» بر پایه‌ی تجربه‌ی اندوخته‌شده، در بیش از 10 سال تبدیل به مکانی هم‌تراز رغبت کودکان شده‌اند تا کودکان با اشتیاق بارها و بارها به کتابخانه بیایند و در دنیای کتاب‌ها غرق شوند. در این بین جذب گروه سنی نوجوان یکی از دغدغه‌های اصلی کتابداران است. مرور تجربه‌های کتابخانه‌های کودک و نوجوان موفق سراسر دنیا نشان می‌دهد برای جذب نوجوانان لازم است فعالیت‌هایی طراحی شود که هم به موضوع‌های مورد علاقه‌ی نوجوانان بپردازد و هم در آن‌ها فرصت‌هایی برای نقش‌آفرینی اجتماعی، تمرین استقلال فردی و توسعه‌ی روابط با هم‌سالان و بزرگ‌سالان، هم‌راه با لذت و تفریح فراهم باشد.

تشکیل «باشگاه پرنده‌نگری» در کتابخانه‌های «با من بخوان» فرصتی است تا نوجوانان علاقه‌مند به پرندگان گرد هم بیایند و در کنار هم و هم‌گام با مربیان و کتابداران بیش از گذشته، همسایگان بال‌دارشان را بشناسند، به محیط‌زیست توجه کنند، و به بهانه‌ی این موضوع بسیاری از مهارت‌های فردی و اجتماعی خود را توسعه دهند.

کارگاه‌های «آشنایی با پرندگان و پرنده‌نگری» در مراکز انجمن شکوفان در جنوب تهران ادامه خواهند داشت و در این فاصله اعضای باشگاه نیز با هم‌راهی کتابداران و مربیان خود به فعالیت عملی و تمرین پرنده‌نگری خواهند پرداخت. «با من بخوان» امیدوار است با ثبت این تجربه، الگویی برای گسترش و معرفی این فعالیت لذت‌آفرین و ثمربخش به دیگر کتابخانه‌های «با من بخوان» در سراسر کشور فراهم کند.

در کتابک بیشتر بخوانید:
پرنده‌نگری، راهی برای افزایش ارتباط کودکان و طبیعت
دنیای پرنده‌ها و پرنده‌نگری، گفت‌وگو با سیدحامد موسوی

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
خبر
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی
با من بخوان صفحه اصلی

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بخش چهارم: از سربار تا سرخور تا مرگی با چشم‌های بیدار

Submitted by editor69 on

پیش از شروع مقاله، سه قسمت پیشین را در سایت کتابک بخوانید: 

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی بخش نخست: مرادی کرمانی، روایت سرگردانی میان «‌من»‌ و «من دیگر»

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی بخش دوم: غریبه‌ترین آشناها

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بخش سوم: آنان که گول نخورده‌اند به خطا می‌روند

«هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشسته‌ام![1]»

1.    از نیستی جسمیت‌یافته[2]...

«تهِ خیار[3]» داستان استاد خطاطی است که تنها زندگی می‌کند. یک شب که استاد خوابش نمی‌برد، خیاری از میوه‌خوری برمی‌دارد و به گل ریز و پژمرده‌ی سَرِ خیار نگاه می‌کند و چشم‌اش به تابلوی بالای کمد می‌افتد: «زندگی به خیار می‌ماند، ته‌اش تلخ است.» استاد گرفتار پرسشی می‌شود که نه‌تنها خواب را می‌رباید که زندگی‌اش را به مسیر دیگری می‌برد! او می‌خواهد بداند سر خیار تلخ است یا ته آن؟ اگر سرش تلخ باشد می‌شود آن را کند و دور انداخت اما اگر ته آن تلخ باشد با این زندگی کاری نمی‌شود کرد. دوست استاد گفته که سر خیار آن‌جایی است که زندگی خیار آغاز شده، از میان گلی که به ساقه چسبیده رشد می‌کند و پیش می‌رود تا جایی که دیگر قدرت قد کشیدن ندارد: «می‌ایستد و دیگر هیچ! یعنی تمام. پایان زندگی خیار.» استاد باید پاسخ این پرسش را پیدا کند. پس به خانه‌ی همسایه می‌رود و از او درباره‌ی ته و سر خیار می‌پرسد. همسایه حوصله‌ی فکر کردن به پرسش استاد را ندارد: «حالا چه فرق می‌کند که ته خیار کجایش باشد. بروید بخوابید.» همسایه دلیل این پرسش را تنهایی استاد می‌داند اما استاد باور دارد: «زمانی که خیار چیز خوراکی است مهم نیست که سر و ته‌اش کجاست. اما همین که به زندگی تشبیه کردیم موضوع فرق می‌کند.» استاد باور کرده که زندگی خیاری است که سرش تلخ است و می‌شود تلخی‌اش را کند: «چون دست ما نبوده است.»

کتاب ته خیار


خرید کتاب ته خیار


همسایه خاله‌ی هنردوستش را به خانه‌ی استاد می‌فرستد تا استاد را از تنهایی در‌آورد. خاله هم استاد را می‌فرستد به روستا تا هوایی بخورد. وقتی استاد به خانه بازمی‌گردد، خاله تمامی چیدمان خانه را تغییر داده. زندگی استاد زیرورو شده است و اینجاست که خاله برای او قصه‌ای تعریف می‌کند؛ قصه‌ درباره‌ی مرد نابینایی است که کباب می‌خرد. مرد می‌رود کنار یک جوی آب، و با صدای پرندگان و بوی پونه و زمزمه‌ی جوبیار، کباب داغ و نان نرم را به دهان می‌گذارد، می‌جود و قورت می‌دهد. یک‌بار که لقمه‌ای درست می‌کند، لقمه می‌جنبد و قور قور صدا می‌کند. مرد نابینا می‌گوید: «قورقورت را نمی‌شنوم. دارم کباب می‌خورم. همین.» لقمه‌ی جنبان را به دهان می‌گذارد. لقمه زیر دندان‌های مرد تسلیم می‌شود و مرد فقط به کباب و نان تازه فکر می‌کند: «زندگی یعنی این.» قصه که تمام می‌شود استاد قلم و دواتش را می‌آورد و روی کاغذی درشت می‌نویسد: «زندگی قورباغه‌ی زنده‌ای است که نابینایی آن را با اشتها می‌خورد.» و این تابلو در داستان جای تابلوی خیار را می‌گیرد! 

اگر زندگی قورباغه‌ی زنده و جنبان زیر دندان‌های ما باشد، فرقی می‌کند که سرش تلخ باشد یا ته‌اش؟ قورباغه‌ی زنده زیر دندان‌ها، تلخ‌تر و بدمزه‌تر است یا ته خیار؟ تفاوتی دارد که زندگی خوشمزه یا بدمزه باشد؟ چرا در این جمله زندگی به ریشخند گرفته شده است؟

در نگاه استاد، زندگی خیاری بود که سرش تلخ است، پس می‌شد سر آن را کند و دور انداخت، فراموش‌اش کرد، البته اگر بشود! می‌شد زندگی را آن‌جور که می‌خواهی ادامه بدهی و دل‌ات را به گل آخرش خوش کنی: «این گل هم مثل همان گل‌هایی است که روز آخر برای‌مان می‌آورند. از گل درآمده و با گل تمام می‌شود، همین.» اما اگر ما نابینایانی باشیم که در هر لحظه لقمه‌ای قورباغه بر دهان می‌گذاریم و غرق لذت می‌شویم و در خیال‌مان در حال خوردن کباب هستیم، زندگی چه معنایی دارد؟

زندگی در نگاه هوشنگ مرادی‌کرمانی «ابژه‌ای والا[4]» نیست بلکه «ابژه‌ای مبتذل» است که ما می‌خواهیم آن را «ابژه‌ای والا» ببینیم. خنده و نگاه طناز مرادی کرمانی هم از اینجا می‌آید. او می‌داند زندگی چیست، می‌داند در لحظه، همه‌ی ما با خیالِ لذت و شادی، قورباغه‌های جنبان را می‌جویم. اما تا جایی که قدرت قد کشیدن داریم ادامه می‌دهیم و: «رشد می‌کند و پیش می‌رود تا جایی که دیگر قدرت قد کشیدن ندارد. می‌ایستد و دیگر هیچ، یعنی تمام. پایان...» ما کور می‌شویم به دیدن و خوردن قورباغه. می‌دانیم که داریم قورباغه‌ای را می‌خوریم. مرد نابینا در پاسخ به قورقور قورباغه می‌گوید: «قورقورت را نمی‌شنوم دارم کباب می‌خورم. همین.» او می‌شنود اما نمی‌خواهد بشنود. نشنیدن اینجا شنیدن است. ندانستن این‌جا دانستن است و «همین» یعنی می‌دانم اما نمی‌خواهم بدانم، می‌شنوم اما نمی‌خواهم بشنوم. همین. چون «زندگی یعنی این.» «این» چه لحظه‌ای است در زندگی؟ 

دو واژه‌ی «همین» و «این» در این قصه، هم نشانه‌ی تأکید است و هم ناچاری. زندگی همین است، ناگزیریم زندگی را همین‌گونه بپذیریم و یا بهتر است بگوییم، «باید» بپذیریم. با گفتن «همین» هر نوع پرسش و یا اعتراضی تمام می‌شود. «دارم کباب می‌خورم. همین.» و مرد نابینا نمی‌خواهد بداند که کباب‌اش می‌تواند قورباغه‌ای زنده باشد. قصه می‌گوید باید چشم ببندیم و بین لقمه‌های کباب زندگی، قورباغه را هم با اشتها بخوریم. چون ناگزیریم زندگی را با همه بار و بنه و ایرادهایش بپذیریم و آن را والا ببینیم! اما در همان لحظه زندگی را تسلیم خود هم می‌کنیم: «لقمه‌ی جنبان را گذاشت توی دهانش و بنا کردن به جویدن. لقمه زیر دندان‌های مرد تسلیم شد و مرد به هیچ چیز جز کباب و نان فکر نکرد. زندگی یعنی این.» و با خیال خوردن کباب، تسلیم رویای‌مان می‌شویم.

مرادی کرمانی می‌داند زندگی والا نیست چون زندگی را در مرگ درک کرده است. زندگی او نوسان میانِ زندگی به عنوان ابژه‌ای مبتذل و والا بوده است. برای همین در داستان‌هایش رنج، درد و سختی سویه‌ای از طنز پیدا می‌کند. داستان‌های مرادی کرمانی پر از لحظه‌های است که: «درد به دل، فکر به سر و لبخند به لب می‌آورد[5].» او حیاتی با چشم‌های نابینا و یا مرگی با چشم‌های بیدار دارد. زندگی او تنها جرقه‌ای از نور بوده، لحظه‌ای بوده که در دم در مرگ فرو رفته است. مادر می‌میرد و هوشو سمبل مرگ می‌شود. اما این تازه آغاز ماجراست. در یکی از فصل‌های کتاب «شما که غریبه نیستید»، می‌بینیم که آغ‌بابا برای هوشو قصه‌ای تعریف می‌کند و هوشو قصه را در ذهنش ادامه داده و پایانی خوش برایش ترتیب می‌دهد، پایانی خوش برای خودش در قصه! پایان افسانه‌ای که آغ‌بابا تعریف می‌کند، شاهزاده می‌گریزد و اسبش را از چنگ نامادری حسود نجات می‌دهد اما هوشو شاهزاده را برمی‌گرداند و اسب را قربانی می‌کند تا کودکی را از رنج «سربار» بودن برهاند. آغ‌بابا صبح روزی که «شبش پسرش کاظم با آن حال و روز آمده بود دل و دماغ نداشت و تا صبح فکر کرده بوده و صبح آمده بود پیش دژند که نامه‌ای بنویسد.» اینجا هوشو شاید برای اولین‌بار در نامه‌ای که آغ بابا برای شهبانو، و شاه و مقامات می‌نویسد، می‌شنود که «بی‌سرپرست» و «سربار» است. پس او روزها فکر می‌کند و باقی قصه را برای خودش تعریف می‌کند. این رنج ادامه‌دار است و هوشو که زندگی‌اش در مرگ تجسم‌یافته در نگاه دیگران از «سربار» به «سرخور» تبدیل می‌شود.

کتاب شما که غریبه نیستید


خرید کتاب شما که غریبه نیستید


مرادی کرمانی در فصل‌های پیش از مرگ پدربزرگ، عزیزترین کس‌اش، از فراگیر بودن بیماری و آموزش بهداشت به روستاییان می‌گوید.مرگ پدربزرگ ادامه‌ی طبیعی مرگ و بیماری‌های فراگیر است، و مرادی کرمانی، از فصل نمایش فیلم در روستا، زمینه‌چینی منطقی برای فصل نفس‌گیر مرگ پدربزرگ می‌کند تا شاهدان به چشم ببینند چطور رخدادی معمول، «طبیعی» و نزدیک در زندگی روستایی نشانه و ‌گواه شومی کودک تلقی می‌شود.در همان فصل می‌خوانیم ننه‌سکینه پنج کودکش را بر اثر بیماری از دست داده. مرگ و بیماری همسایه‌ی دیوار به دیوار هر خانه است، همزاد آدمی است، اما مردم روستا هوشو را تجسم مرگ می‌بینند و او از «سربار» به «سرخور» بدل می‌شود، حتا مرگ گوساله را به گردن او می‌اندازند: «از پیشانی تو بود که گوساله مرد. میون این‌همه گوساله چرا باید گوساله‌ی ما بمیره؟» و کم‌کم خودش هم باورش می‌شود که حضورش مرگ و نیستی می‌‌آورد: «وقتی شنیدم عمه‌ام هم رفت آن دنیا، زیر لب گفتم: من که سیرچ نبودم چرا مرد.» 

در این زندگی که با مرگ آغاز شده و در مرگ تنیده شده او بیش از هر کسی می‌داند از چه فاصله‌ای و چگونه و با چه چشمی، به این لحظه‌های فرو رفته در مرگ، به زندگی با چشم‌های نابینا نگاه کند: «کسری از زندگی در مرگ فرو می‌رود و همین است که زندگی را به حقیقتش نابینا می‌سازد. لیکن این همان چیزی است که به زندگی امکان شکوفا شدن می‌دهد.[6]» قورباغه در داستان او، آلترناتیو[7] گرسنگی نیست، بلکه آلترناتیو مرگ است. ما بدون درک اینکه زندگی نوسان میان این ابژه‌ی مبتذل و خواستن ابژه‌ای والاست، ‌نمی‌توانیم دوام بیاوریم.

هوشنگ مرادی کرمانی آموخته چگونه به زندگی از نقطه‌ای «کور» نگاه کند: «آن کسری از زندگی که در چنگال مرگ گرفتار می‌شود... نقطه‌ی کور خود زندگی را نیز برمی‌سازد.[8]» خوردن آن قورباغه با چشمان نابینا، همان لحظه‌ای است که می‌توانیم به چیزها از منظر این نقطه‌ی کور نگاه کنیم، که به زندگی از درون خودش، از نقطه‌ی کور درون‌مان نگاه کنیم. 

در سایت کتابک بخوانید: در ستایش روایت و روایت‌گری، هوشنگ مرادی کرمانی، بار دیگر نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن (آلما) 2024

قورباغه به ما نگاه می‌کند و قورقور می‌کند: «وقتی به شیئی نگاه می‌کنیم ناگهان در می‌یابیم که آن نیز درست به ما نگاه می‌کند و مستقیما به ما خیره می‌شود... نیچه زندگی با چشمان نابینا را قرار می‌دهد...بدین سان او از "چشمی رویت‌پذیر" و "چشمی لمس‌پذیر" صحبت می‌کند. آنچه من با چشم رویت‌پذیر می‌بینم چیزی نیست مگر بازی تاریک و روشن، بازی رنگ‌ها... اما چشم لمس‌پذیر است که مرا از مکان و فاصله و شکل و حرکت آگاه می‌سازد[9]» یکی از نمونه‌های عجیب نگریستن با چشم لمس‌پذیر در «شما که غریبه نیستید» زمانی است که هوشو خفاشی در دست دارد. این بخش کتاب فقط بازنمایی آزار جانوری به دست کودک نیست، که بسیاری کودکان ممکن است مرتکب شوند. شب‌کور، یا خفاش، نابیناست و هوشو هم نابیناست به زندگی‌اش. او به چشم‌های خفاشی نگاه می‌کند که نمی‌بیند. او هم نابیناست پس خفاش را با حواس دیگرش می‌بیند! هوشو به خودش، از درون خودش، به خفاشی که در خود دارد نگاه می‌کند و لمس‌اش می‌کند: «خفاش را نگاه می‌کنم، چشم‌هایش باز است. اما نمی‌بیند. دست روی سینه‌اش می‌گذارم. قلبش می‌زند. وحشت‌زده است. بی‌تاب است. رگ‌های سیاه میان بال‌هایش را نگاه می‌کنم. خفاش تکه‌ای گوشت سیاه جنبنده و تپنده است، با سری کوچک و دهانی که نه دهان است و نه منقار. سر بال‌هایش را با نخ می‌بندم، سر نخ را به دو تا شاخه می‌بندم و آویزانش می‌کنم. خفاش تاب می‌خورد، در لرزشی زجرآور تاب می‌خورد. پاهایش را تکان می‌دهد. چنگالش تیز و چسبنده است. دست‌هایم را زخم می‌کند وقتی به پشت دست‌هایم چنگ می‌زند...خفاش در تلاطم و هیجان و بی‌خوابی، بال‌هایش را از نخ‌ها رها می‌کند و می‌افتد و توی علف‌ها گم‌و‌گور می‌شود.»

در سایت کتابک بخوانید: به بهانه زادروز «هوشنگ مرادی کرمانی» برای «هوشو»های عشق کتاب

پدیده‌ها در نگاه و ذهن مرادی‌کرمانی، همان احساساتش هستند. او با چشم‌هایش لمس می‌کند و با حس‌هایش می‌بیند. رخدادها، بازنمایی و صورت بخشیدن به حس‌ها در ناخودآگاه اوست. چرا که او آموخته چگونه بر زندگی‌اش، بر تلخی‌ آن، با هوشنگ دوم سایه بیاندازد تا بتواند در این حقیقت کورکننده، در این رنجی که تاب‌آور نیست، زندگی کند. تنها با سایه‌انداختن بر حقیقت است که می‌توان به آن نگریست: «حقیقت همچون نوری بی‌اندازه شدید است، اگر مستقیم بدان خیره شویم، نابینا یا نابودمان می‌کند... حقیقت قدرتمندتر و خشونت‌بارتر از آن است که بتوانیم تحمل کنیم.... تنها می‌توانیم از راه ایجاد سایه بدان نزدیک شویم.»

کتاب هوشنگ دوم


خرید کتاب هوشنگ دوم


«شما که غریبه نیستید» کم‌ترین فاصله و سایه را میان هوشنگ اول و دوم دارد، میان دو «چشم رویت‌پذیر» و «چشم لمس‌پذیر». جایی است که هوشنگ دوم و هوشنگ اول یک جا می‌ایستند. در نیمروزی از زندگی هوشنگ مرادی کرمانی که او با فقدان‌ها و دردهایش، با مرگ از فاصله‌ای نزدیک نزدیک رودررو می‌شود، چهره به چهره‌ی مرگ می‌گذارد و «شما که غریبه نیستید» آفریده می‌شود: «نیمروز قسمی زمان درون زمان است... نیمروز زمان خودش را دارد اما در عین حال زمان را از درون خالی می‌کند. نیمروز لحظه‌ی کوتاه‌ترین سایه است.. نیمروز لحظه‌ای نیست که نور خورشید بر همه چیز می‌تابد تمامی سایه‌ها را محو می‌کند نیمروز لحظه‌ی کوتاه‌ترین سایه است... یکی دوتا می‌شود... چیز بر خودش سایه می‌افکند و بدین سان واحد می‌شود. می‌شود چیز و سایه‌اش. هنگامی که خورشید بر اوج آسمان می‌رسد... چیزها به تعبیری جامه‌ی سایه‌های خویش را بر تن می‌کنند.[10]»

2- "من"

«البته که از بلندای فعلی‌ام، از زمان غریب منزوی کم و بیش متروکه، خود خردسالم را می‌بینم که در آن روز اوت سال 1903، تولد حیات هوشمندانه را جشن می‌گیرد.[11]» 

ناباکوف در خودزندگی‌نامه بازنویسی‌شده‌اش می‌نویسد که نخستین بارقه‌ی خودآگاهی کاملش «آن آگاهی درونی که من منم و والدین‌ام والدین من‌اند» در چهارسالگی و در روزی تابستانی، وقتی دست چپش در دست مادرش و دست راستش در دست پدرش بود، بین آن دو که پابه‌پای هم پیش می‌رفتند، مانند بهتی بر او وارد شده و او به «زمان» وارد شده. این بارقه‌ی آگاهی درست وقتی جا افتاده که او نسبتِ سن والدینش را به سن خود دریافته. کودک چهارساله با این ادراک به جریان مشترک زمان وارد می‌شود. ناباکوف می‌نویسد تا سال‌ها بعد همچنان به سن پدر و مادر به شدت علاقه‌مند می‌ماند و مانند مسافری عصبی که مدام زمان را می‌پرسد آن اعداد را در در ذهن نگه می‌داشت. 

در یادآوری آن روز تابستانی در بوستان خانه ییلاقی‌شان، ناباکوف از بلندای زمان فعلی به گذشته نگاه می‌کند و خود خردسالش را می‌بیند که از پهنه‌ی آفتابی به پهنه‌ی آفتابی دیگری می‌چمد. این نخستین خاطره‌ی کتاب «حرف بزن خاطره» است. در این بارقه‌ی هوشیاری، ولادیمیر خردسال برای نخستین بار با والدین در یک جریان زمانی مشترک قرار می‌گیرد؛ دست در دست هم در محیط تابناک و سیال زمان. او به گمان او زمان نه ابدیتی بی‌انتها که «زندان گردی است بی راه گریز.» ناباکوف در ابتدای کتاب از هراس جوانی می‌نویسد که با مشاهده‌ی فیلم‌های خانوادگی چند هفته پیش از تولدش، چیزی چون حمله‌ی عصبی را از سر گذرانده چون جهانی را دیده کمابیش بی‌تغییر که او اصلا در آنجا حضور نداشته و کسی هم در سوگ غیبتش ننشسته. ما گرفتار زمان هستیم و تنها در زمان هست‌ایم: «هستی مان چیزی نیست جز باریکه‌ی نوری بین دو ابدیت تاریکی.» 

«نمی‌دانم، یادم نیست چند سال دارم. صبح عید است. بچه‌های مدرسه آمده‌اند به عیددیدنی» این نخستین جمله‌های زندگی‌نامه‌ی خودنوشت هوشنگ مرادی کرمانی است. ما هم چون راوی نمی‌دانیم کودک چند ساله است. در همین کتاب در فصل هفت می‌خوانیم هنوز به سن مدرسه نرسیده و پایان فصل یازده می‌گوید یک سال دیگر شش سالش تمام می‌شود و می‌تواند به مدرسه برود. پس پنج ساله است و تا پنج هم می‌تواند بشمارد. از مادرش اتاقی مانده که جهیزیه‌اش در آن است و پدر نیز حضور ندارد و هنوز هوشو او را ندیده است. اگر ولادیمیر چهارساله در آونگ بین دستان پدر و مادر به زمان وارد شد و خود و والدینش را درک کرد و شناخت، هوشنگ واسط و رابطی ندارد تا دستانش را گرفته و او را به زمان مشترک‌شان پیوند بزنند. زمان روایت در خاطره‌های او، زمان حال است. ما خاطرات را رخدادهایی می‌دانیم که از سر گذراندیم و مرتبط با زمان گذشته است پس چرا خاطرات هوشو با زمان حال روایت می‌شود؟ اگر خاطره ولادیمیر چهارساله نخستین بارقه آگاهی بر «من» است، خاطره هوشوی پنج ساله جست‌وجوی کودکی در زمان حال است. بازیافتن خود است در زمان سپری نشده‌ی گذشته. در زمان حال روایت می‌شود چون گذشته هنوز نگذشته است. با این شیوه‌ی روایت ما همراه راوی قدم به قدم به فضای خانه، سرک می‌کشیم: «از لای در اتاق که سرک می‌کشم، در نور گردی که از سقف روی اسباب و اثاث افتاده، رختخواب می‌بینم و کاسه و کماجدان و دیگ مسی و سماور بزرگ ورشویی که زیر نور برق می‌زند.» مرادی کرمانی نمی‌نویسد در اتاقِ مادر، سماور و کاسه و کماجدان و... بود. او می‌گوید رخت‌خواب می‌بینیم و کاسه و کماجدان و سماور که زیر نور برق می‌زند. او می‌خواهد ما با چشم‌های پنج سالگی هوشو ببینیم، این شگرد هوشنگ مرادی کرمانی است در روایت کودکی. او می‌داند برای آنکه کسی را درک کنی باید از چشم او نگاه کنی، پس حتا در کودکی برای فهمیدن پدر، برای این که بداند او با چه کسی حرف می‌زند و دعوا می‌کند، می‌رود پشت سرش و از چشم او نگاه می‌کند. اما «او (پدر) حس می‌کرد. می‌دیدش.» و هوشو نمی‌دید. پس نگاه کردن کافی نیست باید دید، حس کرد. مرادی کرمانی زیر جلد کودکی‌اش می‌رود تا با چشم‌های کودک ببینیم. ما از چشم هوشو نگاه نمی‌کنیم، با چشم او می‌بینیم، همان اندازه که او می‌بیند، از همان باریکه‌ی نوری که او می‌بیند، از لای در اتاق. این فضای روایی به «تداعی آزاد» روانکاوی شبیه است، وقتی مراجع روی کاناپه دراز کشیده و برای راونکاو، و انگار با خودش، حرف می‌زند و به خاطر می‌آورد: پنج ساله‌ام، صبح عید است و...

در سایت کتابک بخوانید: قصه های مجید، قصه‌هایی برای چند نسل - گفت‌و‌گو با محمدهادی محمدی

او از تداعی برای به نخ کشیدن تصویرهای پراکنده‌ی خاطره بهره می‌برد. از بهار، زمان آغاز خاطرات، با خرماهای ولایت مادر و نیش زدن زنبورها به تابستان می‌رود و در همان فصل با شکایت بچه‌ها از هوشو و انداختنش در خمره گردو به پاییز که فصل گردوتکانی است. این خاطره‌ها لزوما از نظر زمانی ادامه‌ی یک‌دیگر نیستند، بلکه دنبال هم کشیده می‌شوند، تصویری، حسی، چیزی، مثلا یک زنبور، نخ خاطره را دنبال خود می‌کشد و فصلی را ورق می‌زند. درختی، گز پیرغیب‌، درخت دیگری،‌ سرو بلند سیرچ، را به خاطر می‌آورد. تکنیک روایی مرادی کرمانی البته نظم و نسج‌یافته‌تر از یادآوری‌های جسته و گریخته‌ی تداعی آزاد است، اما فضای روایی به این فضای خصوصی امن شبیه است. انگار ما خوانندگان یا بینندگان این خاطرات در اتاقی بسته و امن به صدای راوی گوش می‌دهیم. و او خوب می‌داند برای درک کردن باید دید، پس نشان می‌دهد تا ببینیم: «سیل می‌آید، آب گل‌آلود و بدبویی از بالای آبادی هوهو صدا می‌کند، سنگ‌ها را می‌غلتاند و به هم می‌زند، دیوار باغ‌ها و خانه‌ها را می‌کند، پل‌های چوبی را می‌کند و می‌آید، کره‌خر چموش عباسعلی جلوی سیل می‌دود و عر و تیز می‌کند.{...} کره‌خر گیج و هراسان به آب سیاه و سنگ‌های بزرگ و تنه درخت‌ها لگد می‌انداخت و عرعر می‌کرد و زرت و زرت ول می‌کرد، صدایش در هیاهوی رودخانه گم می‌شد...» این تصویر مجسم از سیل، با یاری یک نشان قوی‌تر می‌شود که به زمینه‌ی سیل الصاق شده. ما سیلاب را عموما با تصویر مهیب جریان بی‌مهار آب در حافظه تصویری داریم، اما اینجا صدای سیل را به یاری عرعرهای کره الاغی می‌شنویم که گیج و هراسان عربده می‌زند و صدایش در صدای رودخانه گم می‌شود. ما با همین صدای گم‌شده در سیلاب است که صدای سیل را می‌شنویم و سیل را می‌بینیم چون سنگ‌ها را می‌بینیم که به سم و ساق و کفل و پهلوی کره الاغ می‌خورد و به آنها لگد می‌اندازد. ما تنه درختی را می‌بینیم که الاغی بر آن لگد می‌اندازد و هوهوی مهیب سیلی را می‌شنویم که در مهابتش صدای الاغی را می‌بلعد و فرومی‌برد و ما هم‌چون بچه‌های روستا از بالای درخت چنار، فضای امن‌مان، نگاه می‌کنیم. و در جریان تند آب، از فراز شانه‌ی پدر وقتی هوشو را بر دوش گرفته تا از رودخانه رد شود و به مدرسه ببرد ما همراه هوشو می‌بینیم که: «از آن بالا آب تند و گل‌آلود را نگاه می‌کردم که دور پاهای لرزان و لاغر و پر پشم‌وپیل پدرم می‌پیچید، سنگ‌ها را به پاهاش می‌زد. آب تا بالای زانوش می‌رسید، گاهی پاش به چاله‌ای می‌رفت، زانو می‌زد توی آب و من جیغ می‌کشیدم. پدر برمی‌خاست، می‌رفت سخت و با سماجت؛ دیوانه‌وار. کفش‌های پاره‌پوره من توی جیب‌های پدرم است. خدا کند نیفتند.»

تنها در زمان حال است که روایت لحظه به لحظه و «زنده» بیان می‌شود و می‌توانیم هراس هوشو را از افتادن «کفش‌های پاره‌پوره» در آب حس کنیم:«خدا کند نیفتند» انگار را‌وی هم مثل ما نمی‌داند کفش‌ها در آب می‌افتند یا نه، دلشوره دارد. اگر این دو جمله در زمان گذشته نوشته می‌شد نه این تاثیر را داشت نه دلشوره کودک درک می‌شد.

کتاب های هوشنگ مرادی کرمانی


خرید آثار هوشنگ مرادی کرمانی


3- کلمات، جامه‌هایی هستند که ما بر تن واقعیتی می‌پوشانیم که می‌خواهیم ببینیم.

«کلیت تجربه‌ی ما از واقعیت که با خیال‌پردازی حفظ می‌شود به دو جزء متلاشی و تجزیه می‌شود: از یک سو، ملال‌آوری و یکنواختی تعالی‌زدایی شده‌ی واقعیت روزمره و از سوی دیگر پایه‌ی خیال‌پردازانه‌اش که نه در قالبی متعالی که به شیوه‌ای صریح و بی‌رحمانه تمامی سبعیت کثیف و زننده‌اش را به نمایش می‌گذارد... اگر پرده‌ی خیال‌پردازانه را کنار بزنید که هاله‌ای تقلبی بر آن کشیده شده است این انتخاب میان بد و بدتر است میان ملال ساکن ضدعفونی‌شده واقعیت اجتماعی و امر واقعی خیال‌پردازانه‌ی خشونت خودویرانگر[12].» 

آن‌چه هوشنگ مرادی کرمانی و داستان‌هایش را ممتاز می‌کند، شناخت او از "رنج" است. شناختی که از درک او از هستی انسان ناشی می‌شود، از درک بی‌واسطه‌ی او از مرگ می‌آید. کم پیش می‌آید که انسان بتواند چنین مواجهه‌ی نزدیکی با مرگ داشته باشد که مرگ چهره‌ای از زندگی او شود و شاید تمامی چهره‌ای که او در کودکی از زندگی می‌شناسد. هوشوی کوچک با نقاب مرگ به دنیا آمده و زیسته است و در کتاب «شما که غریبه نیستید» از درون همین نقاب، زندگی را روایت می‌کند. تمامی کتاب او، به رسمیت شناختن رنج است، به زبان آوردن رنج است و به ما جرئت می‌دهد از رنج‌مان بگوییم. این کتاب برای خوانندگانش مأمن و پناهگاه می‌شود چون ما را رنج به هم پیوند می‌دهد. 
«یاران من بیایید
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتکانید
من زنده‌ام به رنج[13]...»


پانویس

۱- احمد شاملو

۲- عنوان فصلی از کتاب «کوتاه‌ترین سایه» النکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی، علی عباس‌بیگی. نشر هرمس

۳- ته خیار. هوشنگ مرادی کرمانی. نشر معین

۴- برگرفته از فصل «در باب عشق به‌مثابه کمدی» از کتاب «کوتاه‌ترین سایه»

۵- از کتاب «هوشنگ دوم» گفته‌ای از هوشنگ مرادی کرمانی

۶-«کوتاه‌ترین سایه» النکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی، علی عباس‌بیگی. نشر هرمس

۷- برگرفته از مقاله‌ی «سیب سوم» از کتاب «آیا با لاکان می‌توان انقلابی بود؟» بختیارعلی. ترجمه سردار محمدی. نشر افراز

۸- «کوتاه‌ترین سایه» النکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی، علی عباس‌بیگی. نشر هرمس

۹- «کوتاه‌ترین سایه» النکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی، علی عباس‌بیگی. نشر هرمس

۱۰ «کوتاه‌ترین سایه» النکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی، علی عباس‌بیگی. نشر هرمس

۱۱- حرف بزن خاطره. ولادیمیر ناباکوف. ترجمه خاطره کرد کریمی. نشر چشمه

۱۲- هنر امر متعالی مبتذل. اسلاوی ژیژک. ترجمه مازیار اسلامی. نشر نی

۱۳- احمد شاملو

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی

راهکارهایی برای ایجاد میل به کتابخوانی در کودکان

Submitted by editor69 on

اگر بپذیریم کودکان، بیشتر، آنچه را می‌بینند یاد می‌گیرند تا آنچه را می‌شنوند، پس بی‌تردید یکی از راهکارهای ایجاد میل کتابخوانی در کودکان وجود پدر و مادری کتابخوان است؛ البته این ویژگی نیز به‌تنهایی کافی نیست. 

مد نلسون پژوهشگری سوئدی است که در زمینه‌‌ی رشد زبانی و توانایی خواندن و نوشتن کودکان فعالیت می‌کند. او راهکارهایی ساده و در عین حال مهم در این زمینه ارائه کرده است.  

در سایت کتابک بخوانید: کتاب‌خوانی برای کودکان؛ هفده دلیل در اهمیت کتاب‌خوانی و آغاز کردن آن

1. بلندخوانی 

به نظر این پژوهشگر، بلندخوانی را می‌توان از همان دوره‌ی نوزادی، یعنی دو تا چهار‌ماهگی کودک، آغاز کرد. این کار از دو جنبه اهمیت دارد. نخست اینکه کودک از همان آغاز شاهد دیدن مادر است که در قالب یک الگوی بزرگسال در حال کتابخوانی است. دوم اینکه دیدن متن و تصاویرِ کتاب سبب ایجاد علاقه‌ی کودک به کتاب می‌شود. این پژوهشگر بلندخوانی را مهم‌ترین عامل برای ایجاد میل به کتابخوانی در کودک می‌داند.

بلندخوانی کتاب برای کودکان

2. درباره‌ی کتاب‌ها به روشی درست صحبت کنید

هنگامی‌که درباره‌ی کتاب با کودک گفت‌و‌گو می‌کنید به این نکته توجه داشته باشید که شما بازپرس یا بازجو نیستید! به همین دلیل، از طرح پرسش‌های واقع‌گرایانه پرهیز کنید: مانند اینکه نام شخصیت کتاب چه بود؟ یا اینکه آن‌ها به کجا می‌رفتند؟... این پرسش‌ها بیشتر شبیه سؤالاتی است که در بازجویی‌ها مطرح می‌شود. طرح پرسش‌های باز به کودک امکان می‌دهد تا ایده‌ها و اندیشه‌های خود را بیان کند و در پرتو آن جهان فانتزی‌اش را رشد دهد. به همین دلیل، هنگام خواندن کتاب، روی بخش‌هایی از آن مکث کنید و برای مثال، از کودک بپرسید: «اگر تو بودی، چه می‌کردی؟» یا اینکه رویداد کتاب را با آنچه با کودک‌تان تجربه کرده‌اید، ارتباط دهید؛ برای مثال، بگویید: «زمانی‌ را که مسافرت رفته بودیم یادت می‌آید؟» دلیل دیگر سودمندی این‌گونه پرسش‌ها این است که در درک و فهم متن به کودک کمک فراوانی می‌کند. 

در سایت کتابک بخوانید: راه‌هایی ساده برای کتابخوان کردن کودک

3. کتابخوانی را زود آغاز کنید

هم‌چنان که پیش‌تر گفتیم کتابخوانی را از همان دوماهگی شروع کنید. کتاب را ورق بزنید و تصاویر را نشان دهید. درباره‌ی متن کتاب صحبت کنید و به تصاویر اشاره کنید: «نگاه کن آنجا بچه‌ای نشسته که شلواری راه‌راه به تن دارد... تو هم شلوار راه‌راه پوشیده‌ای...»

کتابخوانی برای نوزاد

4. کتاب را به اندازه بخوانید

مدت و طول زمان کتابخوانی را چه‌کسی تعیین می‌کند؟ کودک یا خانواده؟ به نظر مد نیلسون، بهترین روش ترکیب هردوی این‌هاست. کتاب را حتماً بر پایه‌ی علاقه‌ی کودک انتخاب کنید. اما اگر خود ما درگیر و علاقه‌مند به چیزی هستیم، انتخاب ما سبب می‌شود که جهان تجربه‌ی کودک را گسترده‌تر کنیم. 


خرید کتاب کودک درباره کتابخوانی


5. کتابخوانی را به عادت تبدیل کنید

کتابخوان خوب کسی است که به‌طور مستمر کتاب می‌خواند. به همین دلیل، روزانه کتاب خواندن در بازه زمانی کوتاه، بسیار سودمند‌تر از یک بار خواندن در هفته است، آن هم در بازه زمانی طولانی‌تر. اگر می‌خواهیم درباره‌ی کتاب با کودک گفت‌و‌گو هم بکنیم، یک ربع کتاب خواندن مدت‌زمان کوتاهی است. اما اختصاص روزانه نیم‌ساعت زمان به کتابخوانی کافی به نظر می‌رسد.

6. بلندخوانی را ادامه دهید، حتی هنگامی‌که کودکان بزرگ‌تر می‌شوند

سال اولی که کودک به مدرسه می‌رود، بلندخوانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. اما ادامه دادن بلندخوانی در سال‌های بعدی هم بسیار خوب است؛ حتی وقتی‌که کودک بزرگ‌تر می‌شود. پرواضح است هنگامی‌که کودکان سواد خواندن پیدا می‌کنند، خود این کار را انجام می‌دهند. با وجود این تلاش کنید بلندخوانی را ادامه دهید. مد نلسون بلند‌خوانی را تا کلاس ششم یا حتی دبیرستان هم توصیه می‌کند. 

پرسشی که همواره پدر و مادرها مطرح می‌‌کنند این است که تا چه مدت باید به بلندخوانی کتاب‌های مورد علاقه‌ی کودکان ادامه داد، درحالی‌که این کار پس از مدتی خسته‌کننده به نظر می‌رسد. پاسخ این است: تا زمانی‌که کودکان علاقه نشان می‌دهند، باید به بلندخوانی ادامه داد. حتی اگر این کار طاقت‌فرسا شده است، تلاش کنید از کتاب‌های مشابه استفاده کنید تا بتوانید این روند را ادامه دهید. 

در سایت کتابک بخوانید: ده توصیه برای تشویق کودکان به کتاب خواندن

به نظر یوان اولوف اونگه، نویسنده‌ی برجسته و سوئدی‌تبار کتاب‌های کودکان و نوجوانان، پیدا کردن کتاب مناسب برای کودک مهم‌ترین عاملی است که می‌توان میل به کتابخوانی را در کودک ایجاد کرد. در واقع، برای هر کودک باید کتاب مناسب خودش را فراهم کنید تا وی را به سمت‌و‌سوی کتابخوانی هدایت کند. اونگه انجام دادن این کار را به مانند «کار یک کارآگاه» تعبیر می‌کند؛ به این معنا که پدر و مادرها باید در قفسه‌ی کتاب‌ها جست‌و‌جو کنند تا بهترین کتابی را که مناسب کودکان‌شان است، پیدا کنند. بدیهی است که این کار زمان‌بر است و برای بسیاری از خانواده‌ها دشوار. اما اگر نگرش‌مان را تغییر دهیم و این‌گونه فعالیت‌ها را هم‌تراز با دیگر فعالیت‌های کودک، همچون ورزش کردن، در نظر بگیریم، نه چیزی کمتر، شاید موضوع ساده‌تر شود. این نویسنده به پروژه‌هایی اشاره می‌کند که در سطح کشور سوئد اجرا شده است. هدف این پروژه‌ها یافتن کودکانی بوده است که همواره توپ، و در معنای گسترده‌تر ورزش، را به کتاب خواندن ترجیح داده‌اند. 

ایجاد میل به کتابخوانی در کودکان

به مدت دو سال، در کتابخانه‌های اوپسالا، طی پروژه‌ای که با بودجه‌ی شورای عالی فرهنگ تأمین شده بود، دست‌اندرکاران پروژه موفق شدند میل به کتابخوانی را در کودکان علاقه‌مند به ورزش بیدار کنند. بدین طریق که در اتاق رختکن، قفسه‌های کتاب را ردیف به ردیف چیدند و مربی در طول مسیر تا محل مسابقه برای بچه‌ها کتاب می‌خواند. در کالمار، یکی از مربیان عادت داشت قبل از مسابقه شعر بخواند، مربی دیگری در رختکن داستان‌هایی از مافیای دنیای فوتبال تعریف می‌کرد.

امروزه، بیشتر پژوهشگران بر این نکته اتفاق‌نظر دارند که میان فهمیدن و درک مطلب از یک سو و موفقیت در اکثر درس‌های مدرسه از سوی دیگر ارتباط و همبستگی وجود دارد. پس فراموش نکنید که با فراهم آوردن شروعی خوب برای خواندن، می‌توانید تأثیری سودمند بر فرصت‌های کودک در تمامی زمینه‌های ممکن در آینده داشته باشید.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
مترجم (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی

اپل و رین

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
مترجم (Term)
پدیدآورندگان (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی

فهرست کتاب کودک به مناسبت روز جهانی نهنگ، 29 بهمن

Submitted by editor69 on

«روز جهانی نهنگ» هر ساله در سومین یکشنبه ماه فوریه جشن گرفته می‌شود و امسال در 18 فوریه برابر با 29 بهمن‌ماه برگزار می‌گردد. اقیانوس‌ها محل زیست این موجودات شگفت‌انگیز است که به دلایل مختلف شکار می‌شوند. اکنون آنها با چالش دیگری روبرو هستند و آن از دست دادن زیستگاه است.

به همین منظور، در سال 1980، «روز جهانی نهنگ» در مائوئی، هاوایی، برای گرامیداشت نهنگ‌های گوژپشت که در سواحل این جزیره گرمسیری شنا می‌کردند، برگزار شد. این روز با هدف افزایش آگاهی در مورد خطر انقراض نهنگ‌های گوژپشت شکل گرفت.

افزایش آگاهی در مورد نهنگ‌های گوژپشت در هاوایی، اکنون گسترده‌تر شده است و به دنبال ارتقای آگاهی از اقیانوس‌هایی است که مانند گذشته سالم نیستند. می‌بایست یک فراخوان جدی وجود داشته باشد تا زیستگاه نهنگ‌ها مکانی امن برای زندگی آن‌ها باشد.

کتابک برای روز جهانی نهنگ کتاب‌های زیر را به شما معرفی می‌کند:

روی زمین، زیر آب/ برای 0 تا 3 سال/ (معرفی کتاب روی زمین، زیر آب/ خرید کتاب روی زمین، زیر آب)

دوست داری یک نهنگ ببینی؟/ برای 3 تا 9 سال/ (معرفی کتاب دوست داری یک نهنگ ببینی؟/ خرید کتاب دوست داری یک نهنگ ببینی؟)

من کی هستم؟/ برای 3 تا 9 سال/ (معرفی کتاب من کی هستم؟/ خرید کتاب من کی هستم؟)

با تشکر از همه (داستان‌های فیلی و فیگی)/ برای 3 تا 9 سال/ (معرفی کتاب با تشکر از همه (داستان‌های فیلی و فیگی)/ خرید کتاب با تشکر از همه (داستان‌های فیلی و فیگی))

وال بال بازی! (داستان‌های فیلی و فیگی)/ برای 3 تا 9 سال/ (معرفی کتاب وال بال بازی! (داستان‌های فیلی و فیگی)/ خرید کتاب وال بال بازی! (داستان‌های فیلی و فیگی))

والک و رویای سفر/ برای 3 تا 9 سال/ (معرفی کتاب والک و رویای سفر/ خرید کتاب والک و رویای سفر)

ناروال تک شاخ دریا – مجموعه کتاب ناروال و ژلی ۱/ برای 3 تا 9 سال/ (معرفی کتاب ناروال تک شاخ دریا – مجموعه کتاب ناروال و ژلی ۱/ خرید کتاب ناروال تک شاخ دریا – مجموعه کتاب ناروال و ژلی ۱)

درباره ی دلفین ها و وال ها – مجموعه دایره المعارف کوچک من (جلد ۲)/ برای 5 تا 9 سال/ (معرفی کتاب درباره ی دلفین ها و وال ها – مجموعه دایره المعارف کوچک من (جلد ۲)/ خرید کتاب درباره ی دلفین ها و وال ها – مجموعه دایره المعارف کوچک من (جلد ۲))

سؤال سؤال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟/ برای 7 تا 9 سال/ (معرفی کتاب سؤال سؤال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟/ خرید کتاب سؤال سؤال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟)

حلزون قهرمان و وال مهربان/ برای 7 تا 9 سال/ (معرفی کتاب حلزون قهرمان و وال مهربان/ خرید کتاب حلزون قهرمان و وال مهربان)

برسد به دست معلم عزیزم/ برای 7 تا 12 سال/ (معرفی کتاب برسد به دست معلم عزیزم/ خرید کتاب برسد به دست معلم عزیزم)

نابانگ نهنگ سوار – مجموعه دنیا خانه‌ی من است/ برای 7 تا 12 سال/ (معرفی کتاب نابانگ نهنگ سوار – مجموعه دنیا خانه‌ی من است/ خرید کتاب نابانگ نهنگ سوار – مجموعه دنیا خانه‌ی من است)

برسد به دست استاد نهنگ عزیز/ برای 9 تا 12 سال/ (معرفی کتاب برسد به دست استاد نهنگ عزیز/ خرید کتاب برسد به دست استاد نهنگ عزیز)

دریاها و اقیانوس‌ها – دانشنامه کوچک من/ برای 9 تا 12 سال/ (معرفی کتاب دریاها و اقیانوس‌ها – دانشنامه کوچک من/ خرید کتاب دریاها و اقیانوس‌ها – دانشنامه کوچک من)

ناهی/ برای 12 سال به بالا/ (معرفی کتاب ناهی/ خرید کتاب ناهی)

وال‌ها – مجموعه‌ی شاهد عینی/ برای 12 سال به بالا/ (معرفی کتاب وال‌ها – مجموعه‌ی شاهد عینی/ خرید کتاب وال‌ها – مجموعه‌ی شاهد عینی)

روز نهنگ/ برای 12 سال به بالا/ (معرفی کتاب روز نهنگ/ خرید کتاب روز نهنگ)

طولانی‌ترین آواز نهنگ/ برای 12 سال به بالا/ (معرفی کتاب طولانی‌ترین آواز نهنگ/ خرید کتاب طولانی‌ترین آواز نهنگ)

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

فهرست کتاب کودک به مناسبت زادروز روبرتو اینوچنتی، ۲۷ بهمن

Submitted by editor69 on

۱۶ فوریه برابر با ۲۷ بهمن‌ماه «زادروز روبرتو اینوچنتی» تصویرگر مشهور ایتالیایی است. او در حوزه‌ی تبلیغات، طراحی گرافیک و انیمیشن مشغول به فعالیت شد. نقطه عطف تصویرگری اینوچنتی در ملاقات او با ایتینه دلسرت بود. در سال ۱۹۸۳ دلسرت نخستین کار تصویرگری اینوچنتی را پسندید و با او قراردادی برای تصویرگری یکی از قصه‌های پریان قدیمی به نام «سیندرلا» بست، کتابی که در سال ۱۹۹۰ در ایتالیا به چاپ رسید. در فاصله‌ی سال های ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷، اینوچنتی به درخواست مجله‌ای به نام «تایم لایف» بر روی مجموعه کتاب‌هایی با عنوان «دنیای محصور شده» کار کرد. برخی از بهترین کارهای او در سال های ۱۹۸۸ و ۱۹۹۶ از سوی ناشری امریکایی منتشر و بعدها در ایتالیا تجدید چاپ شدند. از این گروه کارها می‌توان به کتاب‌های «ماجراهای پینوکیو» (۱۹۹۱)، «سرود کریسمس»(۱۹۹۰)، «فندق شکن» (۱۹۹۶) و کتاب‌های تازه‌تر همچون «آخرین استراحتگاه» (۲۰۰۲) و «قصه های اریکا»(۲۰۰۳) اشاره کرد.

اینوچنتی با آثار استثنایی خود جوایز جهانی بسیاری را به خود اختصاص داده است. از جمله این جوایز می‌توان به سیب طلای براتیسلاوا، جایزه‌ی صلح گوستاو هینمن و  جایزه‌ی هانس کریستین اندرسن(۲۰۰۸) اشاره کرد.

 

کتابک برای زادروز روبرتو اینوچنتی کتاب‌های زیر را به شما معرفی می‌کند:

پینوکیو/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب پینوکیو/ خرید کتاب پینوکیو)

سرود کریسمس/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب سرود کریسمس/ خرید کتاب سرود کریسمس)

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

فهرست کتاب کودک به مناسبت روز دوست‌داران کتابخانه، ۲۵ بهمن

Submitted by editor69 on

 14 فوریه برابر با ۲۵ بهمن‌ماه به «روز دوست‌داران کتابخانه» در سراسر جهان اختصاص دارد. این روز به بزرگداشت کتابخانه‌ها و کتاب‌های شگفت‌انگیزی که زندگی انسان‌های بی‌شماری را تغییر می‌دهد، می‌پردازد. خوب است بدانید زمانی بود که کتابخانه‌ها به صورت امروزی وجود نداشتند. کلمه «کتابخانه» به معنای مکانی است که کتاب‌ها را در آن ذخیره می‌کنند. در گذشته کتابخانه‌ها صرفاً مکان‌هایی بودند که برای ذخیره کتاب‌ها و نسخه‌های خطی مهم برای زمانی طولانی استفاده می‌گشت.

روز دوستداران کتابخانه ابتدا در استرالیا در سال 2006 توسط کتابخانه ایالتی نیو ساوت ولز (NSW) آغاز شد.  

کتابک برای روز دوست‌داران کتابخانه کتاب‌های زیر را به شما معرفی می‌کند:

مجموعه کتاب‌های مقوایی نخستین کتابخانه من/ برای ۰ تا ۳ سال/ (معرفی کتاب مجموعه کتاب‌های مقوایی نخستین کتابخانه من/ خرید کتاب ٰمجموعه کتاب‌های مقوایی نخستین کتابخانه من)

باشگاه کتاب‌خوانی بانی/ برای ۳ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب باشگاه کتاب‌خوانی بانی/ خرید کتاب باشگاه کتاب‌خوانی بانی)

بردن سیرک به کتابخانه؟ هرگز – مجموعه مگنولیا/ برای ۳ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب بردن سیرک به کتابخانه؟ هرگز – مجموعه مگنولیا/ خرید کتاب بردن سیرک به کتابخانه؟ هرگز – مجموعه مگنولیا)

جعبه‌ی کتاب‌ های به درد نخور/ برای ۵ تا ۷ سال/ (معرفی کتاب جعبه‌ی کتاب‌ های به درد نخور/ خرید کتاب جعبه‌ی کتاب‌ های به درد نخور)

دیدار از موزه (مجموعه موش کتابخانه)/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب دیدار از موزه (مجموعه موش کتابخانه)/ خرید کتاب دیدار از موزه (مجموعه موش کتابخانه))

داستان یک دوستی (مجموعه موش کتابخانه)/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب داستان یک دوستی (مجموعه موش کتابخانه)/ خرید کتاب داستان یک دوستی (مجموعه موش کتابخانه))

کشف کردن دنیا (مجموعه موش کتابخانه)/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب کشف کردن دنیا (مجموعه موش کتابخانه)/ خرید کتاب کشف کردن دنیا (مجموعه موش کتابخانه))

موش کتابخانه (مجموعه موش کتابخانه)/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب موش کتابخانه (مجموعه موش کتابخانه)/ خرید کتاب موش کتابخانه (مجموعه موش کتابخانه))

شیر کتابخانه/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب شیر کتابخانه/ خرید کتاب شیر کتابخانه)

روباه به کتابخانه می‌رود/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب روباه به کتابخانه می‌رود/ خرید کتاب روباه به کتابخانه می‌رود)

جانمی جان! یک جای باحال – مجموعه آملیا بدلیا/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب جانمی جان! یک جای باحال – مجموعه آملیا بدلیا/ خرید کتاب جانمی جان! یک جای باحال – مجموعه آملیا بدلیا)

موش باهوشه به کتاب‌خانه می‌رود – ماجراهای موش باهوشه/ برای ۷ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب موش باهوشه به کتاب‌خانه می‌رود – ماجراهای موش باهوشه/ خرید کتاب موش باهوشه به کتاب‌خانه می‌رود – ماجراهای موش باهوشه)

پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم/ برای ۷ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم/ خرید کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم)

لیندبرگ افسانه ی موش پرنده/ برای ۷ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب لیندبرگ افسانه ی موش پرنده/ خرید کتاب لیندبرگ افسانه ی موش پرنده)

اسپاد مورفی و تفنگی با فشنگ سیب زمینی/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب اسپاد مورفی و تفنگی با فشنگ سیب زمینی/ خرید کتاب اسپاد مورفی و تفنگی با فشنگ سیب زمینی)

جست‌وجوی یکهویی به روش دیویی – مجموعه‌ی کتابدار دوست‌داشتنی ما/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب جست‌وجوی یکهویی به روش دیویی – مجموعه‌ی کتابدار دوست‌داشتنی ما/ خرید کتاب ٰجست‌وجوی یکهویی به روش دیویی – مجموعه‌ی کتابدار دوست‌داشتنی ما)

زمین در فضا – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب ٰزمین در فضا – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ خرید کتاب زمین در فضا – مجموعه اولین کتابخانه علمی من)

ابر و باد – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب ابر و باد – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ خرید کتاب ابر و باد – مجموعه اولین کتابخانه علمی من)

منابع آب در زمین – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب منابع آب در زمین – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ خرید کتاب منابع آب در زمین – مجموعه اولین کتابخانه علمی من)

علم برای زندگی – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب علم برای زندگی – مجموعه اولین کتابخانه علمی من/ خرید کتاب ٰعلم برای زندگی – مجموعه اولین کتابخانه علمی من)

به فرزندتان کمک کنید کتاب‌خوان شود! – با فعالیت‌های پیشنهادی برای نوزادان تا کودکان شش ساله/ برای بزرگسال/ (معرفی کتاب به فرزندتان کمک کنید کتاب‌خوان شود! – با فعالیت‌های پیشنهادی برای نوزادان تا کودکان شش ساله/ خرید کتاب به فرزندتان کمک کنید کتاب‌خوان شود! – با فعالیت‌های پیشنهادی برای نوزادان تا کودکان شش ساله)

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

فهرست کتاب کودک به مناسبت روز اینترنت امن، ۱۷ بهمن

Submitted by editor69 on

«روز اینترنت امن» در فوریه هر سال برگزار می‌شود تا آگاهی مردم را نسبت به اینترنت ایمن برای همه، به ویژه برای کودکان و جوانان افزایش دهد. روز اینترنت ایمن فرصتی عالی برای محیط‌های کاری، سازمان‌های اجتماعی، مدارس، صنعت، دولت و خانواده‌ها است تا به آموزش ایمنی آنلاین پرداخته و آن را ترویج دهند.

کتابک برای روز اینترنت امن کتاب‌های زیر را به شما معرفی می‌کند:

روشن خاموش! -مجموعه‌ی تصمیم بگیر عمل کن (۷)/ برای ۳ تا ۷ سال/ (معرفی کتاب روشن خاموش! -مجموعه‌ی تصمیم بگیر عمل کن (۷)/ خرید کتاب روشن خاموش! -مجموعه‌ی تصمیم بگیر عمل کن (۷))

بابام و اینترنت/ برای ۳ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب بابام و اینترنت/ خرید کتاب بابام و اینترنت)

پرنده کوچولو و ماجراهای امنیت در اینترنت/ برای ۳ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب پرنده کوچولو و ماجراهای امنیت در اینترنت/ خرید کتاب ٰٰپرنده کوچولو و ماجراهای امنیت در اینترنت)

اینترنت شبیه چاله است – کودک و امنیت در اینترنت/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب اینترنت شبیه چاله است – کودک و امنیت در اینترنت/ خرید کتاب اینترنت شبیه چاله است – کودک و امنیت در اینترنت)

تصمیم بزرگ دیجی اردک/ برای ۷ تا ۹ سال/ (معرفی کتاب تصمیم بزرگ دیجی اردک/ خرید کتاب ٰتصمیم بزرگ دیجی اردک)

حواست به دُمت باشه! در دنیای دیجیتال – کتاب‌های جولیا/  برای ۷ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب حواست به دُمت باشه! در دنیای دیجیتال – کتاب‌های جولیا/ خرید کتاب حواست به دُمت باشه! در دنیای دیجیتال – کتاب‌های جولیا)

مجموعه‌ی پرنده‌ی اینترنت باز/ برای ۷ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب مجموعه‌ی پرنده‌ی اینترنت باز/ خرید کتاب مجموعه‌ی پرنده‌ی اینترنت باز)

زمانی دور از تکنولوژی – راهنمای کودک برای فاصله گرفتن از فضای مجازی و تفریح در دنیای واقعی – مهارت‌های زندگی ۱۷/ برای ۷ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب ٰزمانی دور از تکنولوژی – راهنمای کودک برای فاصله گرفتن از فضای مجازی و تفریح در دنیای واقعی – مهارت‌های زندگی ۱۷/ خرید کتاب زمانی دور از تکنولوژی – راهنمای کودک برای فاصله گرفتن از فضای مجازی و تفریح در دنیای واقعی – مهارت‌های زندگی ۱۷)

در اینترنت خواندم – مجموعه‌ی کتابدار دوست‌‌داشتنی ما/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب در اینترنت خواندم – مجموعه‌ی کتابدار دوست‌‌داشتنی ما/ خرید کتاب در اینترنت خواندم – مجموعه‌ی کتابدار دوست‌‌داشتنی ما)

چطور در فضای مجازی مراقب خودمان باشیم؟ – مجموعه راهنمای دختر امروزی/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ (معرفی کتاب چطور در فضای مجازی مراقب خودمان باشیم؟ – مجموعه راهنمای دختر امروزی/ خرید کتاب ٰچطور در فضای مجازی مراقب خودمان باشیم؟ – مجموعه راهنمای دختر امروزی)

دنیای مجازی/ برای ۹ تا ۱۲ سال/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب دنیای مجازی/ خرید کتاب دنیای مجازی)

دختران و فضای مجازی – آنچه دختران باهوش باید بدانند/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب دختران و فضای مجازی – آنچه دختران باهوش باید بدانند/ خرید کتاب دختران و فضای مجازی – آنچه دختران باهوش باید بدانند)

رفتار مناسب ـ آنچه دختران باهوش باید بدانند/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب رفتار مناسب ـ آنچه دختران باهوش باید بدانند/ خرید کتاب رفتار مناسب ـ آنچه دختران باهوش باید بدانند)

دختران و اینترنت  ـ آنچه دختران باهوش باید بدانند/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب ٰدختران و اینترنت  ـ آنچه دختران باهوش باید بدانند/ خرید کتاب ٰدختران و اینترنت  ـ آنچه دختران باهوش باید بدانند)

میلیون‌ها/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب میلیون‌ها/ خرید کتاب میلیون‌ها)

در انتظار یک زندگی طبیعی/ برای ۱۲ سال به بالا/ (معرفی کتاب ٰٰدر انتظار یک زندگی طبیعی/ خرید کتاب در انتظار یک زندگی طبیعی)

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله

اسباب‌کشی به خانه‌ی نو

Submitted by editor69 on

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (Term)
مترجم (Term)
تصویرگر (Term)
نگارنده معرفی کتاب
نوع محتوا
معرفی کتاب
جایگاه
معرفی کتاب صفحه اصلی
گروه سنی

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی بخش سوم: آنان که گول نخورده‌اند به خطا می‌روند

Submitted by editor69 on

پیش از شروع مقاله، دو قسمت پیشین را در سایت کتابک بخوانید: 

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی بخش نخست: مرادی کرمانی، روایت سرگردانی میان «‌من»‌ و «من دیگر»‌‌

زندگی، زمانه و داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی بخش دوم: غریبه‌ترین آشناها

به دنیا نیامده‌ام وکیل بشوم، 
نیامده‌ام ساختمان 10 طبقه بسازم، 
آمده‌ام گلوله‌های نخی که در ذهنم هست را باز کنم 
و در حقیقت 
این گلوله‌های نخ، انگیزه‌ی من برای نویسندگی است[2].

1. مرگ

«آخرین برگ[3]» داستان سه نقاش است. دو دختر و یک پیرمرد که در خانه‌های کوچک آپارتمانی زندگی می‌کنند. دختران، تازه نقاشانی هستند که می‌خواهند راه‌شان را به جامعه‌ی هنری باز کنند اما بیماری به یک‌باره تمامی راه رفته زندگی‌شان را پاک کرده است. یکی از دخترها به ذات‌الریه مبتلا شده و در بیمارستان است. تمامی ذهن دختر بیمار را مرگ ربوده. او صبح تا شب از پنجره‌ی اتاقش افتادن برگ‌های پیچکی خشک را می‌شمرد که از حیاط خانه‌ی مخروبه‌ی پشتی به حیاط بیمارستان راه پیدا کرده. او برعکس می‌شمرد. یازده.. ده... و با افتادن هر برگ، قدم‌های مرگ در ذهنش به او نزدیک می‌شود. آخرین برگ که بیافتد مرگ به او خواهد رسید. دکتر نمی‌تواند این ترس را از ذهن او دور کند: «دوست تو در ذهنش به این نتیجه رسیده که قرار نیست خوب بشود... او شروع به شمردن کالسکه‌های مراسم تدفینش کرده است.» او باید بخواهد زنده بماند اما میل زندگی، جایش را به میل مرگ داده است: «می‌خواهم افتادن آخری را ببینم. می‌خواهم همه چیز را رها کنم و مانند یکی از آن برگ‌های خسته پایین و پایین بروم.» تا اینکه پیرمرد همسایه برای دیدنش به بیمارستان می‌آید. او قرار است مدل نقاشی دختر دیگر شود اما ماجرای دختر بیمار او را آشفته می‌کند: «آدم‌هایی با این حماقت در دنیا وجود دارند که بمیرند چون برگ‌های پیچکی می‌افتد؟» پیرمرد در تمامی سال‌های زندگی‌اش مدل نقاشان دیگر بوده. او نقاشی است که مدت‎هاست برنامه‌ریزی می‌کند تا شاهکاری بیافریند اما هرگز آن را شروع نکرده است. بیماری دختر چنان بر او اثر می‌گذارد که او تصمیم می‌گیرد اولین و آخرین شاهکارش را بیافریند. در شبی بارانی و سرد، پیرمرد یک برگ، آخرین برگ پیچک، را بر دیوار حیاط بیمارستان نقاشی می‌کند، برگی که هیچ باد و بارانی نمی‌تواند آن را از شاخه جدا کند. دختر زنده می‌ماند چون گول می‌خورد، برگ نقاشی شده فریبش می‌دهد. او می‌ماند چون آخرین برگ بر شاخه مانده و پیرمرد بر اثر بیماری می‌میرد. آن برگ میل زندگی را به دختر باز می‌گرداند و میل مرگ را برای پیرمرد می‌آورد. او شاهکارش را کشیده و دیگر دلیلی برای ماندن ندارد. پیرمرد مرگ را فریب می‌دهد و مسیر مرگ را به سوی خودش می‌آورد، چون مرگ را می‌خواهد. اینک میل مرگ، میل به جاودانگی است برای او. پیرمرد نقاش با برگ کشیده بر دیوار، خود را جاودانه می‌کند. برگی که از واقعیت بیرون، حقیقی‌تر است و می‌تواند دختر نقاش را از مرگ برهاند. پیرمرد نقاش می‌رود تا دختر بماند و ادامه دهد. مرگ او، مشعل زندگی را به دست دختر می‌‌دهد. پس از آن، هر چه دختر نقاشی کند، بیافریند، اثر میل پیرمرد به زندگی در آن است. در این بازی دختر و مرگ، فریب پیرمرد را می‌خورند: «یک روز من شاهکاری خواهم کشید و همه‌ی ما از این‌جا خواهیم رفت.» 

داستان آخرین برگ

چه چیزی در ذهن دختر بیمار افتادن برگ‌ها را با مرگ مرتبط کرده است؟ این زنجیره‌ی دلالت‌ها، من می‌میرم چون آخرین برگ می‌افتد، من می‌‌روم، می‌میرم، زمانی که شاهکارم را بیافرینم، از کجا می‌آیند؟ چرا خودمان را تسلیم رخدادهای نیامده می‌کنیم؟ سرچشمه‌ی امیال ما در کجاست؟ آیا امیال ما، میل خودمان است یا میل دیگران است که به ما تحمیل شده است؟ آیا می‌توانیم خواسته‌های‌مان را به آسانی بر زبان آوریم؟ آیا همه چیز گفتنی است؟: «ما در دنیایی انباشته از گفتمان زاده می‌شویم. گفتمان یا زبانی که پیش از زایش ما وجود داشته و پس از مرگ ما نیز به زندگی خود ادامه خواهد داد. مدت‌ها پیش از آن که کودکی زاده شود مکانی برایش در جهان زبانی والدین‌اش آماده و مهیا گشته است. کودک درون مکانی از پیش تثبیت شده در جهان زبانی والدين‌اش متولد می‌شود و مسلم است که بیشتر کودکان همان زبان والدین‌شان را یاد می‌گیرند. میل‌هایی که دارند درون قالب زبان یا زبان‌هایی که یاد می‌گیرند ریخته می‌شود. در این وضعیت معنا را نه کودک بلکه افراد دیگر بر اساس زبانی که سخن می‌گویند تعیین می‌کنند... بدون زبان چیزی به نام میل وجود ندارد...ناخودآگاه‌مان لبریز از میل‌های افراد دیگر است. میل‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها. والدین و یا حتی فشار همسالان... نگرش‌ها و میل‌های افراد دیگر از راه گفتمان به درون ما سرازیر می‌شوند. ناخوداگاه پر از سخن گفتن افراد دیگر، گفت‌وگوهای افراد دیگر و اهداف اشتیاق‌ها و فانتری‌های افراد دیگر است که در قالب واژه‌ها بیان می‌شوند.[4]»

میل به مرگ، ذهن دختر بیمار داستان «آخرین برگ» را ربوده است. هر آنچه در پیرامون‌اش می‌بیند برای او تجسم مرگ است. افتادن برگ‌ها برایش، نزدیک شدن صدای گام‌های مرگ است. هر برگی که می‌افتد، مرگ یک قدم پیش می‌گذارد. او نمی‌خواهد زندگی کند و پیچک، نقش یک میانجی یا میان‌بر را برای مرگ بازی می‌کند. او مرگ را به درختی مرده آویزان کرده. مرگ اندیشه‌ی او را تسخیر کرده و بر زبان او مدام تکرار می‌شود: «من می‌میرم، با افتادن آخرین برگ من خواهم رفت.» کدام «من» خواهد رفت؟ کدام «من» را پیرمرد نجات می‌دهد؟ پیرمرد نقاش این بازی مرگ را به هم می‌زند. پیرمرد پوسته‌ی ظاهری، «من» برساخته‌ی دیگران، را می‌دهد تا «من» هنری و آفرینش‌گرش جاودانه بماند. انگار آن‌چه که بیش از همه واقعی است، نه دختر است نه پیرمرد، این مرگ است که در آن بیمارستان نقش بازی می‌کند. مرگ است که میان ذهن و زبان آن‌ها در رفت‌وآمد است و پیرمرد باید بتواند در آن شب سرد و بارانی، مرگ را فریب می‌دهد. کدام تصور واقعی‌تر است؟ برگ مانده بر درخت پیچک یا برگی که پیرمرد نقاشی کرد؟: «موجود انسانی همین شب است، همین نیستی تهی{...} گنجینه‌ای تمام‌نشدنی از تصورها و تصویرهای خیالی که هیچ‌کدام از آن‌ها بر او رخ نمی‌دهد یا حاضر نیست.[5]»

هوشنگ مرادی کرمانی در موزه کودکی ایرانک

آن‌چه در زندگی ما بیش از همه نقش بازی می‌کند چه چیزی است؟ هوشنگ مرادی کرمانی می‌گوید که جدی‌ترین شوخی دنیا با او، به دنیا آمدنش بوده که تولدش شوخی بدی بوده است[6]. او در تمامی سال‌های زندگی‌اش تلاش کرده تا از بازی مرگ بیرون بیاید تا این بازی را برهم بزند. هوشوی کوچک تجسم مرگ برای مردم آبادی است. اگر جسم او برای برهم زدن این بازی ضعیف و کوچک است پس او هوشنگ دوم را می‌سازد و مرگ و میل دیگران را عقب می‌زد. «من» تسلیم زندگی‌ای هستم که برایم ساخته‌اند، آن را پذیرفته‌ام. اما همزمان او هوشنگ دوم را از فقدان‌ها و روان‌زخم‌های درونش می‌سازد تا در این بازی با فریب همیشگی مرگ، برنده باشد. او وجودش را دوپاره کرده است: «دوپارگی به هیچ روی نشان‌دهنده‌ی جنون نیست {...} با تسلیم شدن به دیگری کودک چیزی به دست می‌آورد به یک معنا یکی از سوژه‌های زبان «سوژه‌ی «زبان» یا «سوژه‌ای در زبان می‌شود[7].» زمانی جنون سربر می‌آورد که حفاظ میان ناخودآگاه و خودآگاه از میان برود، همان شیشه‌ی حائل خودرو که در بخش اول به آن اشاره کردیم. هوشنگ مرادی‌کرمانی با دو پارگی دو صورت برای خود ساخته: یک صورت ظاهری تسلیم‌پذیر که هوشنگ اول است و می‌تواند بمیرد و صورت دیگر که برای هوشنگ دوم است و تمامی امیال او، شورش او بر امیال دیگران را دربردارد و جاودانه است. شرط زیستن، سالم ماندن میان آن همه رنج، این دوپارگی او بوده است. او هوشنگ دوم را می‌سازد تا مرگ را به بازی بگیرد تا هوشنگ دوم را بی‌مرگ کند تا با گره‌های ذهنش، رنج‌ها، فقدان‌ها و روان‌زخم‌ها و میل‌هایش داستان بنویسد: «زبان و میل تار و پود یک پارچه‌اند؛ زبان آکنده از میل است و میل بدون زبان ادراک ناپذیر است، زیرا از همان خمیره‌ی زبان ساخته می‌شود.[8]» بی‌شک او صاحب ذهنی ممتاز و قوی است!: « آمده‌ام گلوله‌های نخی که در ذهنم هست را باز کنم.»

«شما که غریبه نیستید» نه یک کتاب خاطره که کتابی به زبان و قلم هوشنگ دوم است. یک بازی با مرگ است. مبارزه‌ی هوشنگ دوم با هوشنگ اول است، با «منِ» هوشنگ اول است، با سوژه‌ای که برساخته‌ی دیگران است. این کتاب مبارزه با زندگی و تسلیم‌ناپذیری به مرگ است. فریب مرگ است. برای بی‌مرگی باید مرگ را بپذیری. هوشنگ دوم با آمدن به زبان، با نمادین شدن در داستان و در ذهن هوشنگ اول، مرگ را می‌پذیرد و جاودانه می‌شود. اما مرگ او نه یک‌بار که بارها رخ می‌دهد. هر بار با مرگی دوباره، زاده می‌شود. «شما که غریبه نیستید» تجسم آرزوی جاودانه شدن است!

کتاب شما که غریبه نیستید


خرید کتاب شما که غریبه نیستید


2.    گم‌شده

«وقتی آثار من و کارهای من را در نظر بگیرید و این‌ها را نگاه بکنید، یک چیز خاصی توی این‌ها هست و اون مسئله‌ی گم‌شدگی و کم‌کردگی است. در یک لحظه فکر کنید و ببینید که چگونه وقتی چیزی را گم کرده‌اید، خودتان هم در او گم می‌شوید. یک سوزن خیاطی، یک چیزی شده گم بکنید، در آن زمانی که به دنبال آن هستید، به دنبال آن گم‎شده‌تان هستید، دقیقا خودتان هم گم شده‌اید. هیچ‌چیز دیگری یادتان نمی‌آید، به فکرتان نمی‌رسد، گرسنگی، تشنگی و هر چیزی را که بدن نیاز دارد، همه را فراموش می‌کنید، به دنبال آن هدف هستید به دنبال آن هستید تا پیدایش کنید، در حقیقت خودتان گم شدید در آن... مادر برای من در تمام طول زندگی، چیزی بوده عین همان گم شده‌ای بوده که تمام آن آرزوها و تمام آن خواسته‌ها همیشه فراموش شده‌اند، من در وجودم مادرم گم شدم. مادری که هرگز ندیده‌ام.[9]»

گم‌شده‌ی هوشنگ مرادی‌کرمانی، مادر است. مادر برای او مکان تمامی امیال، خواسته‌ها و هدف‌های بوده است. زمانی که باید مادر او را به زبان وارد کند، زمانی که قرار است او اولین آواهای زبان را بگوید، در شش ماهگی، مادر نیست، مادر مرده است. در غیاب مادر، شخصیت هوشو را ننه‌بابا، آغ‌بابا، عموها و عمه و مردم آبادی شکل می‌دهند. «من»ی دروغین و برساخته‌ی دیگران که هوشو آن را نمی‌خواهد. تنها آغ‌بابا است که هوشو را دوست دارد و به خیال او پر و بال می‌دهد. اما او هم هوشو را پسر پدرش می‌داند. پدری مجنون که بیرون از دایره‌ی هنجارهای زندگی است و جنون‌اش زندگی هوشو، همین «من» برساخته را آزار می‌دهد. او گم‌شده است، غریبگی و بیگانگی او با دیگران و غیاب مادر، سبب می‌شود که هوشو خودش مادر خودش شود. او یک هوشوی دیگر می‌آفریند، زمانی که آموخته که خیال کند، از درون خیال‌اش هوشنگ دوم را زاده است. او هوشنگ دوم را چنان که دوست دارد می‌آفریند و بر هوشنگ اول این «من» دروغین، می‌آشوبد. 

کتاب هوشنگ دوم


خرید کتاب هوشنگ دوم


یکی از بخش‌های کتاب «شما که غریبه نیستید» که توانسته این طغیان و شورش را در برابر دیگران، پدرش و جامعه‌اش را نشان دهد، فصل 22 کتاب است. پدر هوشو، کاظم، به مدرسه آمده است. او میان حیاط کنار تور والیبال می‌ایستد و رو می‌کند به خورشید، دهانش را باز می‌کند انگار می‌خواهد قرص خورشید را ببلعد. آموزگار و بچه‌ها به بابای هوشو نگاه می‌کنند: «کاظم دیوونه اومد. آقا به پسرش بگین ببرتش بیرون. الان عطسه می‌کنه.» کاظم با صدای بلند عطسه می‌کند. پشت هم چندین‌بار. بچه‌ها سر کلاس می‌شمرند. یک.. دو.. سه... یازده.. و می‌دانند الان حال پدر هوشو بدتر می‌شود. هوشو از کلاس می‌دود بیرون به پدر می‌گوید برود اما نمی‌رود. پدر طرف خمره‌ی آب می‌رود و هی آب می‌خورد. هوشو خجالت می‌کشد. از مدرسه فرار می‌کند و می‌رود توی تنه‌ی خالی درخت بزرگ چناری که لب رودخانه است. تنه‌ی درخت خالی و سیاه است: «اتاقکی کوچک است و ته‌اش برگ خشک است... هرچه می‌گردند پیدایم نمی‌کنند.» اما بالاخره پیدایش می‌کنند و هوشو را از تنه‌ی درخت بیرون می‌کشند. او با دو کودک دیگر به طویله می‌روند و هوشو نی بلندی برمی‌دارد و توی سقف تیر چوبی می‌زند و شب‌کورها، خفاش‌ها را می‌تاراند. تو نور، تو روشنی، کور هستند: «چشم‌های خفاش را نگاه می‌کنم، چشم‌هایش باز است. اما نمی‌بیند. دست روی سینه‌اش می‌گذارم. قلبش می‌زند. وحشت‌زده است. بی‌تاب است. رگ‌های سیاه میان بال‌هایش را نگاه می‌کنم. خفاش تکه‌ای گوشت سیاه جنبنده و تپنده است، با سری کوچک و دهانی که نه دهان است و نه منقار. سر بال‌هایش را با نخ می‌بندم، سر نخ را به دو تا شاخه می‌بندم و آویزانش می‌کنم. خفاش تاب می‌خورد، در لرزشی زجرآور تاب می‌خورد. پاهایش را تکان می‌دهد. چنگالش تیز و چسبنده است. دست‌هایم را زخم می‌کند وقتی به پشت دست‌هایم چنگ می‌زند، قشنگو داد می‌کشد: هوشو سرتو جلو نبر، یکهو نوک می‌زنه تو صورتت، تو چشم‌هات. خفاش در تلاطم و هیجان و بی‌خوابی، بال‌هایش را از نخ‌ها رها می‌کند و می‌افتد و توی علف‌ها گم و گور می‌شود.»

در سایت کتابک بخوانید: در ستایش روایت و روایت‌گری، هوشنگ مرادی کرمانی، بار دیگر نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن (آلما) 2024

چشم‌های خفاشی که نمی‌بیند، تجسم چشم‌های پدر نیست زمانی که به خورشید نگاه می‌کند؟ دهانی که نه دهان است و نه منقار، دهان پدر نیست؟ چشم‌هایی که برای دیدن نیست، دهانی که برای ارتباط و سخن گفتن نیست، دهانی است که حرف‌های نامفهوم می‌زند، دهانی است که مکان برون‌ریزی جنون شده، همانند چشم‌هایی که چیزهایی می‌بیند که وجود ندارند. این چشم و آن دهان از درک پیرامون‌شان عاجزاند. خفاشی که میان دست‌های هوشو زجر می‌کشد، زجری نیست که دیگران به او می‌دهند؟: «کارهای بدی که انجام می‌دادم. علت دارد، چون جسم و بدن من دربرابر عوامل بیرونی، خیلی اذیت می‌شد. فکر می‌کنم این کارها باید واکنشی در برابر این عوامل عذاب‌آور باشد.[10]»

خفاش را چون خودش که از تاریکی درخت بیرون کشیدند، از طویله بیرون می‌آورد. توی نور آزارش می‌دهد همانند آزاری دیگران به او و نمی‌گذارند به دنیای خودش پناه ببرد. بال‌های خفاش را باز می‌کند انگار که گره‌های درونش را باز کرده باشد، بازش می‌کند تا به درد درونش تسکین بدهد. هوشو دست می‌برد به زخم درونش. این آزار خود اوست نه خفاش. کنکاش درون خود است. مواجه با «من» آزار دیده‌ی خودش است. به همین دلیل است که این رخداد با فعل‌هایی در زمان حال روایت می‌شود: «خفاش را نگاه می‌کنم... دست روی سینه‌اش می‌گذارم...» ناخودآگاه هر آن‌چه بر آن تأثیر گذاشته در زمان حال نگه می‌دارد. زنجیره‌ای از دلالت‌ها این رخداد را چونان خاطره‌ای رخ‌داده در ذهنش ثبت کرده است.

بخش دیگر در کتاب، که ساخت رخدادها را در ناخودآگاه نشان می‌دهد، زمانی است که هوشو با عشق آشنا شده است: «رفعت را دیگر ندیدم هر چه روزها پیاده‌رو را نگاه کردم ندیدمش. انگار گل قاصدکی شد و باد بردش.» و او شب خوابی عجیب می‌بیند: «شب گاومان را خواب می‌بینم، خواب می‌بینم که سر کرده است توی رودخانه آب می‌خورد، آب روشن و براق دور دهانش می‌چرخد. آرام راحت آب می‌خورد، سر بر می‌گرداند و مرا نگاه می کند، سنجاقکی روی شاخش نشسته هر چه انتظار می‌کشم آب خوردنش تمام نمی‌شود آب می‌خورد هی آب می‌خورد. این پا و آن پا‌ می‌کنم تشنه‌ام گلویم می‌سوزد بیدار نمی‌شوم.» آیا آب همان عشق نیست؟ آیا گاو همان مادر نیست و عشقی که گم‌شده‌ی هوشو است؟ 

در سایت کتابک بخوانید: به بهانه زادروز «هوشنگ مرادی کرمانی» برای «هوشو»های عشق کتاب

هوشو گاوی داشته که هر روز او را برای چرا می‌برده است. یک‌بار گاو، گوساله‌ای می‌زاید اما گوساله می‌میرد و مرگ گوساله را تقصیر هوشو می‌اندازد چون او را سرخور می‌دانند! عمو ابرام برای این‌که گاو غصه نخورد، پوست گوساله را از کاه پر میکند و مقابل گاو می‌گذارد گاو مادر پوست پرشده گوساله را می‌لیسد و اجازه می‌دهد او را بدوشند. در فصل دیگری از کتاب، هوشو یک شب خودش را به شکل همان گوساله به خواب می‌بیند: «شب خواب می‌بینم. گوساله‌ای شده‌ام که مرده و تو پوستش کاه کرده‌اند. پرهای کاه از چشم‌هایم بیرون زده جیغ می‌زنم ننه بابا بیدارم می‌کند.» مادر همان عشق است، آب است، همان گاو است در خواب هوشو و هوشو گوساله‌ای که با کاه پرش کرده‌اند. گوساله‌ای که «من»ی ساختگی دارد.

اما پدر برای هوشو نماد چه چیزی است در ناخودآگاهش؟ :«آخوند روی منبر حرف‌های تازه‌ای می‌زند، می‌گوید جایی خوانده است که آدم‌های مؤمن به جایی می‌رسند که می‌توانند وضعیت آدم‌ها را در روز قیامت ببینند. دعا می‌خوانم و تسبیحی به دست می‌گیرم. توی آبادی راه می‌افتم، تلاش می‌کنم مردم روستا را در وضعیت روز قیامت ببینم. وقتی لب رودخانه می‌روم، از دور بره‌ای می‌بینم که به طرفم می‌آید. بره از کنارم رد می‌شود غر می‌زند: سلامت کو؟ ننه بابات چطوره؟ چشم‌هایم را می‌مالم، می‎بینم ماه‌بی‌بی زن خداداد است. خجالت می‌کشم. از کوچه که می‌گذرم، روی شاخه‌ی درخت زردآلو گاوی می‌بینم که دارد زردآلو می‌چیند و آواز می‌خواند. حیرت می‌کنم گاو روی شاخه‌ی درخت زردآلو آن بالا چه می‌کند؟ نزدیکش می‌رسم. خوب نگاهش می‌کنم می‌بینم عزت است. چند بار ننه بابا را به صورت کبوتر دیدم، پدرم را مثل ملخ.» چرا هوشو، پدر را شبیه ملخ می‌بیند؟ ملخ آفت سبزی و خرمی آبادی است: «ملخ می‌آید. آسمان روستا از ملخ سیاه می‌شود... برگ‌های تازه درآمده و میوه‌های کال را و نرسیده را می‌خورند.... روز بعد درخت‌ها لخت‌اند. انگار که زمستان.» 

در سایت کتابک بخوانید: قصه های مجید، قصه‌هایی برای چند نسل - گفت‌و‌گو با محمدهادی محمدی

جایگاه پدر هوشو، جایگاه اقتدار نیست. جای والد و کودک عوض شده و کودک مراقب پدر است. مراقب است تا راهش را گم نکند، مراقب است تا به مدرسه نیاید و...هوشو مراقب(و نگهبان) پدر است، همراه پدرش می‌کنند تا مراقب او باشد که راهش را به آسیاب گم نکند. هوشو نزدیک به در یا کنار پنجر‌ه‌ی کلاس می‌نشیند تا نگهبانی دهد و هنگامی که پدر آمد، او را از مدرسه بیرون ببرد. هوشو پدر را در شش سالگی‌اش، نخستین بار در شبی زمستانی می‌بیند. پس زمستان و ملخ برای او تداعی پدر هستند. وجود پدر برای او زمستان است، تجسم سرما است. بی‌حسی و خواب زندگی است. «مایه‌ی عذاب» است. پدری که روانش ویران شده است و حضورش درد را به زندگی هوشو آورده است. به همین دلیل است که در فصل اول کتاب وقتی ننه‌بابا او را به قبرستان، سر مزار مادرش می‌برد، و ماجرای عروسی مادر و پدر را می‌گوید، هوشو ملخی را می‌گیرد و توی مشتش زندانی می‌کند و با خیالش از رنج می‌گریزد، ملخ بازیچه‌ی اوست و هم‌زمان رنجی که توی مشتش دارد: «نمی‌خواهم دیگر بشنوم. دنبال ملخی می‌دوم. می‌گیرمش. ملخ توی مشتم می‌جنبد... هی سرش را می‌زند به انگشت‌ها و نرمه‌ی کف دستم. باد زوزه می‌کشد و من میان قبرها می‌دوم، می‌دوم، می‌دوم و ملخ توی مشتم زندانی است.»

کتاب های هوشنگ مرادی کرمانی


خرید آثار هوشنگ مرادی کرمانی


3. بی‌مرگی

مرادی‌کرمانی چه‌طور توانسته خاطره‌هایش را سیال روایت کند؟ این روایت آونگی، رفت و برگشتی میان زمان حال و گذشته‌ای که حاضر و پیش چشم‌اش است چگونه رخ داده است؟

"خاطرات" هوشنگ مرادی‌کرمانی ثبت ساده‌ی وقایع رخداده در کودکی و نوجوانی نیستند، او در ابتدای کتاب می‌گوید این خاطره‌ها، بی هیچ تحقیق و یادداشتی فقط از حافظه برآمده‌اند. چطور با تکیه بر حافظه می‌توان دیدار پدر را در شبی زمستانی بازگو کرد؟ پاهای ورم‌کرده و سرخ‌شده از سرما، بوی بدن، زبری صورت، و جزئیات دقیق دیدن یک خفاش! خاطره در نگاه و ذهن مرادی‌کرمانی چیزی است، پدیده‌هایی‌ست که احساسات او را شکل داده‌اند، ذهن او را ساخته‌اند: «توجه داشتم که ذهن من با این درخت رشد کرده است.» درخت انجیر کوهی، سرو بلند سیرچ، رودخانه، گاو، فیلو سگ خانگی، با حس‌ها در خاطرش نشسته‌اند. زنجیره‌ای از دلالت‌ها، رخدادها را در حافظه‌ی او ثبت کرده است. این رخدادها، خاطره نیستند، بازنمایی حس‌ها و پدیده‌های ثبت شده در ناخودآگاه است، که در زبان جاری شده است و برای همین سیال است: «ناخودآگاه به مانند زنجیره‌ای از عناصر دلالت‌گری دستگاه خاطره‌ای را می‌سازد... زنجیره‌ی دال‌ها به جای ما به یاد می‌آورد. ناخودآگاه، دال‌ها را می‌شمارد ضبط و همه‌ی آن را ثبت و ذخیره می‌کند و می‌تواند آن اطلاعات را در هر زمانی به یاد آورد... عناصر ناخودآگاه ویرانی‌ناپذیراند.[11]» همانند هوشنگ دوم که بی‌مرگ است!


پانویس

1- آنان که گول نخورده‌اند به خطا می‌روند: این عنوان، برگرفته از یکی از فصل‌های کتاب «کژنگریستن» است.

2- پستی از صفحه اینستاگرام هوشنگ مرادی کرمانی

3- داستان انگلیسی آخرین برگ

4- بورس فینک. سوژه‌ی لاکانی، میان زبان و ژوِیسانس. ترجمه‌ی علی حسن‌زاده. نشر بان.

5- اسلاوی ژیژک. کژنگریستن. ترجمه‌ی مازیار اسلامی/ صالح نجفی. نشر نی

6- پستی از صفحه اینستاگرام هوشنگ مرادی کرمانی

7- بورس فینک. سوژه‌ی لاکانی، میان زبان و ژوِیسانس. ترجمه‌ی علی حسن‌زاده. نشر بان.

8- بورس فینک. سوژه‌ی لاکانی، میان زبان و ژوِیسانس. ترجمه‌ی علی حسن‌زاده. نشر بان.

9- پستی از صفحه اینستاگرام هوشنگ مرادی کرمانی

10- هوشنگ دوم. گفت‌وگو با هوشنگ مرادی‌کرمانی. کریم فیضی. نشر معین

11- بورس فینک. سوژه‌ی لاکانی، میان زبان و ژوِیسانس. ترجمه‌ی علی حسن‌زاده. نشر بان.

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
نویسنده (دسته بندی)
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مقاله
جایگاه
اسلایدشو
مقالات صفحه اصلی
Subscribe to