شعر بابا بزرگم از عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

ارغوان باز چمن را آراست

گل فرو ریخت بر هر سو چپ و راست

باز پیراهم گلگون پوشید

در ره باد بهاری برخاست

آتشی داشت نهان سینه باغ

با دلی سوخته داغی بر داغ؟

خرمنی گشته به پا از گل سرخ؟

یا چمن باز برافروخت چراغ؟

گنبدی ساخته گلشن ز عقیق

یا ز مرجان زده یک آلاچیق

یا که برقی به چمن جسته ز شوق

زان به گلزار بپا گشته حریق

گشته دریای زبر جد بستان

ازغوان کشتی یاقوت بران

سبزه جنبان شده درهم چون موج

می‌خزد باد چو ماهی در آن

ازغوان بود گل پیشاهنگ

نتوانست کند باز درنگ

شعر قصه برگ‌ها از عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

 

کوه را ابر تیره پوشیده

زیر خود پهن کرده فرش سپید

آسمان پنبه پوش گردیده

خفته در پنبه پاره‌ها خورشید

شب رخ باغ شسته با باران

باد بر سبزه‌ها زده شانه

گشته از بوی نم هوا خوشبو

بسته شبنم به برگ‌ها دانه

شعر باغ وحش آسمان از عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

 

در آن کبود گنبد

هر چیز هست زیبا

در پرده‌های زیباش

بسیار دیدنی‌هاست

شب‌های پرستاره

تاقی است پر ز تصویر

بزغاله، گاو، ماهی

خرچنگ و عقرب و شیر

یک خرس کوچک آن سوش

خرس بزرگ پهلوش

یک جای آن دو پیکر

جای دگر ترازوش

یک گله ابر گاهی

آید به دشت آبیش

گویی که باغ وحشی

آید ز دورها پیش

یک اسب سرکش آن ور

گرگ و نهنگ این سر

فیل و پلنگ و آهو

خرگوش و اسب و استر

دنیا چه خنده دار است

باشد عجیب هر جاش

هم این جهان پایین

هم آسمان بالاش

شعر قایق خواب از عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

شب چراغ از لب بام دنیا

تابد آرام بر آب دریا

گاه چون سایه به خاکستر ابر

گاه روشن به دل آبی‌ها

سیم پاشیده به دریا مهتاب

ماه خوابیده به هر موج و حباب

قایقی ساخته گهواره بر آب

سرنشینان همه در عالم خواب

می‌کشد موج به ساحل‌ها سر

رفته قایق به تماشای سحر

می‌پرد خواب چو پروانه ز چشم

کرده بیداری بر دیده گذر

مه به پایان ره خویش رسید

دل به دریا زد و مهتاب پرید

نور بر خاور تاریک دمید

تا شب تیره شود صبح سپید

شعر کشتی و ابر از عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

قایق شود روانه

بر روی رودخانه

کشتی سفر کند در

دریای بی کرانه

آن ابر در برابر

آن پنبه شناور

در آسمان آبی

زیباتر است و بهتر

پل‌ها بود خمیده

بر رودها کشیده

راه از دو ساحل رود

آنجا به هم رسیده

رنگین کمان که پل وار

راهی کند پدیدار

از آب و خاک تا ابر

زیباتر است بسیار

شعر تیر و نوا از عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

 

ز شستم در هوا تیری شد آزاد

ندانستم کجا بر خاک افتاد

پرید آنگونه تیز تیز رفتار

که پنهان شد ز چشم و رفت بر باد

نوایی در هوا خواندم به جایی

زبان حال دل اندر هوایی

ندیدم من چه شد هرگز ندیده

کسی با چشم خود سیر نوایی

گذشت از این زمان‌ها تا گذاری

فتاد از من به جایی روزگاری

استاد آهنگر-عباس یمینی شریف

Submitted by editor on

ای استاد آهنگر

تو هستی از من خوش‌تر

چکش داری پنج شش تا

هی می‌کوبی با آن‌ها

ته ته تک ته ته تک تک تک تک

دو و سه دو و سه یک یک یک

*

اما من که پرکارم

تنها یک چکش دارم

هی می‌کوبم دام دام دام

روی دستم روی پام

آخ شستم آخ انگشتام

شعر روز مادر از عباس يمينی شريف

Submitted by editor on

فرزند ، گل اميد مادر

آن مادر از فرشته بهتر

از هر نگهش درست پيداست

از من به دلش چه آرزوهاست

خواهد همه چيز خوب عالم

باشد همه بهر من فراهم

خواهد که بيفتم از همه پيش

بهتر شوم از غريبه و خويش

خواهد که تمام روز هر سال

باشم سرحال و شاد و خوشحال

مردم همه کار من پسندند

با مهر به من زنند لبخند

Subscribe to