کتاب های ادبیات داستانی برای کودکان
داستان یک سلسله وقایع حقیقی یا غیرحقیقی است که به طور زنده و آمیخته با جزئیات بیان شده باشد به نحوی که متخیله خواننده یا شنونده بتواند آنها را در لحظه مجسم کند. داستان، ساخته و پرداختهی ذهن خلاق فردی به نام نویسنده است. گرچه از واقعیتهای بیرونی برداشتهایی شده است، ولی همهی این واقعیتها از صافی ذهن، عواطف و احساسات و پیشدانستههای نویسنده گذشته و از پایگاه و موقعیت اجتماعی او نشأت گرفته است و با کمک ذهن خلاق خواننده و مشارکت اوست که کامل میشود. داستانهای کودکان و نوجوانان نیز قائل این تعریف هستند، خواه داستانهای کاملاً تخیلی و فانتزیگونه باشد یا واقعی.
همهی ماجرا از آنجایی شروع میشود که پسرکی از تختش میافتد. اگرچه موضوع داستان ساده است، نویسنده بهسادگی از کنار این موضوع نمیگذرد و آن را به ماجرایی خیالانگیز تبدیل میکند.
یکشنبه, ۱۵ تیر
«من یک عالم دوست کوچک دارم که روی کلهام زندگی میکنند. وقتیکه میروم بخوابم، آنها ورجهورجه و بپّربپّر میکنند.»
_ یک عالم دوست کوچک؟ کجا؟ توی کلهی یک پسر کوچولو؟
اینها سؤالاتی هستند که بهمحض خواندن اولین جملهی کتاب «خِرچ! خوروچ! خیریچ!» از خودتان میپرسید. اما در کسری از ثانیه، وقتیکه به تصویر پایین صفحه نگاه میکنید، تازه منظور اِلنور آپدیل، نویسندهی کتاب، را میفهمید! آن وقت است که فریاد میزنید: «شپپپپپش!»
یکشنبه, ۱۵ تیر
دو موجود یکسان از دو نسل متفاوت را تصور کنید، شاید فقط تصویر یک پدربزرگ و یک نوهی آدمیزاد به ذهنتان برسد. اما دنیای خلاق کودکان، چیزی فراتر از این حرفهاست؛ جایی که دوتا قورباغه هم میتوانند از دو نسل مختلف همصحبت و حتی راهنمای خوبی برای هم باشند! اجازه دهید کمی عقبتر برویم تا ببینیم ماجرا از چه قرار است.
شنبه, ۳۱ خرداد
دو سرزمین جدا از هم اما در کنار هم! خرسها و گرگها در دو کشوری زندگی میکنند که فقط یک جوبیار خروشان، بینشان فاصله هست. هم خرسها پادشاه خود را دوست دارند و هم گرگها. همه چیز در این دو سرزمین و میان ساکنان این دو، خوب است. صلح و صفا و دوستی بینشان برقرار است. آنها با هم میرقصند، مسابقههای ورزشی برگزار میکنند. خرسها همیشه در ماهیگیری برنده هستند و گرگها در مسابقهها تا اینکه یک روز، رنگینکمانی مانند یک معجزه در آسمان پدیدار میشود. هیچکس در این دو سرزمین تا آن روز رنگینکمان ندیده است.
یکشنبه, ۱۸ خرداد
داستانی دربارهی آرزوها! کبوتری که آرزوهای هیزمشکن فقیری را برآورده میکند. اما برآورده شدن آرزوها چه سرانجامی برای هیزمشکن دارد؟
روزی روزگاری هیزمشکن فقیری با همسر و سگاش زندگی میکرد. او روزی برای قطع کردن درختی بزرگ به جنگل رفت و چند کبوتر زیبا دید. به خانه آمد و و تفنگاش را برداشت تا کبوترها را بکشد. اما هیچ کبوتری را نتوانست شکار کند. یک کبوتر پیش هیزمشکن آمد و از او خواست تا دیگر به کبوترها شلیک نکند و به جایاش کبوتر آرزوهای او را برآورده کند.
شنبه, ۱۷ خرداد
«گربه آقای براون» کتابی عجیب دربارهی یک دوستی عجیب است دربارهی یک عشق است که پایانی عجیب دارد؛ اما ساده با راهحلی شگفت!
چهارشنبه, ۱۴ خرداد
گرگ شرور است، خرگوش ترسو، روباه زیرک است و جغد باهوش؟ یا اینها: «باورهای سادهلوحانهی مردم است.»؟ کتاب «گرگ نیکوکار» داستان گرگی درمانگر است اما در لایههای کتاب، داستان دیگری میبینیم که در آن شخصیت اصلیاش نه یک گرگ نیکوکار، که یک جغد خبیث و شرور است.
سه شنبه, ۱۳ خرداد
«کنجکاوی، شوقی کشنده است» این واژهها از کتاب «روباه کوچک» است، واژههایی که معنای زندگی است برای روباه کوچک و همهی آنها که در جستوجوی دنیاهای تازه هستند و از روزمرگی گریزان.
دوشنبه, ۱۲ خرداد
ترس، یواش یواش سرک میکشد به اتاق اِفی. پشت همهی درها و دیوارها و پنجرههاست. مادر بیرون رفته و اِفی الان لقمهی خوبی برای ترس است! ترس دو گوش بلند و چهرهای دودی و سیاه و محو دارد با چشمانی که دو لکهی زرد خالی هستند. ترس، ترسناک است! و اِفی از ترسِ ترس، به زیر میز میرود. اما او تنها هم نیست و یک کتاب با اوست. کتابی که یک دوست خیلی خوب دروناش است، خرسی بهنام هولپل تولپل. او پرزورترین خرس دنیا است.
دوشنبه, ۱۲ خرداد
«ماهی بالای درخت» داستان الی است. اَلی یک راز دارد ... و آن این است که قادر به خواندن نیست. به نظر او حروف، شبیه سوسکهای سیاهی هستند که روی دیوار رژه میروند. او میگوید: اگر وقت داشتم، میتوانستم بعضی از کلمات را بخوانم، اما وقتی دستپاچه هستم، مغزم مثل یک عالمه خاک اره میشود که روی زمین پخش و پلا شده است!!
چهارشنبه, ۷ خرداد
بیشتر خانوادهها، مهمانیها و شبنشینیهایشان را توی خانه برگزار میکنند. بعضیها هم به پارک یا طبیعت میروند و در فضای باز از زیباییهای آسمان شب لذت میبرند؛ اما از جلد کتاب «دردسرهای خانوادهی پپین» اینطور برمیآید که بعضیخانوادهها از مکانهای دیگری برای دور هم جمع شدن استفاده میکنند! پشتبام! بله، آقا و خانم پپین، دختر و پسرشان، پتونیا و ایروینگ و سگ و گربهشان رُوی و میراندا برای اینکه آسمان شب را ببینند تصمیم میگیرند بروند روی پشتبام. البته اگر منصفانه به ماجرا نگاه کنیم، میبینیم که دیدن غروبی باشکوه از قاب کوچک پنجره اصلاً دلچسب نیست.
چهارشنبه, ۷ خرداد
فکر میکنی خواندن دفترچه خاطرات یکی دیگه مزه داره؟
من سوزن قورت دادم. نترسید ماجرای سوزن قورت دادن هم با بلعیدن یک عالمه پنبه ختم به خیر میشود.
این مجموعه داستان، برای آشنایی بیشتر خواننده با شیوههای مختلف روایت خاطرات است و نویسنده به خوبی توانسته در قالب داستان این خاطرات را خواندنی و جذاب کند.
سه شنبه, ۶ خرداد
داستان اولین جلد از مجموعه کتاب «مدرسه حشرات باحال» حول ورود شاگردی جدید به نام «عنکبوت گرگی 001» به کلاس قاببالان میگذرد. شاگرد جدید برخلاف بقیهی قاببالان که نوعی حشره هستند، هشت دست و پا دارد و قاب و چشم مرکبی ندارد.
شنبه, ۲۰ اردیبهشت
یک سفر شگفت در کتاب «ماجراهای رری دایناسور» رُری، دایناسور کوچک سبز رنگی است که با پدرش در یک جزیره و روی یک خانه درختی زندگی میکنند. رُری پرجنب و جوش و عاشق بازی است. پدر ُرری هم بیشتر وقتها همراه رُری است و با او ماهیگیری میکند، صدف جمع میکند و این دو با هم بازی میکند. پدر همیشه کنار رُری است مگر وقتی بخواهد در سکوت کتاب بخواند. یک روز ُرری حوصلهاش سر میرود و هوای ماجراجویی به سرش میزند. پس برای اینکه مزاحم پدرش نشود تصمیم میگیرد تنهایی بیرون برود. او کیسهی سفرش را جمع میکند و راه میافتد.
چهارشنبه, ۲۷ فروردین
باران خانهی آقا کوچولو را در کتاب «آقا کوچولو خانهاش را از دست میدهد» خراب کرده است. یک چهار دیواری مقوایی که سقفاش درِ جعبهی کفش است. آقاکوچولو در این خانه شاد و آسوده بود اما سه روز باریدن باران، جعبهاش را نرم و خیس کرد. دو تصویر روبهروی هم رخدادهای جالبی را نشان میدهد. در تصویر سمت راست، آقاکوچولو پایاش را هم انداخته و خواننده و ببیننده کتاب میتواند آسودگی و شادی او را ببیند. در تصویر روبهرویاش فرار او را از خانهاش میبینیم. این کتاب، داستانی زیبا و عمیق را بازگو میکند از بحران! شرایطی که یکباره میتواند آسایش ما را بگیرد و بیخانهمان کند.
شنبه, ۲۳ فروردین
در کتاب «آقا کوچولو به یک دوست کمک میکند»، قورباغه توی یک بطری گیر کرده است. او بطری را از رودخانه پیدا میکند و به کرانهی رودخانه میبرد. قورباغهی کنجکاو یک کاغذ درون بطری میبیند و برای درآوردن کاغذ به درون بطری میرود اما دیگر نمیتواند بیرون بیاید. آقا کوچولو که از آنجا میگذرد، قورباغهی اسیر درون بطری را میبیند و پاهای قورباغه را میگیرد و آنقدر میکشد تا قورباغه درمیآید. از اینجا، سفر، جستوجو و دوستی قورباغه و آقا کوچولو آغاز میشود. روی کاغذ توی بطری نوشته بود، کمک! و قورباغه و آقا کوچولو فکر میکنند باید کسی را که کمک میخواهد، پیدا کنند.
شنبه, ۲۴ اسفند
کتابِ «آقا کوچولو خوشبختی را پیدا میکند» در جستوجوی خوشبختی و پاسخ به آن است، با یک داستان ساده و شیرین اما عمیق! کتاب با به چالش کشیدن یک باور سنتی یا بهتر است بگویم، یک باور خرافی، میخواهد نشان دهد، خوشبختی، چیزی نیست که در جستوجویاش باشیم یا با یافتن یک شبدرچهاربرگ گمان کنیم پیدایاش کردهایم. خوشبختی پاسخ به خود زندگی است. زیستنِ زندگی است، خود زندگی است!
دوشنبه, ۵ اسفند
کتاب «اندوه به دیدارم میآید» داستانی است برای شناخت حسی مهم. حسی که قرار است با کمک این کتاب، به جای فرار کردن و نادیده گرفتنش بیاموزیم که چگونه آن را بپذیریم. غم را باید دید، درآغوش گرفت و بالاخره با آن کنار آمد.
شنبه, ۳ اسفند
کتاب «چگونه یک شیر باشیم؟» داستانی است برای کسانی که متفاوت هستند و مسیری که برای پذیرش خود و پذیرفته شدن در جامعه طی میکنند.
دوشنبه, ۲۸ بهمن
کتاب «خوش آمدید» داستانی دربارهی مفاهیمی همچون از دست دادن خانه، جستجوی خانه جدید و پذیرش دیگران است.
چهارشنبه, ۲۳ بهمن